گـُوبـــاره
 

Wednesday, June 18, 2025


نه انقلاب مشروطه انقلاب بود و نه انقلاب اسلامی 


 روندِ رویدادها در ایران به گونه ای ست که جایی برای گفتن و یا نوشتن باقی نمی گذارد. شتاب برق آسایی که ارتش اسرائیل را بر آسمان ایران چیره کرد و میدان را برای آتش افروزی و زندگی سوزی آماده کرد، به روشنی نشان داد که لاف اقتدار و گزافه گویی های ملاهای حاکم تا چه اندازه ابلهانه و خام بوده است. نیز این که آسمانِ ایران در نیم سده ی گذشته، بی دیدبان و  نگهبان،  در دسترس بیگانگان بوده است. بی تردید اگر کشورخواران جهانی از این بی در و پیکری کشور ما آگاه می بودند، پیش و بیش از این ها می توانستند به این سرزمین شبیخون بزنند.

 آنچه انقلاب اسلامی نام گرفت، پروسه ی بسیار شوم و خطرناکی بود که پایانی بهتر از این نمی توانست داشته باشد. پایانی ننگین که پای منفورترین ارتش ویرانگرِ جهان را به آسمان  ایران کشاند. البته این  بلوا در زمان خود نیز تاریخ مصرف اش گذشته بود. سال ها پیش از آن رویداد، بسیاری از انقلابیون با هوش و گوشی که دلی در گروی خیزش های آئینی داشتند، گفته و نوشته بودند که مبارزه مسلحانه، راه درستی برای بازسازی جامعه ی مذهبی نیست. پیروان هر آئینی باید پروژه ی "بازگشت به خویشتنِ خویش" را با "نه" گفتن به فرهنگ و راه ها و رسم های غربی پیش ببرد و نه با چریک بازی و قداره بندی و ترور. جلال آل احمد که خود یکی از این کسان بود، بارها به این نکته ی بسیار خردمندانه و دقیق اشاره کرده است. او تحریم محصولات غربی را شیوه ی بسیار کاراتری از جنگ مسلحانه با دولت های غربی می دانست و بر آن بود که با سلاح های غربی نمی توان به جنگ کسانی که این سلاح ها را ساخته اند، رفت. آن ها همیشه بهترین و برترین و آخرین مدل سلاح هایی را که شما می توانی داشته باشی، خواهند داشت. وانگهی، انسانِ خردمند، نباید به چیز یا چیزهایی که سررشته ی چندانی از آن ها ندارد، تکیه کند و امیدوار باشد. نمونه ی روشنی از این سخنِ آلِ احمد، ماجرای پیجرهای حزب الله است. داستان پهبادها و موشک های آخوندها و شیوه ی کاربردِ آن ها هم همین جور. داستان سیاست-بازی و کشورداری آن ها هم نمونه ی روشن تری از این چگونگی. نتیجه ی همه این بازی ها برای ایران، باخت، باخت بوده است و خواهد بود. از برجامِ نافرجام گرفته تا برچیدن اسرائیل از صفحه ی روزگار.       

 نوشتم: آنچه انقلاب اسلامی نام گرفت. یعنی که من در انقلاب بودن آن تردید داشته ام و دارم. چرا؟ چون هرچه بود و هست، دنباله ی تاریخی و منطقی ی نظام بی منطقِِ پیش از آن بوده است. نه چشم اندازِ تازه ای و نه ارزش های نوینی و نه راه و راهکارهای بهتری برای ایران و ایرانی در آن دیده می شد. ملایی شاه شد و ملاهای دیگری راه او را شاهانه پی گرفتند و از آن پس راه همان و چاه همان. انقلاب، یعنی گسستن از شیوه ی زیستی آشنایی و آغازیدن شیوه ای دیگر از زاویه ای دیگر و با چشم اندازی دیگر. با سیستم پنداری، گفتاری و کرداری دیگر.

 اگر انقلاب نبود، پس چه بود؟ به گمانِ من، واکنش ذهنیت سنّتی و روستایی ما به جامعه ای نیمه صنعتی.

پرسش: اگر چنین بود، می توان گفت که انقلاب مشروطه هم انقلاب نبود.

بله، انقلاب مشروطه را نیز نمی توان انقلاب دانست. آن رویداد، بازتابِ واکنش بخشی از ایرانیان درس خوانده و نیز شریعتمدارن به رویارویی با نمودها و نمادهای جهان صنعتی غرب بود. به گمانِ من، هیچ یک از دو رویدادِ تاریخی ای که در یکصد و اندی سال گذشته در ایران رخ داده است را نمی توان و نباید انقلاب نامید. انقلاب، رویدادی ناگهانی دوران ساز است که برگی تازه در تاریخ می گشاید و دوران تازه ای در پیوند انسان با خود و دیگران و نیز با طبیعت، جامعه و فرهنگ پدید می آورد. دورانی که در آن همه ی پدیدارهای هستی بازتعریف می شود و شیوه ی جایگرفتن هریک در پیوند با انسان و دیگرپدیده ها، در ذهنِ انسان دگرگون می شود.1

 ...........        

1.       البته این رشته سرِ دراز دارد و پرداختن به آن مثنوی هزار گیگابایتی می شود. البته از خدا پنهان نیست، از شما چه پنهان که پرداختن به آن، کار کسی چون من هم نیست. 



Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway