گـُوبـــاره
 

Tuesday, July 29, 2025


چگونه شاه سرنوشت خود را بدست خویش رقم زد؟ 


در ستونِ بررسی کتاب در روزنامه ی گاردین در این هفته، جان سیمپسون؛ ویراستار بخش رویدادهای جهانی در بی بی سی، کتابِ " شاهنشاه: سقوطِ شاه، انقلاب 1979 و ویرانی خاورمیانه" نوشته ی اسکات اندرسون را بررسی کرده است. اسکات اندرسون؛ خبرنگار زبده ی امریکایی و نویسنده چندین کتاب درباره ی رویدادها و روندهای سیاسی در خاورمیانه است. در این بررسی جان سیمپسون به بازنوشتِ چند نکته از کتاب اندرسون پرداخته است که من چندی از آن ها را در این یادداشت، فشرده وار می آورم.  

نخست این که محمد رضا شاه پهلوی مانند قهرمان های تراژیک در نمایشنامه های شکسپیر، نمایی پُرکبکبه و شکوهمند داشت و درونی لرزان، ریزان، بیمناک و ناتوانن. او نیز چون ریچاردِ سوم، با خویشخوشخواهی زمینه ی فروافتادن از تخت  پادشاهی خود را بدست خود فراهم آورد. این گونه بود که بسیاری از نزدیکان شاه، او را دوست نمی داشتند. او همیشه دوستان خود را ناامید می کرد، زیرا توان تصمیم گیری نداشت و عادت داشت که اندرزهای آخرین کسی را که درباره موضوعی می دید، بپذیرد. آنتونی پارسون، آخرین سفیر انگلیس در ایران که از هر دیپلمات دیگری به او نزدیکتر بود، درباره شاه گفته است که، "دوست داشتن شاه دشوار بود. او بسیار مظنون بود و شک نداشت ما می خواهیم او را بی اعتبار کنیم. با این همه، او چنان آسیب پذیر می نمود که دل آدم بحالش می سوخت."

اندرسون در این کتاب نشان می دهد که شاه سرنوشت خود را بدست خودش، با دخالت در کارهایی که باید از آن ها دوری می کرد، شکل داد. او پس از سفر کارتر به ایران در سال 1978 میلادی از یکی از وزیران خود خواست که مقاله ای با نام مستعار بنویسد و در آن خمینی را جاسوس انگلیس بخواند و منتشر کند. آن وزیر هشیار و خردمند یاد آور شد که این چنین مقاله ای می تواند در کشور آشوب بپاکند. اما شاه، سرمست از ستایش های کارتر، سخن آن وزیر را ناشنیده گرفت. مقاله منتشر شد و آشوب نیز بپاشد. حتی زمانی که شمار تظاهرات و تظاهر کنندگان رو به افزایش داشت، شاه بی هیچ دلیلِ خردپذیری از صدام حسین خواست که خمینی را که در حومه نجف در کُنجی  نشسته بود و دسترسی به او آسان نبود، از عراق بیرون کند. صدام چنان کرد. خمینی به فرانسه رفت و کانون توجه رسانه های جهان شد و دسترسی به او برای همگان آسان. او نیز پروژه ی خود را بیش و پیش از گذشته به پیش برد. شاه رفت و خمینی آمد و به قدرت رسید.  

به نوشته جان سیمپسون، اندرسون نیز مانند همه نویسدگان امریکایی که درباره انقلاب ایران نوشته اند، در کتابِ خود بر روابط ایران و امریکا پرداخته است و به عواملِ دیگر، کمتر بها داده است. البته او برای نوشتن این کتاب، با فرح پهلوی گفتگو کرده است. به نوشته ی اندرسون، فرح می دانست در ایران چه می گذشت، اما ناتوان از تاثیر گذاری برهمسرِ خود در پیش گیری آنچه روی داد، بود.

جان سیمپسون در پایان بررسی خود نوشته است: از خاورمیانه تا جنگ در اوکراین، جهان همچنان شاهدِ پس لرزهای فروافتادن شاه از اریکه ی قدرت است. این چگونگی آدم را وسوسه می کند که بگوید چون این ریچارد دوم - یعنی محمدرضا شاه- نمی توانست دست از دخالت های بیجای خود در اموری که باید دست نخورده می ماندند، بردارد، این تراژدی پدید آمد. تراژدی ای که دامنه آن فراگیرتر از حکومت پهلوی بود.       

دنبـــاله: 




Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway