گـُوبـــاره
 

Thursday, January 26, 2017


در گستره ی فرهنگ (1) 


بسياری از ويژگی های روانی انسان نيز، ريشه در رفتارها و کردارهای پايدارِ برآيشی پستانداران دارد. پستانداران جانورانی خونگرم، سرماگريز، زودرنج، گروه زی و آب وخاک پرست اند. آنان همچنين تاب چندانی برای درد کشيدن ندارند و دردِ هماره و بی گسست، آنان را زودتر از جانوران ديگر از پا در می آورد. انسان نيز همه اين ويژگی ها را دارد. اما توانايی اين را نيز دارد که در پرتو آموزش و پرورش، آگاهانه، دست از پرستش خاک و خون بردارد و با نگرشی جهانی، خود را شهروند جهان بداند. او همچنين می تواند تب و تاب ِ درد را با داروهای دردکاه، کنترل کند. يکی از کاستی های برآيشی انسان در اين راستا، قبيله گرايی ست که ريشه در برآيش خوی گروه زيستی انسان دارد. اين خوی، هم زمينه زيستن انسان با ديگران (قبيله، قوم، وطن) را برايش فراهم میآورد و هم زمينه ستيز و کشُتن و کشُته شدن را. آزمايش های چندی نشان داده است که شيمايه بسياری از بخش های مغز انسان، با پا گذاشتن او به جمع، به يکباره دگرگون می شود. تپش قلب، آهنگ خيزو ريزِ خون در رگ ها، فشار خون، دمای بدن، ميزان نم ِ پوست، امواج مغناطيسی مغز و روندِ فرودم و بازدم، همه با پيوستن انسان به گروه ، يعنی پاگذاشتن به جايی که گروهی ديگر از انسان ها درآن جمع اند، دگرگون می شوند. البته اندازه اين دگرگونی ها، پيوندی نزديک با نوع و شکل و کارِ گروه و نيز جنس، سن، جايگاه فرد در رده بندی های اجتماعی، شخصيت، دانش و نيازهای وارد شونده دارد.


Post a Comment

Thursday, January 19, 2017


کلنجار اهل دین با جُستاوردهای داروین (بخش پايانی) 


کلنجار اهل دين با جُستاوردهای داروين، نه کلنجاری دينی ست و نه دانشی. اگر چنان می بود، ميدانی برای داد و ستدی دوسويه برای اهل دين و دانش پديد می آورد که بازتاب های آن باروری فرهنگی می توانست باشد. اين کلنجار هميشه و در همه جا، کوششی سياسی برای پيش گيری از بسته شدن دکان های دين فروشی بوده است. نيز چنين است داستان مبارزه اهل دين با حقوق بشر، آزادی زنان، دگرانديشان، بی دينان، و هم با دستاوردهای نوآورانی چون؛ کوپرنيک، گاليله، مارکس، فرويد، لايل و ديگر نوآورانی که پرده از روی حقيقت های پنهان برداشته اند و چشم اندازهای تازه ای برای نگرش به جهان هستی و پديدارهای آن برای انسان گشوده اند.
فرهنگ مدرن، رای مردم را تنها سرچشمه مشروعیت قدرت برای دولت می داند و برآن است که هر فرد در جامعه، فارغ از دانش و دارایی و پیشینه خانوادگی و پایگاه احتماعی و زور و ریزی و درشتی و سن و سال خود، تنها یک رای برای گزینش حزب و یا سازمان دلخواه خود دارد. این چگونگی همه ارزش های سنتّی را نادیده می گیرد و امتیازهای حسبی و نسبی را بی بها می کند. از چشم انداز فرهنگ مدرن، قدرت مایه فساد است و بهترین شیوه برای مبارزه با این فساد، پخش کردن قدرت در جامعه و داشتن نهادهای مهار کننده ای است که با شیوه های های قانونمند و سنجش پذیر، اداره شوند. این نگرش، کسانی را که به کانون های قدرت دسترسی دارند و به هر بهانه ای خود را برتر از دیگران می دانند، خوش نمی آید و بنام دین، کشور، ملت، قوم، ناموس، تاریخ، قانون و انسانیت، با حاکمیتِ مردم بر سرزمین و سرنوشت خویش، مبارزه می کنند. ریشه دشمنی حکومت های ما با اندیشه های مدرن را از این زاویه باید بررسید. دشمنان مردم در هر سرزمین، دشمنان اندیشه اند، زیرا که اندیشه، پیش نیاز آزادی و درگیری مردم در اداره امور کشور است.


Post a Comment

Wednesday, January 18, 2017


نفت، طلای سیاه یا بلای سیاه؟ 


ساختار روانی انسان به گونه‏ ای‏ ست که در آن، فرد، پیروزی‏ های خود را بحساب خودش می ‏گذارد و شکست‏ ها و ناکامی ‏هایش را بحساب دیگران. این سخن را درباره قوم ‏ها و ملت‏ ها نیز می ‏توان گفت. نمونه ایرانی این چگونگی، رویارویی ایرانیان با رویدادهای تاریخی ‏ست. چنين است که هر رویدادی را که پنداره همگانی آن را خوشایند می ‏داند، به ایرانیان نسبت می ‏دهند، مانند؛ ماندگاری زبان فارسی برای فارسی زبانان و پایداری آن در برابر یورش زبان و فرهنگ عربی. اما هرآنچه ناخوشایند و ناروا انگاشته می ‏شود، کار دیگران پنداشته می شود، مانند، ناکامی در صنعتی شدنِ کشور- که به گمان بسیارانی، کار انگلیسی ‏هاست – و یا ناکامی از بهره وری از سود ناشی از نفت که – باز هم تقصیر انگلیسی‏ ها و البته امریکایی هاست. گاه نیز رویدادی دستکار خود ایرانی ها پنداشته می‏ شود و سپس با آشکار شدن پیامدهای حساب نشده آن به دیگران نسبت داده می‏شود، مانند انقلاب که نخست نزدیک به صد در صد مردم آن را بومی می‏ دانستند و اندی و چندی بعد بسیاری درماندند که – بقول شاعر- ما انقلاب کردیم یا انقلاب ما را؟
اکنون بیش از یک سده از روزی که نخستین کلنگ ِ اولین چاه نفت در خاورمیانه در ایران به زمین زده شد، می گذرد. یک صد و اندی سال پیش، نخستین بشکه نفت از این سوی جهان، از ایران بسوی انگلیس روانه شد. از آن زمان تاکنون سخن درباره خوب و بد این رویداد بسیار گفته و نوشته شده است. برخی پیدایش نفت در این سرزمین را " بلای سیاه" خوانده ‏اند. این سخن اشاره به بازتاب های سیاسی و فرهنگی‏ ای دارد که پیدایش و فروش نفت سبب شده است، برخی دیگر پاسخ داده‏ اند که اگر چنین است چرا نفت را باید بلای سیاه خواند؟ مگر نه این است که این ماده تنها جنس صادراتی جدی کشور ماست که هر ساله میلیاردها دلار بسوی ایران سرازیر می ‏کند؟ راستی اگر اين نفت نبود، ايران در شکل کنونی آن وجود می داشت؟ پس با این حساب باید شیوه مدیریت نفت را بلای سیاه خواند و نه خود آن را که سرمایه بزرگ و سودمندی برای کشور ما بوده است. 
........................
https://www.tribunezamaneh.com/archives/author/eh


Post a Comment

Sunday, January 15, 2017


افسونباری ژن و افسونکاری دین 


همه دین ‏ها و آئین ‏ها با چشمداشت به ساختار ژنتیک انسان پایدار می ‏شوند و از آن‏ در راه افسونکاری بهره می‏جویند. ذهن انسان بویژه انسان امروزی، سبب جوست و به هر آنچه بی‏ سبب روی می ‏دهد، خیره می‏شود و اگر پاسخی برايش نیابد، در شگفت می ‏شود. شعبده بازان با چشمداشت به این رفتارِ ذهن انسان کار می کنند و هر تردستی و افسونگری با ته مایه ای از این چگونگی شکل می گیرد. پیامبران نیز با توجه به این ویژگی ذهنی، معجزه را گواهی بر راستی ادعای خود می ‏دانسته ‏اند.
پستانداران با نوازش آرام و رام می شوند و انسان که دسته ای از این رسته است، نیز. نوازش، نخستین دریافت عاطفی ِ نوزاد از مادردرهنگام آمدن به جهان است. دریافتی که هنگامه ی آمدن به جهان را آسان می ‏کند و هراس نوزاد را کاهش می‏ دهد و او آرام می ‏کند. گرمای این مهر، تن پوش جان آدمی می ‏شود و تا پایان هستی، او را امیدوار می ‏دارد. جهان، جایی سرد و سیاه و سنگین است و ما را همین آتش هماره مانا، افراشته و افروخته و امیدوارمی ‏دارد. نوازش، کلید انبان عاطفه انسان است. انسان چون دیگر پستانداران، با نوازش مجاب می‏ شود. چنین است که مکان های مقدس را با ساختمان ‏هایی دلنواز و با کاربرد ِ آینه و نور و عطر و گل و گلاب و گیاه و آب، پرداختی نوازشگر و روان گردان می‏ کنند.
چرا در کنار هر واحه ی خوش آب و هوا، کلیسایی، کنشتی، معبدی، زیارتگاهی و یا نیایشگاهی هم هست؟ برای این که نیروی روان گردان ِ طبیعت در آن سرزمین ها، به حساب معجزهای آن زیارتگاه‏ها و خدایان و ادیان وابسته بدان ها گذاشته شود. با این حساب، ادیان آبروی خود را در اذهان همگانی از ساختار ژنتیک ما می‏ گیرند. یعنی هرآنچه را ما خوش می ‏داریم، به خود می‏ چسبانند و نسبت می ‏دهند تا ما خوشداشت‏ های خود را به حساب "کرامات" و "برکات" آنها بگذاریم. چنین است که بزرگترین شب سال، شب میلاد مسیح می ‏شود و گل سرخ را "محمدی" نام می ‏نهند و خورشید و ماه و ستارگان را ردَ پای قدسین می‏ خوانند و آفتاب را پرتو ایزدی. نیز چنین است انتساب رو و بوی خوش به پیامبران و امامان و بستگان آن ‏ها.
افسونباری ژن، سرچشمه افسونکاری دین هاست. 
.....................
https://www.tribunezamaneh.com/archives/author/eh


Post a Comment

Thursday, January 12, 2017


کلنجار اهل دین با جُستاوردهای داروین (5) 


يکی‌ از پديدارهای‌ شگفت‌ِ هستی‌، همگونی‌ ساختاری‌ِ پوست‌ نرينه ‌و مادينه‌ در نژادِ هر زينده‌ است‌. اين‌ چگونگی‌ در انسان‌ سبب‌ شده‌ است‌ که ‌مردان‌ نيز دارای‌ پستان های‌ بيهوده‌ و بيکاره‌ باشند. اين‌ پستان ها هيچ‌ سودی‌ ندارند و رويش‌ آن ها برای‌ آن‌ است‌ که‌ پوست‌ِ تن‌ زن‌ و مرد از روی‌ الگوی‌ برآيشی‌ِ همانندی‌ شکل‌ گرفته‌ است‌ و چون‌ زن‌، زينده‌ ای‌ پستاندار است ‌مرد نيز به‌ ناگزير جای‌ پستان‌، برروی‌ پوست اش‌ آشکار است‌، اما اين‌ پستان ها هيچگونه‌ کارکردی‌ ندارند.
البته‌ اين‌ سخن‌ بدان‌ معنا نيست‌ که‌ پوست‌ ِ تن‌ انسان،‌ تن‌ پوشی‌ زنانه‌ است‌ زيرا اين‌ تن‌ پوش‌، در تن زن، جای‌ خالی‌ِ عضوهايی را که‌ در آن تن‌ وجود ندارد، بدرستی ‌نپوشانده‌ است‌. از اينرو ياخته‌ های‌ وسوسه ‌گرِ و کامبخشِ جنسی‌ در زنان‌ در جای‌ خود نيستند. اين‌ چگونگی‌ زيست‌ شناسانی‌ را که‌ لّذت‌ِ کردارهای‌ جنسی‌ را پاداشی‌ برای‌ همگون‌ سازی‌ (توليد ِمثل‌) می‌ دانند، با گرفتاری‌ روبرو می‌ کند زيرا اگرزينده‌ای‌ بتواند بدون‌ِ درگيری‌ و آميزش‌ با جنس‌ ِ ديگر، اين‌ پاداش‌ را بدون‌ پذيرشِ‌ نطفه‌ بگيرد، اين‌ پيش‌ پندار نادرست‌ می‌ نمايد.


Post a Comment

Monday, January 09, 2017


ملت ایران و ملت ابراهیم 


اُسکار وایلد مردم را به دو دسته بخش بندی کرده است؛ یکی آن‏ ها که مردم را بخش بندی می ‏کنند و دیگر آنان که چنان نمی ‏کنند. نکته ای که می خواهم بنویسم مرا در رده نخست می گذارد و آن این است که در یک دسته بندی اختیاری می توان گفت که هر سرزمینی درجهان کنونی، دارای دو فرهنگ است؛ یکی فرهنگ بومی و دیگر فرهنگی که ریشهِ وارداتی دارد. این چگونگی در بسیاری از سرزمین ‏هایی که امروزه "کشور"، خوانده می ‏شوند – بویژه کشورهایی که تجربه استعمار رسمی نداشته اند، سبب دوگانگی فرهنگی  شده است و ملت تازه ای را در برابر ملت بومی هرسرزمین قرار داده است. این نکته تازه ای نیست اما اهمیت آن هنگامی آشکار می شود که با یادداشت آن و از چشم اندازِ این بینش، به رویدادهای سیاسی این سرزمین‏ ها بنگریم.1

ایران نمونه خوبی برای چنین نگرشی است. سرزمینی با دوملت، یکی ملت ابراهیم و دیگری ملت ایران. این دوگانگی ریشه در رویارویی ما با فرهنگ غربی در سده گذشته دارد. پیش از این رویداد، همه مردم کم و بیش پیرو چشم اندازی همگون بودند، اما با ورود چشم انداز تازه ای که اکنون "بینشِ مدرن" خوانده می شود، شیوه دیگری برای زیستن پدید آمد که يکی از پیامدهای آن، رویارویی دو فرهنگ و شیوه زیستن بود. این رویداد، ستیز شهری و روستایی، کهنه و نو، سنت و بدعت و خودی و غیر خودی را پدید آورد با پیامدهایی که در چند دههِ گذشته شاهد آن بوده ایم. اگرچه رسانه ‏های غربی می کوشند تا این ستیز را ویژه کشورهای اسلامی بشناسانند، اما چنین نیست و در کشورهای دیگری مانند هند نیز چنین کشمکش‏هایی را می توان دید.

دوملیتی، بدینگونه که نوشتم، پدیده تازه ای در تاریخ بشراست. فرهنگ ‏های پیش- مدرن، همگی چشم اندازی همگون داشتند و اگر لشکری برکشوری چیره می شد، این دوگانگی هرگز پدید نمی آمد. در آن روزگاران، ریشه ‏های فرهنگ‏ های همسایه، آبشخوری کم و بیش همگون و همپایه داشت وهمین همذاتی سبب داد و ستدی فرهنگی می‏ شد. یورش آوران و یغماگران، با همان ابزارها و شیوه ‏هایی می آمدند که مردم همان سرزمین در یورش به سرزمین ‏های دیگر بکار می بردند. عرب‏ ها، مغول ‏ها و ترکان، درلشکرکشی‏ های خود، با اسب و استر به ایران می آمدند و هم راه‏ ها و رسم‏ های خود را به آنان می ‏آموختند و هم از ایرانیان راه ‏ها و رسم ‏های تازه می ‏آموختند. اما فرهنگ غربی با ابزارهای دیگری آمد و سخنان دیگری از چشم اندازی دیگر می گفت. . ابزارهایی که ما چیزی از آن ندیده و نشنیده بودیم و نمی دانستیم. این فرهنگ، سخنانی دیگر داشت که ما هنوز هم در معنای بسیاری از آن‏ ها مانده ‏ایم.

این رویدادِ تاریخی، دوگانگی بزرگی در ساختارِ سیاسی بسیاری از کشورهای جهان پدید آورده است که می توان آن ‏ها را کشورهای دو ملیتی خواند. کشورهایی که یکی از آن دو ملت همواره با زور ِ سرنیزه دیگری را خاموش می دارد. نمونه این کشورها؛ ترکیه، مصر، ایران، الجزایر، اندونزی و پاکستان است. گفتیم که این چگونگی در ایران درپی ِ رویارويیِ فرهنگ ‏های بومی و غربی، ملت ابراهیم را رویاروی ملت ایران نهاد. ملت ابراهیم، ملتی یکتاپرست و شریعتمدار است که ملیت خود در چارچوب باورهای خود تعریف می کند و مرز جغرافیایی ندارد. پیروان این آئین خود را بدان می شناسند و می شناسانند. یهودی، نخست یهودی است و سپس زاده سرزمینی. مسلمان نیز. فرهنگ این ملت، فرهنگ کاربرد ابزاری دنیا برای سامان دادن آخرت است. از این دیدگاه، جهان مزرعه ای است که انسان در آن برای آخرت کشت و کار می کند.

آشنایی نسبی برخی از شهرنشینان و درس خواندگان، با اندیشه های مدرن، از سده گذشته سبب شده است که این دسته از مردم، دست از شیوه های سنتیِ زیستن و اندیشیدن بردارند و خواست‏ ها، آرمان ‏های تازه ‏ای داشته باشند.  برخی از این خواست ‏ها؛ آزادی ‏های فردی، قانونمندی جامعه، حقوق بشر، آزادی و برابری جنسی ‏ست. این گونه، بخش فزاینده ‏ای از مردمِ هر کشور، ملیت تازه ای درآن کشور پدید آورده اند که زمینه ساز بسیاری از کشمکش ‏ها و جنگ ‏های داخلی در کشورهای پیرامونی شده است. این دو ملت در کشورهای دوملیتی، نه زبان یکدیگر را می فهمند و نه همدیگر را به رسمیت می شناسد.

چنین است که انسان امروزی براستی می تواند در وطن خویش غریب باشد.

...........................
۱. "ملت ابراهیم"، تعبیری قرآنی ست که با معنایی که ما امروزه از "ملت"، مراد می کنیم تفاوت اساسی دارد. گفتمان " ملت" به معنایی که امروزه به کار می رود یکی از ساختکارهای غربیان است که تاریخ چندانی ندارد
.........



Post a Comment

Friday, January 06, 2017


کلنجار اهل دين با جُستاوردهای داروين (4) 


علی شريعتی، مرتضی مطهری، حعفر سبحانی، يدالله سحابی و چند آخوند معمم و مزلّف ديگر نيز، در زُمره کسانی هستند که تئوری داروين را در اين دو پرسش که آيا انسان از نسل ميمون است؟ و، خلقت انسان آنی بوده است و يا تدريجی، خلاصه کرده اند و به خلقت تدريجی رای داده اند و تئوری داروين را بی خطر شناخته اند. همه اين کسان، کم و بيش سخنانی بی مايه و بی ارزش در اين باره نوشته اند. البته از ميان آنان، يدالله سحابی در کتابی بنام؛ "قرآن مجيد و خلقت انسان"۲، گوی سبقت را در ياوه گويی از ديگران ربوده است. وی که آگاهی بيشتری از ديگرانی که نام برديم، درباره انديشه های داروين داشته است، با پافشاری شگفتی، در کتاب خود برآن است تا حقايقی را که در اين باره می داند، تحريف کند و ذهن خواننده کتابِ خود را به سوی روايت اسلامی آن براند. وی نوشته است که کتاب های آسمانی يهوديان و عيسويان با حقايق علمی همخوانی ندارند، اما مسلمانان را از پيشترفت های دانش باکی نيست زيرا که





Post a Comment

Thursday, January 05, 2017


اروتیـزم بــومی! 


تازگی ها اروتیزم هم به فهرست گفتمان ‏های شعر و ادبیات برونمرزی افزوده شده است و بسیاری از شاعران جوان در این حوزه نیز به طبع آزمایی پرداخته اند. البته این رشته در ادبیات فارسی، آنچنان هم که برخی می‏ پندارند، تازگی ندارد. واژه عربی ِ "عروس"، که به زبان فارسی نیز راه یافته است، همان اروس (Eros)، نام ِالهه عشق در یونان باستان است که از زبان یونانی به زبان عربی صادر شده است. واژه همریشه دیگری در این باره، که در زبان فارسی کاربرد چندانی ندارد، "عرس" ( به ضم عین و سکون را) می باشد که به معنای جشن و شادمانی و سرور سرخوشی ست و امروزه می توان واژه های"بزرگداشت" و "نکوداشت" را نیز به معناهای آن افزود. پس رفتارها و کردارهای "اروسی"، در فرهنگ و زبان فارسی ریشه ای کهن دارد و ما همچنان زناشویی را عروسی می نامیم.
در ادبیات کهن فارسی نیز شعر اروتیک فراوان است. این هم نمونه هایی از این گونه شعردر آثارِ پیشینیان:
زیر دامان تو پنهان چیست ای نازک بدن 
نقش سُم آهوی چین است یا برگِ خُتن 
(ابوالعلا گنجوی)
بزیرِ دامن ِ آن شــوخ دیـدم 
دو انگشت از ید قدرت شده خم 
(لاله)
کف پای بلورینت، اگر دست دعا گردد 
ز محرابِ خّم رانت، چه حاجت ها روا گردد! 
(مجمر اصفهانی)
کمر از کوه برون آید و این لعبت ِ شوخ 
عجبم این همه کوه از کمر آورده برون 
(صبوحی)
گربگویند تو را با پسر ِ غیر چه کار 
مادرش را به زنی گیرم و گردم پدرش 
(ایرج میرزا)
تا آنجایی که من می دانم، شعر اروتیک پیشینیان همه مردانه و ساخته و پرداخته شاعران مرد است. البته نمی دانم که شاعران زن نیز در روزگار ما شعر اروتیک می سرایند یا نه؟* اما می‏دانم که برخی از شاعران مرد در گذشته در این حوزه، خیال ورزی‏ ها کرده اند، مانند؛ انوری ابیوردی، سعدی، خاکشیر اصفهانی و ایرج میرزا. چون در گذشته، شعر در فرهنگ ما دربرگیرنده همه گستره ‏های هستی بوده است، پیشینیان درباره بسياری از پديده ها، منظومه می ساختند. برای نمونه، واحدی بخارایی درباره همسرش که سری بی مو داشته است. نوشته است که:
ای شوخ، رُخت ز لاله محبوبتر است 
هر عضو ز اعضای دگر خوبتر است 
گر کاسه ی سر نداردت موی چه غم 
بی موی چو کاسه بود، مرغوبتر است
و یا شاعری که همسرش بینی نداشته است، این چنین گفته است:
بینی اگر نمانده برآن چهره، عیب نیست 
منبر درون ِ کعـبه نمی دارد احتیاج
اما از همه زیباتر این بیت است که شاعر درباره دلبر آبله روی خود سروده است.
یار من بسکه نازک است تنش 
مانـده جـای نـگاه بربـدنـش 
....................................................... 
1. شاید اروتیک خواندن این گونه شعر، جای پرسش داشته باشد. 
2. می دانم که برخی از شعرهای فروغ،تن به این گستره می زند. مانند قطعه ای که با این مطلع آغاز می شود:
گنه کردم گناهی پر زلذت 
در آغوشی که گرم و آتشین بود 
...........



Post a Comment

Tuesday, January 03, 2017


کلـنجارِ اهل دين با جُستاوردهای داروين (3) 


يکی از بازتاب های بزرگ دوران روشنگری بر اديان جهان اين بود که آن ها را ناگزير از بازنگری در کتاب های مقدس خود و تفسير دوباره متون آن ها در پرتو دستاوردهای انقلاب صنعتی اروپا کرد. از آن زمان تا کنون، دين هايی که پيش از آن پيشرو و رهنمود دهنده بودند و پاسخ هر پرسش را در کتابِ مقدسِ خود می يافتند و می دادند، ناگزير از بازخوانیِ آن متون برای يافتن اشاره ای به کشفيات و اختراغات تازه صنعتی شده اند.

اکنون هربار که پژوهشگری راز تازه ای از جهان هستی می گشايد، اهل دين، آسيمه سر به تکاپو می افتند تا نشان دهند که رمزِ آن راز، در هزاره های گذشته در کتابی که آنان آسمانی می پندارند، وجود داشته است. اين چگونگی را می توان درباره پيدايش هر پديده تازه علمی و صنعتی ديد. زمانی که گوی گون بودن زمين و گردش آن بدور خورشيد آشکار شد، دکانداران اديان ابراهيمی نخست آن را "کفر" خواندند و آنگاه که پذيرش همگانی و جهانی يافت، با اشاره به ده ها آيه و حديث و روايت گفتند و نوشتند که اين موضوع پيش تر در کتاب آسمانی آنان آمده بوده است. هم چنين است داستان کشف وجود ميکروب و ويروس، رفتار ابر و آب، چگونگی پيدايش دريا، اختراع ماشين و راديو و تلويزيون و تلفن و پرواز هواپيما و کشف ژن، گام نهادن انسان بر خاک ماه، برآيش هستی از تک ياخته آغازين در آب، پيدايش بانک، بيمه، لايه اوزون، کامپيوتر و اينترنت و فيسبوک و تلگرام. هربار که پديده تازه ای ساخته می شود، دکانداران اهل دين با شتاب، آيه، حديث و يا روايتِ مربوط به آن را پيدا می کنند و با بافتن آسمان و ريسمان بيکديگر، نشان می دهند که پيدايش چنان پديده ای در دين مبين آنان پيش بينی شده بوده است!

نيز چنين است داستان انديشه های مدرن، از آثار ارسطو تا ساختار شکنی مدرن و آموزه های مارکس و فرويد و هايدگر، تا مفاهيم مدرن درباره آموزش و پرورش و بهزيستی و بانکداری و بورس و بيمه. اهل دين برآن اند که هر آنچه گفته شده است و گفته خواهد شد را می توان در سيره انبيا و اوليا پيدا کرد. اگر هم پيدا نشد، آن را در آثار پيران رهروی چون شيخ طوسی، سيد طاووس و علامه حلّی می توان يافت. اين چگونگی، دين را که تا پيش از انقلاب صنعتی، همه ی پرسش های مردم را پاسخ می داد و ديگران را پيرو خود می پنداشت، اکنون پيرو دانش و صنعت مدرن کرده است.




Post a Comment

Sunday, January 01, 2017


آینده و دین  


بیهوده نباید امیدوار بود که خوانش تازه ای از متن های مقدس و حدیث ها و روایت ها چاره ساز باشد. بیهوده نباید دل خوش کرد که فلان ملای فکلی وحی را انکار کرده است و بهمان آیت الله، انتظار را نمادی سمبولیک خوانده است و یا با فلان بهایی چای خورده است. این ها رویدادهای حوزوی ست که حاکم بودن آخوندها، آن ها را به میدان رسانه های همگانی کشانده است. 

به گمان من آنچه دین را در دینای کنونی برای کشورهاِیی مانند ایران بی معنا می تواند بکند، رونق اقتصادی و کار و سرگرمی و دلگرمی و امیدواری مردم به زندگی ست. این چگونگی در مالزی و اندونزی رخ داده است و اکنون بیشترِ مردم آن کشورها بجای بحث های بیهوده درباره خوانش تازه از دین و آشتی دادن دین و دانش و کم کرد ن شُر ملاها و گفت و نوشت درباره وجود خدا و جان و جن، در پی پیوستن به قافله کشورهای صنعتی هستند. 

هر چه انسان آسانتر و بهتر بتواند به این دنیا بپردازد، از آن پرداختن به آن دنیا بی نیازتر می شود. در دنیای کنونی، بیکاری و کسادی بازار، مادر همه بدبختی ها و خرافه پرستی هاست. در برابر آن، کار و سرگرمی و دلگرمی، شورآفرین و زندگی ساز و کهنه سوز است. آبادی، شادی می آورد و شادی بسی بیشتر از اندوه با آزادی سازگار است. 

دنبـــاله اين نوشته را در اينجــا بخوانيد:


Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway