گـُوبـــاره
 

Thursday, February 13, 2025


دلت می خواد به ا صـفهان برگـردی؟  


 


 دلم می خواد از اصفهان برگردم

بـه نصف دیـگه ی جـهان بـرگردم

 

دلم می خواد از این دیار فرار کنم

دلم می خواد فرار کنم، چکار کنم؟

 

بروم جایی که ملّا نباشه

شــتر ســواری دولا دولا نباشه

 

اصفهان نصف جهان نیس که  دیگه

شـهر شـور و هـیجان نیـس که دیگه

 

اینجا زندگی همه ش درد و غمه

مـثل جـون کـندنِ تـو جهـنمه

 

تـو  دلت بـرای اینـجا تـنگ شـده؟

بازم اصفهان برات قشنگ شده؟

 

تو که اونجا اشک تمساح می ریزی

تـو که تـوپی و پاتـیلی یـا..چـیزی

 

شب و روز با عشوه های خرکی

داری دل می بـری از کـی، الکی

 

وخی بی دارام دیریم و بی ریا

خیـلی سـاده یک بلیط بگیر بیا



Post a Comment

Tuesday, February 11, 2025


یادداشت های شـــبانه 


 22 بهمن برای ما ایرانیان باید روز درنگ باشد. باید هرسال دراین روز، نگرانِ آینده ای باشیم که می تواند چنین روزی را دوباره میدان دهد. این نگرانی را می توان با درنگ کردن در رویداد ناگهانی و ویرانگری که در روز 22 بهمن سال 1357 رخ داد و پرسش های بی شماری که درباره این رویداد می توان پرسید، چاره کرد. برای نمونه می توان از اهل اندیشه پرسید که چرا پس از دو انقلاب بزرگ، به ناگهان سازوکارِ حکومتی قرون وسطایی فراهم آمد و بیش و پیش از آن که مردم از چیستی آن حکومت و کیستی بانیانش آگاه شوند، انقلاب ملتی را بلعید و دمار از روزگار آنان برآورد؟

می توان و باید از پشتیبانان حکومت پهلوی پرسید که چرا از دلِ حکومتی که قرار بود ایرانیان را به "دروازه های طلایی تمدنِ بزرگ" برساند، بناگه حکومتی داعشی سربرآورد و همه ی دستاوردهای نیم سده ی حکومت پهلوی را یک شبه یا یک روزه روبید و کشور را به ژرفای واپسگرایی سُراند؟ در سیاست، نیک و بدِ سیاستمداران و دوره امورداری آنان را با میراثی که برجا می گذارند، می سنجند. پس بجاست که بپرسیم در درورانی که همه چیز ایران و مردمانش دگرگون شد و ایران رنگ و رویی دیگر گرفت و چنان می نمود که بسوی آینده ای بهتر روان است، چگونه مردی قرون وسطایی که انگار از دل سیاهچال های روزگاران تاریک تباهی تاریخ برآمده بود و حتی همکارانش نیز به او بهایی نمی دادند، این سان آسان سنگلاخِ سیاست ایران را در نوردید و تومار پادشاهی را درهم پیچید و بی پرده و بی پروا، هرچه خواست گفت و هرچه گفت کرد؟

می توان از اندیشمندان و خُبرگان علوم انسانی و سیاسی و اقتصادی پرسید که چرا در کشوری که نزدیک به 80 سال پیش، انقلابی برای راهگشایی بسوی آینده ای قانونمدار رُخ داد و در دهه های پس از آن هزاران کتاب و رساله و مقاله و نشست و سمینار و کنفرانس درباره پیشرفت، توسعه، انقلابِ صنعتی، نگرشِ مدرن، غرب و شرق، سیاست، آئینِ شهروندی، ایدئولوژی، صنعت، صادرات، نفت، مدیریت، امورداری و دیگر گفتمان های روشنفکری پدید آمد، این گونه یکباره به چنبرِ چشم اندازِ واپسگرایی و خرافه باوری افتاد و آماده گاه تروریست پروری و خشونت گستری و آشوبگری جهانی شد؟

می توان از گروه ها و سازمان های سیاسی و چریکی و انقلابی پرسید که چگونه کوشش های آرمانخواهانه ی شما که نویدِ فردایی بهتر با مشارکت مردم در ساختن ایرانی آزاد و آباد و سکولار می داد، زمینه ی برپایی حکومت خرافی آخوندها شد؟ چرا شعارِ "پیش بسوی فردایی بهتر"، ما را بسوی دیروزی بدتر رواند؟

می توان از آکادمیسین ها و دانشگاهیان پرسید که چرا دانشگاه که باید کارگاه شهروند سازی و سنگر مبارزه با خرافه و نادانی باشد، مسجد و حوزه شد. چرا و چگونه در جنگ کهنه با نو که اکنون بیش از دوسده است که در کشور ما درگرفته است،"حوزه علمیه"، که نماد نگرش خرافه باوری در دورانِ پارینه سنگی ست، بر دانشگاه که نمادِ زندگی مدرن است، چیره شد؟

دنبــاله



Post a Comment

Sunday, February 09, 2025


یکی به دو با هـوش مصـنوعی (AI) 


 امشب داشتم در سایتِ دیپ سیک-(DeepSeek)- با کاوشگرِ هوشمندش که با هوش مصنوعی (AI) کار می کند، یکی به دو می کردم که ناگهان دریافتم که به زبان فارسی هم کار می کند. این دیپ سیک همان پایگاه هوش مصنوعی چینی ست که این روزها سروصدای زیادی درباه اش بپا شده است.

به زبان فارسی از او پرسیدم که شعر فارسی هم می تونی بنویسی. گفت:بعــــله. دنباله ی این یکی به دو کردن را در اینجا می آورم:

- پس یک دوبیتی به طنز بنویس:
.............
- یک روز مردی پر از شوق
رفت بازار تا بخرد قوق
پرسید قیمت رو، فروشنده گفت:
قوق تمام شد، بیا بخر خوق!
.......
- خیلی مزخزفه. یه چیز بهتر بنویس.
.......
- تو بهتر می تونی بنویسی؟
............
- طعنه میزنی آی کیو؟ معلومه که میتونم. بیا:
کلاغی آشـیانه سـاخت بـربـام خـانـه ام
گفـتا اکـنون مـن بـا تـو هـم آشـیانـه ام
گفتم ترانه ای بخوان، دلم گرفته است
گفــتا: "قـار قـار قـار، ایـن هـم تــرانـه‌ام
.............
- از شما متشکرم.
..........
- قابل نداره.


Post a Comment

Tuesday, January 28, 2025


بهشـت زهـرا 




 تا چهره ی اسلام هویدا شده است

جمـهوری اســلامی برپـا شده است

هم گور اجاره ایست، هم سنگ اقساط

به به، همه جا بهشتِ زهرا شده است




Post a Comment

Wednesday, January 22, 2025




  من نه آن رندم که چای از دستِ آبدارچی بگیرم

خـود شـدم آبـدارچی، تا زنـده مانـم، تا نمـیرم



Post a Comment

Thursday, January 09, 2025


ایول ایول هوشِ مصنوعی، چه چشم اندازِ خوبی! 


 سایتِ گفتارنیوز که درباره ی هر عکس-نوشتاری که منتشر می کند، هزار نکته ی باریکتر ز مو می توان گفت و نوشت، این بار به دوران پس از فروپاشی رژیم اسلامی از نگاه هوش مصنوعی (AI) پرداخته است. نویسنده ی مطلب از چت جی بی تی یا یکی از سایت های هوشمند پرسیده است که پس از رفتنِ حکومت اسلامی، چه خواهد شد. آن سایت هم با توجه به ساختار و بافتارِ آن پرسش و شیوه ی پرسیدن و اطلاعاتی که در دسترس دارد، عکس هایی تولید کرده است که اگر نرم افزار آن انسان بود، بیننده بی درنگ می پنداشت که طرف باید شاه اللهی باشد. اما چون ما می دانیم که هوش مصنوعی توانایی نگاه کردن ندارد و رمّالی هم نمی تواند بکند. پس آنچه را در اختیار پرسنده می گذارد، نگاه آپارتچی آن است؛ یعنی نگاهِ کسی که لگاریتم نرم افزارش را نوشته است.

انگلیسی ها گفتاردِ زبانزدی درباره ی داده های برنامه های نرم افزاری کامپیوتری، از موتور های جستجو تا هوش مصنوعی دارند که می گوید:
Garbage in, garbage out (GIGO)
یعنی که اگر آشغال بدهی، آشغال می گیری. این گفتاورد اشاره به این موضوع دارد که توان اطلاعاتی هر نرم افزارِ داده یاب و پژوهشگر و بررس، به اندازه ی توان ذهنی برنامه ریز آن است. پس برنامه های هوش مصنوعی ما، همخوان و همایند با هوش و گوش خودمان است و آرمان ها و آرزوهای ما – البته با شتاب و اطلاعاتِ بیشتری - را بازتاب می دهند. از اینرو، شگفت نیست اگر هوش مصنوعی ما هم شاه اللهی بشود و چشم انداز آینده را در گذشته جستجو کند و اهلِ "بازگشتِ به خویش" باشد.
.......................................
نگاه کنید به لینکِ زیر:


Post a Comment

Thursday, January 02, 2025



با حافظ

شبِ تاریک و بیمِ موج و گردابی که هایل بود، کشکی بود
و غوغایی که در جمعِ ســـبکبارانِ سـاحل بود، کشکی بود

 

فقیه و عاشق و معشوق و رند و شحنه، هم پیمان و همبازی
و دسـتی که بجـام بـاده و پایـی که در گِل بـود، کشـکی بـود

 

چه شبها تا سحر از کهکشان ها جلوه های ویژه باراندند
چه سقف بی ستونی که میان آسمان و آرزو ول بود، کشکی بود

 

هوای نافه ای کاخر صبا زان طره می بگشود، بَنگ و دود
و کولاکی که در آغوش سبز بوته ی هِل بود، کشکی بود

 

بساطِ مارگیری بود و سرکاری و بی باری و بی عاری
و اعجازی که در اغوای جمعِ آن عوامل بود، کشکی بود

 

بناگه پرده چون واشد، مثال روز پیدا شد، به زیبایی
که تمثالی که در زیرِ، نقابِ آن شمایل بود، کشکی بود

 

چه فتواها که بی پروا، همی دادند و آخر نیز وادادند
که ژرفایی که در بنیاد توضیح المسائل بود، کشکی بود

 

جَـرَس فریاد بردارد که؛ای قومِ خراباتی، قروقاطی
همه پیدا و پنهانی که در اجزای پازل بود، کشکی بود.



Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway