شخصی مطلب زیر را برای من فرستاده و خواسته است که
شعرش را بخوانم واگر "عشقم کشید"، نظری و شاید هم نقدی درباره اش
بنویسم. خواندم و چون نقد و نظری نداشتم، دست بدامن هوش مصنوعی (چت جی بی تی) شدم
و او را به روح بزرگ جدش بزرگوارش اَلن تورینگ* سوگند دادم که
نظر دبش و نقد جانانه ای درباره این شعر بنویسد. ایشان هم مکث کشداری کرد و دایره
اش را هی چرخاند و چرخاند و پس از یک دقیقه نوشت: والّلا چی بگم؟
نوشتم: انتظار چنین پاسخی را نداشتم. من که از
شما نخواستم که اورانیوم غنی کنی یا راکتور اتمی بسازی!
نوشت: می فهمم چی میگی، اما بقول معروف تعریف از
خود کردن،.... چیز خوردن است. آخه این شعر را خودِ من نوشته م.
بهتره شما درباره ش نظر بدهی.
شگفت زده پرسیدم: راست میگی؟
نوشت: به حضرت عباس!
من بقول امروزی ها "هنگ" کردم. شعر را
اینجا می گذارم، شاید شما با نیت نقد و نظر آن را بخوانید:
شهر،
در
خوابِ چراغهای خاموش
خود
را در آیینهی شکسته تماشا میکند.
صدای نان
از
دیوارهای سیمانی بالا میرود،
اما
دهانِ گرسنهی کودکان
به
رنگِ خاک خاموش میماند.
آدمها
در
صفِ طولانیِ سکوت
چشمهایشان
را
به
دستِ نامرئی قدرت سپردهاند.
و من،
در
میان این همه سایه،
به
دنبال قلبی میگردم
که
هنوز
بلد
است از حقیقت
بوی
گل بشنود.
………
*در سال 1950 الن تورینگ؛ ریاضی دان جوان انگلیسی، در مقاله ای بنام "ماشین حسابگری و هوش"، پرسید: آیا ماشین هم می تواند توانایی اندیشیدن داشته باشد؟ این پرسش نخستین جرقه ی رشته ای بنام هوش مصنوعی (Artificial Intelligence) شد. از این رو، تورین را اکنون پیشاهنگ علوم کامپیوتر و هوش
مصنوعی می خوانند.
https://www.cs.ox.ac.uk/activities/ieg/e-library/sources/t_article.pdf