گـُوبـــاره
 

Sunday, April 30, 2006


نـگـرش ِ ايـرانی 



6. بيـــداد

در پيوند با پذيره های اخلاقی نيز اين ادبيات، چشم اندازی اين گونه دارد.1 بخش بزرگی از شاه کارهای بزرگ ادبی فارسی، درباره اندرز آموزی به شاهان است. از شاهنامه گرفته تا سياست نامه و گلستان سعدی و رستم التواريخ، تا قصيده های ملک الشعرای بهار در روزگاران ِ نزديکتر. در متن همه اين کارهای ماندگار نکته هايی از اين دست می توان يافت:

(دنباله دارد)


Post a Comment

Thursday, April 13, 2006


ترفند شناسی و کشمکش ايران و امريکا 


يکی از ويژگی های رزم ترفندی اين است که کُنش های آن با خرد آدمی جور در نمی آيد و هر کُنشی را بايد در پيوند با همه برنامه رزمی بررسيد. نمونه اين چگونگی برخی از رفتارهای دولت امريکا در پيوند با دولت ايران است. اين که دولت امريکا آشکارا می گويد که می خواهد به دشمنان رژيم ايران کمک مالی کند و با اين کار، داد ِ اپوريسيون درونمرزی را در می آورد. اين که " چو" می اندازد که شايد در رويارويی با ايران سلاح اتمی به کار گيرد. اين کنش ها نشان می دهد که اين رفتارها بخشی از برنامه ترفندی ست که امريکا در پيوند با دولت جمهوری اسلامی ايران بکار گرفته است.

دنباله


Post a Comment

Tuesday, April 11, 2006


نگرش ِ ايرانی 


6. سُنت، بدعت و فرهنگ

"ملت ايران"، گفتمانی ساختگی و تازه در تاريخ مردم اين سرزمين است. اين گفتمان در دوره حکومت پهلوی پديد آمد و امروزه نه قوميت های ايرانی از آن دل ِ خوشی دارند و نه حکومت ايران که در پی بازآفرينی روزگار پيامبراسلام است. با اين حساب "نگرش ايرانی"، چه معنايی دارد؟ اين پرسشی ست که می توان و بايد پرسيد. کار ِ اين يادداشت ها به کُرسی نشاندن اين انديشه که چنين چيزی وجود دارد نيست. کوشش من اين است که ببينم آيا می توان به چيزی بنام نگرش ايرانی دست يافت يانه؟ در پايان کار شايد به اين نتيجه برسيم که چنين چيزی شدنی نيست. اين را هم بگويم که به گمان ِ من کار جهان در روزگار ما به گونه ای ست که گذشته همه مردم جهان کم کم با آينده آنان هر روز بی پيوند تر می شود. شايد ايران فردا نيز هیچ پيوندی با گذشته خويش نداشته باشد. در حقيقت در جهان ِ کنونی هرچه سنت های جامعه ای همخوان تر و هم پيوند تر با نيازهای کنونی آن باشد، گرفتاري های آن جامعه در بازارهای جهانی بيشتر است.

جامعه شناسان برآنند که دگرگونی های اجتماعی از رويارويی، برخورد و ترکيب سنت و بدعت پديد می آيد، يعنی که راه و روشی کهن با راه و روشی نو در هم می پيچد و شيوه ای نو پديد می آورد که هم پاسدارِسنت است و هم وامدارِ بدعت. تا پيش از چيرگی فرهنگ غربی برجهان، بيشتر ِ راه ها و روش ها و منش های تازه (بدعت ها)، در هر جامعه ريشه ای بومی داشت که گاه از سر ِ نياز و گاه در پی کنجکاوی فردی نوجو پديد می آمد. البته گهگاه نيز، مسافران و کاروانيان و گوچندگان، راه ها و روش های سرزمينی را به سرزمينی ديگر می بردند. از آغاز انقلاب صنعتی اروپا که جهان با چشم انداز تازه و ابزارهای ديگری آشنا شد، نوآوری در همه زمينه ها در سرزمين های پيرامونی، وارد کردن ايده ها و پديده های غربی شد. در سده گذشته در همه کشورهای پيرامونی، پيشگامان دانش و هنرو ورزش و بازرگانی و کشت و صنعت، همگی کسانی بوده اند که رشته ای را از مغرب زمين به سرزمين خود وارد کرده و بنياد نهاده اند. نوآوران نيز کمابيش آنانی هستند که چيز تازه ای را از يکی از کشورهای اروپايی به کشورِ خود آورده اند. اين چگونگی سبب شده است که گذشته مردم کشورهای پيرامونی، پيوند چندانی با روندهای کنونی و آينده آنان نداشته باشد. اگر آنسان که گفتيم، فرهنگ بومی بايد از راه ترکيب سنت ها و بدعت های هرجامعه بارورشود، اکنون که بدعت ها سراسر بيگانه و وارداتی ست، ترکيب آن ها با سنت های بومی، معجون شگفتی می شود که ديواری کج نهاد از بحران های ناپنداشته را تا ثريا خواهد برد.

البته بايد گفت که درگذشته نيزجنگ ها و يورش ها و دست اندازی های شاهان و ياغيان و جنگ آوران، هماره همه سرزمين ها را با راه ها و رسم های وارداتی رويارو می کرد و شايد سخن از فرهنگ بومی به گونه ای که از آن سخن رفت، چندان درست نباشد. اما نکته ای که در اين راستا می توان گفت، اين است که در آن روزگاران، همه فرهنگ های جهان، چشم اندازی همانند و ساختاری کم و بيش همگون داشت؛ همه آئينی، تقديرگرا و افسانه - بنياد بودند و ابزاری همانند و همگون به کار می بردند. اگرچه فرهنگ مدرن غربی را نيز آئينی و افسانه – بنياد می توان خواند اما اين فرهنگ رويکردی متفاوت از همه فرهنگ های جهان به هستی دارد. نمونه ای می آورم تا شايد سخن روشن ترشود. از جنگ های مذهبی که بگذريم، همه جنگ های پيشينيان، برای غارت فرآورده های افزون بر نياز سررمين ها بود. از زمانی که انسان به کشاورزی رو آورد، بيشتر مردمی که در سرزمين های آبسال و آبانی می زيستند، توانستند، محصولاتی بيش از نيازهای روزمره خود فراگرد آورند. اين چگونگی، مردم گرسنه سرزمين های خشکسال و بيابانی را به همکاری در قتل و غارت مردم سرزمين های ديگر وا می داشت. اين چنين، "جنگ" در تاريخ بشر پديد آمده است. جنگ يکی از بازتابهای ناخواسته کشاورزی ست.

(نباله دارد)


Post a Comment

Monday, April 10, 2006


نگرش ايرانی 


5. فرهنگ تهيدستی

پيش تر گفتيم که نگرش ايرانی، مفهومی فرهنگی، پيچيده، و چند رويه است که برآيند های آن را بايد در رفتارهای جمعی، هنجارهای همگانی، رويدادهای تاريخی، انگاره های زبانی، و نيز در ادبيات و هنر وشهرسازی وهمچنين شيوه آيش و روش و روش پديدارها و انديشه ها و روندها پی جست. سازه های سازنده اين نگرش؛ ذهنيت پيرامونی، فرهنگ بسته تهيدستی و بيداد و افسانه باوری ست. اين همه را در باره نگرش های ديگر نيز می توان گفت، اما چيزی که اين نگرش را ايرانی می کند، تاريخ ايران زمين و ويژگی های زيستبومی ايران است.

در بخش های پيشين، با بررسی ذهنيت پيرامونی، گفتيم که نگرش ايرانی آب و رنگی از اين نگرش دارد و فرهنگ تهيدستی سازه ديگری از اين نگرش است. و اکنون بررسی فشرده اين فرهنگ.


بزرگترين و ريشه دارترين فرهنگی که در تاريخ بشر هماره با او بوده است، فرهنگ تهيدستی ست1. اين فرهنگ در پرتو کمبود سازه های زيستی، يعنی خوراک و نوشاک و پوشاک و هرآنچه انسان برای ماندگاری نياز دارد، شکل می گيرد. در گذشته اين فرهنگ در سرزمين های خشکسال و بی بهره و بيابانی شکل می گرفت و امروزه، بازتاب زندگی در سرزمين های تهيده و ناداری ست که چيزی برای فروش در بازارهای جهانی ندارند، مانند؛ مالی؛ سومالی؛ بنگلادش و بسياری از کشورهای آفريقايی و آسيايی.

فرهنگ تهيدستی، فرهنگ زندگی هماره برلبه پرتگاه نيستی ست. اين چگونگی سبب می شود که مردم در چنان جامعه ای همگان را هماره درديدرس خود داشته باشند تا اگر يکی برديگری در کاری برتری جويد، راز آن پيشرفت بيابند و آنان نيز چنان کنند. چنين است که در جامعه تهيدست جايی برای فردانيت و خصوصيت نيست و آنچه در جاهای ديگری "محرمانه" خوانده می شود، در چنين جامعه ای " دو- دوزه بازی"، و پنهان کاری شمرده می شود. زندگی برلبه پرتگاه، جايی برای آزمايش و تجربه و خطا نمی گذارد و همگان می بايد هماره با کاربرد کمترين کالا، بيشترين بازدهی را داشته باشند. در چنين فرهنگی، ادبيات و هنر نيز در خدمت شيوه زيستی ست و اخلاق و آداب ِ زيربنايی آن شيوه را وامی تاباند.

فرهنگ تهيدستی، فرهنگی همسايه خوی جانوری ست و ريشه در رفتارها و کردارهای برآيشی انسان دارد. اين فرهنگ، انسان را بی گذشت، رشک بر، مطلق گرا، خود خواه و قبيله ای بار می آورد و رفاه انسان را با چشمداشت به چگونگی دسترسی او به فرآورده های زيستبومی تعريف می کند. فرهنگ ِ تهيدستی، فرهنگ ِ "همه برای يکی" است و آن يکی، نمادی از خويشتنخواهی و ديگر- ستيزی هر فرد در آن جامعه است. فرهنگ تهيدستی، فرهنگ ِ رو در رويی بی مياندار با زيستبوم و زندگی و جهان است و پروردگان چنين فرهنگی، ساده انديش، آسان خواه و افسانه پذيرند.

به گمان من فرهنگ تهيدستی را يکی از سازه های سازنده نگرش امروزی ايرانی به جهان بايد پنداشت. بازتابهای اين فرهنگ را در بسياری از رفتارها و کردارهای ايرانيان می توان ديد.

فرهنگ تهيدستی در راستای هراس انسان از مرگ شکل می گيرد و همه ترفندهای آن در دورادور بهره وری هر چه بيشتر ِانسان از زيستبومش پديد می آيد. چنين است که هدف اساسی اين فرهنگ، گريز از مرگ است. اين چگونگی، پروردگان اين فرهنگ را مجالی برای آينده نگری و پرداختن به برنامه های بلند و دراز مدت نمی دهد. فرهنگ فقر، فرهنگ اينجا و اکنون و ماندگاری و درجا زدن تا جاودان است. چنين است که جوامع تهيدست هماره همسان و تغيير ناپذيرند و هرگونه دگرگونی با دلخوری و نگرانی شکل می گيرد.

تا پيش از پيدايش نفت، فرهنگ بسياری از مردم جهان، فرهنگ تهيدستی و ناداری بود. اين چگونگی پس از رنسانس در پاره اروپا دگرگون شد. پيدايش ماشين و توليد انبوه، بازرگانان اروپايی را در پی يافتن مواد خام و مشتری به آنسوی آب روانه کرد. از آن پس، توليد انبوه به فرهنگ ديگری نياز داشت که از قناعت و صرفه جويی و اصراف تهی باشد. اين روند را پالايش نفت و کاربرد آن بعنوان خون دراقتصاد مدرن، چند چندان کرد. شايد اگرکشف نفت و گشودن چاه های آن نبود، چرخه صنعت و اقتصاد درجهان هرگز به شکل کنونی آن دور برنمی داشت و بسياری از دستاوردهای الکترونيک کنونی هرگز پديد نمی آمد. شايد آنچه را که به نگاه مدرن به هستی و بازتابهای آن نسبت می دهند، ناشی از پی آمدهای کاربرد زيربنايی نفت دراقتصاد جهان باشد و با پايان يافتن آن جهان به روال تاريخی خود، به روش کند پيشين بازگردد. شايد.

پيدايش صنعت و تکنولوژی و توانايی توليد انبوه، پيدايش فرهنگی را سبب شد که مصرف بيشتر را نشانه زندگی بهتر می پندارد. اين فرهنگ درکشورهای اروپايی جامعه های پُر ريخت و پاشی پديد آورد و مصرف سرانه مردم را يکباره به ده ها برابر افزايش داد.2 از ديدگاه اين فرهنگ، انسانی که در دوران توليد انبوه می زيد، ديگر نگران مرگ ِ ناشی از کمبود خوراک و نوشاک و پوشاک نخواهد بود. پس، از اين چشم انداز، انسان در لبه پرتگاه نيستی نمی زيد و می تواند و بايد در زندگی شاد و آزاد باشد و در زيستبومی آباد زندگی کند. هنگامی که انسان از " غم ِ نان" می رهد، خود را از مرگ اندکی دورتر می پندارد و به انديشه ها و آرمان ها و آرزوهايی می پردازد که تا پيش از آن او را زمان و شرزه پرداختن بدانها نبود. اين گونه است که هنر و ادبيات و فلسفه در روزگار آبسالی و رفاه بارورتر می شود.


....................................
1. فرهنگ تهيدستی(Culture of Poverty) گفتمانی دامنه دار در جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی ست.

2. Throw Away Society

(دنباله دارد)


Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway