گـُوبـــاره
 

Friday, December 30, 2016


کلـــنجار اهل دين با جُستاوردهای داروين (2) 


در بخش نخست گفتيم که جستاوردهای داروين درباره چگونگی پيدايش هستی، يکی از سه رويداد بزرگ تاريخی ست که اديان  ابراهيمی را با چالش روبرو کرده است. البته دامنه اين خطر همچنان در واگستری و پيشروی ست زيرا که بخش بزرگی از پيروان ِ اين اديان در سرزمين هايی زندگی می کنند که بسياری از مردمِ آن ها، هنوز نه توانايی خواندن و نوشتن دارند و نه دسترسی به رسانه های همگانیِ ديداری و شنيداری. از سويی نيز، انديشه برآيشی در سده گذشته چنان جايگاه کانونی دردانش های زيست شناسی، پزشکی، کشاورزی، دام پروری، ژن پردازی، داروسازی، روانشناسی، کردار شناسی، مردم شناسی و مهندسی يافته است که شايد در نسل های آينده، همگان ناگزير از آشنایی با آن در آغاز زندگی آکادميک خود باشند. افزون بر اين، انديشه برآيشی در چند دهه گذشته، در پرتو بسترِ پژوهشی ژرف خود، به گونه ای بازپرداخت شده است که برگردان آن به زبان های ديگر آسانتر و دريافت آن آسانياب تر است.
در نيمه دوم سده نوزدهم ميلادی، هربرت اسپنسر1 که خود را علامه دهر می پنداشت و درهمه ی زمينه ها سخنی برای گفتن داشت، با برداشت آزادی از تئوری داروين، آن را با تکامل و رشد و پيشرفت، پيوند داد. وی ادعا کرد که جهان از ذرات ريز همگونی ساخته شده است که هماره در کشش و کوشش برای دگرگون شدن هستند. از اينرو، دگرگونی در ميان پديده های جهان، زاده اين چگونگی ست. از ديدگاه او پيچيده ترين ساختارها، پاياندادِ تلاش آنان برای برتر و بهتر شدن است زيرا که همه ذرات، هميشه در پويش و تکاپو بسوی تکامل و پيشرفت و دگرگون شدن اند. اسپنسر، برآن بود که تکامل روندی هدفمند است و جهان کارگاه کمال. او انسان را کامل ترين جاندار جهان می پنداشت و پنداره کمال را نه تنها برای روندهای زيستی که درباره فرهنگ و تمدن نيز بکار می برد.
در حقيقت هرآنچه از نيمه دوم سده نوزدهم ميلادی تاکنون بنام تئوری وانديشه های داروين از راه ترجمه های دست چندم از ترکيه عثمانی و هندوستان به ايران رسيده است، همه انديشه ها و تئوری علامه هربرت اسپنسر است که هر نکته ای که در نوشته های او درست است، تازگی ندارد و هر نکته اش که تازگی دارد، درست نيست. در بخش های ديگر خواهيم ديد که کتاب های داروين در  آن روزگار به خاورميانه رسيده بود، اما اين که چرا انديشه های پوچ و دانشی نمای هربرت اسپنسردر سرزمين های اسلامی بجای انديشه های تازه و دگرگون کننده داروين منتشر و فراگير شد، نيازمند به بررسی ويژه خويش است. انديشه های اسپنسر، چيزی فراتر از پنداره های يهودی – مسيحی نيست. اين پنداره ها برای پيروان اديان ابراهيمی پذيرفتنی تر از گزاره های دگرگونساز و ويرانگرِ تئوری داروين است.


Post a Comment

کلمه ها و ترکيب های تازه! 


از میان همه ی واژه ها و ترکیب های تازه ای که آخوند ها ساخته اند، دو مفهومِ مرکبِ، از همه زشت تر و آخوندی تر و زننده تر است. نخست، "میعانات گازی" به معنای گاز مایع هیدروکربنی جدا شده از گاز طبیعی ست که پیش تر، گاز ِمایع خوانده می شد. ترکیب دوم، "نزولات آسمانی"، به معنای بارش باران و برف و تگرگ و هرآنچه از آسمان می بارد است. پیشینیان درباره تعریف گفته اند که هر تعریف باید کامل و جامع و مانع باشد. یعنی که همه رویه ها و سویه های پدیده مورد نظر را تعریف کند. دیگر آن که دربرگیرنده همه ی گونه های آنچه را تعریف می کند، باشد و هم نیز، تعریفِ کننده ی پدیده دیگری نباشد. اما نزولات آسمانی را می توان درباره فضله پرندگانی نیز که برروی درخت نشسته اند و یا در حال پرواز از خود نازل می کنند، بکار برد.
در همین راستا، جمله ها و ترکیب های لوس و بی مزه دیگری نیز مانتد، "سبز باشید" و یا، "دست گل تان درد نکند" ساخته شده است که کاربرد هردو نادرست است. سبزی، ویژگی گیاهان سبز است. اما این رنگ در جانوران نشانه کپک زدگی و عفونت و گندیدگی پس از مرگ است. البته سبزه در مورد زنگ پوست انسان کاربرد دارد، اما مراد از سبزخواهی انسان، آرزوی شاداب بودن اوست. شاید معادل این چگونگی برای انسان، سرخ و سفید باشد. می گوید؛ (گلِ سرخ و سفیدم کی میایی). 
در جمله ی، دست گل تان درد نکند، گذشته از لوس بودن، اين جمله، خطايی منطقی نيز دارد، زيرا که گوینده می خواهد بگوید که دستتان که همانند گل است و کارهای نیکویی همسنگِ گلکاری می کند، درد نکند. اما با گفتن ِ دست گل تان درد نکند، می گوید دست گلی را که شما صاحب آن هستید، درد نکند! 
...............
https://www.tribunezamaneh.com/archives/author/eh


Post a Comment

Wednesday, December 28, 2016


کلـــنجار اهل دين با جُستاوردهای داروين (1) 


تا کنون سه رويدادِ بزرگ در تاريخ ِاديان ابراهيمی، جهان بينی اين دين ها را به چالش کشيده است. نخست بازيابی ِانديشه های فيلسوفانِ يونانی، به ويژه آثارِ ارسطو در سده های دوازدهم و سيزدهم ميلادی که خِرَدمداری و روشمندی آن ها، زمينه سازِ ردِ وحی و افسانه باوری شد. دوم، رنسانس و پی آمدهای آن، به ويژه انقلابِ صنعتی اروپا بود که با به پرسش گرفتنِ همه باورها و راه ها و روش های پيشين، ساختار ِافسانه ای گيتی را در هم ريخت و زمين را که تا پيش از آن مرکزِ هستی پنداشته می شد، يکی از ميلياردها سنگ ريزه در گوشه ای از کيهان دانست.
سومين رويداد، انتشارِ جُستاوردهای چارلز رابرت داروين در نيمه سده ِنوزدهم ميلادی بود. داروين با بررسی فسيل های زيستارانِ پيشين، در نخستين کتاب خود، "خاستگاه رسته ها"، در سال ۱۸۵۹نشان داد که گياهان و جانوران ِکنونی، نه آفريدگانِ پروردگاری آسمانی، که پروردگان ِزمينی با تاريخی سه و نيم ميليارد ساله اند، که با گذر از هزاره های صبر و ستيز، از زيندگان تک ياخته ای درِ درياهای آغازين برآمده اند. اين چشم انداز، با ردِ آفرينشِ هستی، انسان را که تا پيش از آن،"اشرفِ مخلوقات"، و "قلبِ عالمِ امکان" پنداشته می شد، زينده ای از بی شما زيندگانِ زمين دانست.


Post a Comment

Tuesday, December 27, 2016


تمدن، فرهنگِ پذیرشِ مدارا با دیگران است. 


اگر تمدن را داشتن و پذیرشِ پیش نیازهای زندگی شهری تعریف کنیم. آنگاه می توانیم بگوییم که تمدن، فرهنگ پذیرشِ مدارا با دیگران، بویژه ناآشنایان و همزیستی هنجارمند و بی ستیز با آنان است. زندگی گروهی نیازبه هنجارهای ویژه ای دارد که یا ریشه در ساختارِ ژنتیک جانوران گروه زی دارند، مانند؛ زندگی بسیاری از پرندگان، مورچگان و گرگ ها، و یا از نهادهای اجتماعی مایه ور می شود مانند، رفتارها و کردارهای اجتماعی انسان. جامعه جانوران، بی که آن ها بخواهند و یا بدانند، هماهنگی و نظمی اُرگانیک دارد که هدفِ آن برآوردن نیازهای همه ی افرادِ گروه است. آن هماهنگی، هرگاه نیز که برهم زده شود، خودبخود گرایشی به بازگشت بسوی ساختار آغازینِ خود دارد. جامعه انسانی نیز، در بررسی نهایی، برآیندی از کردارهای پایدار برآیشی اوست، اما فرهنگِ رفتاری آن، بسی بازتر و آزادتر از جامعه جانورانِ دیگر است. انسان نیز، چون دیگر جانورانِ گروه زی، به آسانی می تواند در گروهِ کوچکِ همخونِ خود، با خویشاوندان اش بزید و از سودی که زندگی گروهی دارد، بهره مند شود. اما زندگی با دیگران، در گستره بزرگتری بنام شهر که در آن رشته ی پیوند مردم، حقوق شهروندی آنان است، کاری بسیار دشوار و ناطبیعی ست. پژوهش های برآیش شناسی نشان داده است که انسان می تواند در هر زمان، با نزدیک به ۵۴ نفر، دوستی و مراوده و نشست و برخاستِ سودمند داشته باشد و هر شماری فراتر از آن، به دوستان فیسبوکی انسان مانند می شوند که می توانند دوستانی بیگانه باشند که ما نه آن ها را دیده ایم و ای بسا که هرگز نیز نبینیم و نشناسیم.
زندگی گروهی قبیله ای که تاریخی چند ده هزارساله دارد، زندگی ساده ی گروه های همخون انسانی ست که قوانین درونگروهی هریک، ریشه در تجربیات سودمندِ زیستبومی و خواهش های غریزی آنان دارد. در این شیوه زیستی، مفهومِ "خودی" با چشمداشت به حضور مردمِ قباِیِل دیگر تعریف می شود. دیگرانی که ناخودی و بیگانه پنداشته می شوند و کاربردِ گذشت و مدارا در پیوند با آنان، تنها در جایی که سودی برای قوم و قبیله خودی داشته باشد، پسندیده است. اما هنگامی که انسان از خاک و خون می گذرد و به فرهنگِ شهروندی می رسد، ناگزیر از همزیستی با افراد و گروه های دیگری ست که سود و زیان همگونی با آن ها ندارد. این چگونگی، نیاز به آگاهی از حضور دیگران و پذیرش حقوقٍ شهروندی آنان دارد. تا زمانی که کسی از حضور دیگران در جهان، با حقوقی همانندِ خود آگاه نباشد و آنان را لولندگانی فرودست تر از خود بداند، هرگز آنان را حقوقمند نیز نمی تواند بپندارد و به نیاز به رواداری با آنان نمی اندیشد. چنین است که می گویم؛ تمدن، فرهنگ پذیرشِ مدارا با دیگران، بویژه ناآشنایان و همزیستی هنجارمند و بی ستیز با آنان است.
تا زمانی که مردمان سرزمینی، آگاه از حضور یکدیگر در آن سرزمین نباشند، تاریخ در آن سرزمین، تنها روایت خیز و ستیز و گریز، میان گروه های انسانی همسایه، یعنی قبیله ها، آل ها، ایل ها و سازمان ها خواهد بود. این چگونگی در روزگار کنونی، شکل تراژیک و دهشتناکی بخود گرفته است. کشتارهای سال ۶۷ در ایران را می توان، نمونه ای از این چگونگی دانست که در آن گروهی، با انکارِ گروه های دیگر، دست به ریشه کن کردن آن ها زد. این رویدادها نشان از فرهنگ جنگل زیستی دارند و شوربختانه هر روز بر دامنه گستره آن ها در جان افزوده می شود.
...........
https://www.tribunezamaneh.com/archives/author/eh


Post a Comment

Monday, December 26, 2016


دلار 


فُرات ای فُرات ای فُرات ای فُرات
(جودی خراسانی)
.....
دلار ای دلار ای دلار ای دلار
کجا می شتابی چنين بی قرار
همه چشم ها خيره بر روی توست
ز مـلا و دلال و بـازارِ کـار
همه عاشقان جمال تو اند
موافق، مخالف، ولايتمدار
يکی سوی تو آيد از آن طرف
يکی می کند با تو زينجا فرار
بزرگان دين را بزرگی ز توست
که اکنون تويی ذات پرودگار
"خدا را برآن بنده بخشايش است"
که دارد ز تو صد هزاران هزار
شتابان کجا اين چنين بی خيال
فراتر ز هر چه منار و چنار
همه ارج و قرب تو اسلامی است
وگرنه نبودت خريدار و يار
گر ايران ِ اسلامی اکنون نبود
کجا می شدی مايه افتخار؟
همان هش تومن بودی يا نُه تومن
کجا می رسيدی به صد يا هزار
کجا ارز دلخواه ما می شدی
کجا می شدی ارز ِ آينده دار
چو در ليفه تنبان رهبر شدی
فزون شد تو را ارزش و اقتدار
کنون اصل خود را تو گم کرده ای
هوار ای هوار ای هوار ای هوار
خيال از تو جامانده از سرکشی
ريال از تو افتاده از اعتبار
الم شنگه برپا چرا می کنی
سکولار ِ سگ مصب ِنابکار
تو کز محنت ديگران بی غمی"
چه نقشی ات باشد در اين کارزار
شنو از من اين پند بی بند را
که سازد تو را تا ابد ماندگار
اگر اين حکومت ز جا برکنَی
"تو جاويد مانی و ما رستگار"
...................
https://www.facebook.com/eharandi


Post a Comment

کردارهای برآيشی، انسان و کشاورزی 


بخش ديگرِ دگرگونسازِ کشاورزی، پيدايش ورزش و ادبيات و هنر بود. انسانِ جنگل ‏زی، نيازی به ورزش نمی‏ داشت، زيرا که دوندگی روزمره، نايی در تن او برای ورزش برجا نمی ‏گذاشت. انسان در پرتو کشاورزی توانست که از چرخه روزمرگی رها شود و بتواند بی که نگران آب و نان خود باشد، به کار ديگری دست زند. آنچه کارِ فکری خوانده می ‏شود، برآيندی از کشاورزی ست که هم به پيدايش رشته ‏های کاری ديگری کشيده شد و در پايان به ويژه‏ کاری راه بُرد، و هم برای نخستين بار در تاريخ جانوران، تن های چاق و پر چربی پديد آورد. پيدايش ويژه کاری، يکی از برآيندهای بزرگ کشاورزی ست.
پيدايش خط و نگارش را نيز بايد يکی از برآيندهای بزرگ کشاورزی دانست. اين برآيندِ بزرگ، انسان را در سپارشِ انديشه‏ ها و تجربه ‏های خود به آيندگان توانمند نمود. از آن پس هر نسل توانست که دنباله کارهای گذشتگان و پژوهش‏ ها و بررسی‏ های نسلِ پيشين را بگيرد و دانش انسان را در همه رشته ‏ها افزايش دهد. گذشته از آن، پيدايش نگارش و خط سببِ فرهنگ و حافظه ويژه ‏ای شد که به آن،"فرهنگ کتبی" می ‏گويند.9
با آغاز روزگار روشنگری، دوران تازه ‏ای در تاريخ انسان آغاز شد که دوران مدرن نام گرفته است. بازتاب ‏های شگرف اين دوره، آن چنان ژرف و فراگير است که کولاک آن دامن گيرِ همه جهان هستی شده است.


Post a Comment

Tuesday, December 13, 2016


روزگار سروری شعر بر هنرهای دیگر بسر آمده است  


اکنون که روزگار، دیگر شده است و سینما جای شعر را در گستره فرهنگ و هنر ما گرفته است، دیگر از شاعرانِ قُله نشین در آسمان ادبیاتِ ایران نیز خبری نیست. این سخن بمعنای آن نیست که ما دیگر شاعرِ خوب نداریم. داریم، اما چون شعر، دیگر ارزش و ارج گذشته را ندارد، کسی در پی شناسایی آنان برنمی آید. چنین است که در نیم سده ی گذشته، هیچ شاعر قله نشینی پدید نیامده است و اکنون شاعران و ماعران و معرکه گیران، کارهایشان را در رسانه های اجتماعی، به امیدِ خوانده شدن، در کنار یکدیگر منتشر می کنند و،"نوبت خویش را انتظار می کشند، بی هیچ خنده یی!" 

دنبــــاله 


Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway