گـُوبـــاره
 

Sunday, July 20, 2025


خواری انسان پیرامونی 


یورش های ناگهانی امپراتوری های جهانخوارغربی مانندِ پرتغال و اسپانیا از سده ی پانزدهم میلادی و سپس دامن گستری حکومت های انگلیس، فرانسه و هلند و سپس تر امریکا و روسیه در سده ی بیستم، برای نخستین بار در تاریخ، جهانیان را به دو گونه انسان: کانونی و پیرامونی بخش بندی کرد. استعمارگران اروپایی، اروپا را کانون جهان نوین می پنداشتند و دیگر سرزمین ها را پیرامونِ آن کانون. این بخش بندی را انقلاب صنعتی اروپا که در پی ساختن جهانی نو بود، بیش از پیش پیکرمند تر و باورپذیرتر کرد. غربیان براین باور بودند که سونامی بزرگی بنام خیزش روشنگری که چشم انداز آنان را دگرگون کرد و آن ها را وادار به بازتعریف خود و جهان و پیوندِ میان این دو کرد، رویدادی غربی بود که بوسیله غربیان، برای مردمان کشورهای غربی و در راستای "پیشرفت" و بهزیستی آنان و بهسازی ریستومشان شکل گرفته بود. رویدادی که مردمان سرزمین های دیگر، نه با بنیادهای آن آشنا بودند و نه هیچ دستی در ببار نشاندن آن داشتند. اگرچه موادِ خام بسیاری از برساخته های صنعتی غربی، از آغاز انقلاب صنعتی تاکنون، از سرزمین های پیرامونی به حوزه ی کانونی آورده شده است، اما پیرامونیان حتی آزادنه دستی در این چگونگی نداشته اند و ای بسا که بسیاری از مواد کانی آن سرزمین ها، با زور و بی بها به کشورهای غربی  صادر می شده است. همین امروز نیز بسیاری از قراردادهای صادرات مواد کانی، از فرآورده های نفتی گرفته تا فلزاتِ گرانبها، با نیرنگ و زور و زر بسته می شود و سود آن ها در پیوندهای هزارتوی بانک جهانی و پیمان نامه ها و پروتکل های بارزگانی به حساب هایی در بانک های بزرگ غربی واریز می شود.

ساختارهای نهادینه شده ی بازرگانی و اقتصادی مانندِ شیوه ی خیزو ریز سرمایه و بانک و بیمه و تولید و توزیع و پخش و فروش در جهان به گونه ای ست که با آن که ثروت های طبیعی و زیستومی بسیاری از کشورهای پیرامونی سده هاست که به شیوه ی قانونی فروخته می شود، اما آن کشورها هماره به بانک جهانی و بنگاه های مالی کشورهای غربی بدهکارند. یعنی که این ثروت ها به شیوه ی به ظاهر قانونی، غارت می شود.  این گونه است که این کشورها اکنون سده هاست که کشورهای "درحالِ توسعه" خوانده می شوند و مردمان آن ها در نگاه غریبان، "جهان سومی" پنداشته می شوند. این برچست ها، مردمان کشورهای پیرامونی را "خوار" کرده است و آنان را برروی نردبانِ رده بندی انسان کنونی، در پله های زیرِ مردم کشورهای کانونی جا داده است. خواری پیرامونی یا جهان سومی بودن، تنها برای نداشتن دولت های دموکراتیک، نهادهای مدرنِ مدنی، تهیدستی مردمان، بی قانونی و نداشتن ثبات سیاسی نیست، بلکه بخاطر برچسبِ سیاسی "جهان سومی" داشتن، بمعنای انسانی فرودست، ناآگاه، حاشیه نشین و بی خبر از رویدادها و روندهای جهان مدرن است. انسانی که از زمان آشنایی خود با فرهنگ و تمدن غربی با بُحران هویت روبرو شده است و نه بدرستی می داند که کیست و نه چه جایگاهی در جهان کنونی دارد. این انسان در پنداره ی غربی ها، آموزش و پرورشی دیمی دارد و خویی جنگلی و زیستی طبیعی و طبیعتی یویو مانند و ناپایدار و پیش بینی ناپذیر و خطرناک!

بسیاری از فیلسوفان، اندیشمندان و نویسندگان غربی، تا سده ی 20 میلادی می گفتند و می نوشتند که اگرچه مردمان مستعمره ها در افریقا وآسیا ریختی انسانی دارند، اما چون جهان را به گونه ی دیگری تجربه می کنند و طبیعتی افسون گرا و افسانه باور و خرافی دارند، عواطف و احساساتشان مانند غربیان نیست و آنچه برآنان می گذرد را سلطه ی بیگانه و بهره کشی ظالمانه نمی دانند. آنان در پیوند با زیستبوم های دشوار و فرهنگِ افسانه باور و سنّت های کهن- بیخ و خُلق و خُوی جنگلی یا کویری ای که دارند، هرگز نتوانسته اند که بر نردبان کمال، همانند غربیان به "کمال انسانی" دست یابند! برای نمونه، می توان در این راستا به نام های دو فیلسوف بزرگ غربی:ایمانوئل کانت و فردریش هگل اشاره کرد.

زاده شدن در سرزمینی که بخشی از جهان سوم خوانده می شود، آمدن به جهانی ست که بیگانگان، پیشاپیش جایگاه آن را در پیوند با کانون قدرت ونظم جهانی شناسایی و نام گذاری کرده اند. این یعنی هر کودکی که در آن سرزمین زاده می شود، از آغاز به جهانی می آید که ازآن او نیست. جهانی که با خشم و خشونت و خونریزی، نظمی ناراست و نابرابر و  ناهماهنگ بخود گرفته است و میلیاردها نفر را بی که بخواهند و یا بدانند، پیش از آمدن به جهان، با انگ "جهان سومی" ، محکوم به جایگاهی فرودست و زیستی دیمی و تاریخی بحرانی می کند. جهان سومی یعنی انسانی کم بها و گاه بی بها که همیشه و در همه جا به او با دیده ی تردید می نگرند. انسانی که همیشه باید بی گناهی خود را به شیوه های گوناگون نشان دهد. یعنی داشتن گذرنامه ای که با آن به دشواری می توان از جایی به جاهای دیگر گذر کرد. یعنی انسانی که وجودش مسئله ساز پنداشته می شود و حضورش نگران کننده وخطرناک!

اگرچه پنداره ی دیگر انگاری که غربیان را سرآمدِ مردمان جهان می انگارد، رازی پنهان پنداشته می شود که تنها فاشیست ها و تندروان افراطی پرچمداران آن هستند و آشکارا درباره اش سخن می گویند و می نویسند، اما بازتاب های آن از آغاز یورش های استثماری تاکنون در همه ی رویدادها و روندهای سیاسی و ستیزها و نبردهای بزرگ مانند؛ دو جنگ جهانی و نیز خیزش های آزادی خواهی و استقلال طلبی و ناسیونالستی دیده شده است. نمونه ی زنده ی این چگونگی، آتش افروزی و درنده  خویی ارتش اسرائیل در خاورمیانه ، بویژه با مردمان فلسطین، سوریه و ایران است. این شیوه از ددمنشی که جهان را به شگفتی واداشته است، بربنیاد این پیش پنداره استوار است که جانِ مردمان آن کشورها بی بهاست و ریشه کن کردنشان، شکلی از زیستبوم زدایی از آفت های زیستی! 

خواری جهان سومی بودن را در این پیشنهاد ترامپ که می خواهد فلسطینی ها را ازغزه بروبد و بر روی خاک آن شهر که آرامگاه هزاران هزار فلسطینی آزادی خواه است، عشرتکده ای با هتل ها و کازینوهای سوپرلوکس بسازد و آنجا را "مونت کارلو"ی خاورمیانه بنامد، می توان دید. این خواری را همچنین در خواهش و التماس برخی از ایرانیان از حکومت های امریکا و  اسرائیل برای حمله به ایران و دل سپاری برخی از دریوزگانِ سیاسی به "حمله ی نجات بخش اسرائیل" می توان دید. خواری جهان سومی بودن را در هارت و پورت های پوچ سردمداران حکومت آخوندی و شکست شرم آور آنان و نیز در آسمانِ بی در و پیکر ایران و کارخانه مونتاژ پهپادهای اسرائیلی در خاک ایران و در وحشتِ گویندگان تلویزیون های ایران و سوریه، در هنگام بمباران پس زمینه ی برنامه ی زنده می توان دید. این خواری را در این که در سراسر کشورهایی که جهان سوم خوانده می شود، حتی یک دولتِ دموکراتیک نمی توان یافت نیز می توان دید. هم نیز در لشکر فزاینده ی گرسنگان و به ستوه آمدگانی که در پشتِ مرزهای کشورهای اروپایی، گاه برای سال ها، اطراق می کنند، می توان دید. این خواری برای بسیاری از این آوره گان، گاه پس از ماه ها و گاه سال ها زندگی کردن در کشور مقصد معنا می شود، زیرا در می یابند که گذشته از گذرنامه و ملیّت شان، رنگِ پوست، لهجه، جهان نگری، مذهب و برخی از رفتارها، کردارها و باورهایشان نیز، برایشان درد سر ساز و دست و پاگیر می شود. 

پذیرش خواری جهان سومی بودن، زخمی روانفرسا می شود و مانند خوره بجان انسان دانای پیرامونی می افتد. زخمی که برای آنان که در کشورهای غربی زندگی می کنند، بزرگتر و روانگزاتر و جانفرساتر است.      

دنبـــاله 



Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway