سپیده قُلیان
ای سپیده قُلیان
تو آسمان را از فرشته تهی کرده ای
و بهشت را از زیرِ پای مادران کشیده ای
.و به جبروتِ کبریا خندیده ای
از کجا می آید
جنونِ جانِ تو؟
فرمانِ تو؟
چه نداری بگویی
که هیمه ی آتشِ آشوب می شود
و شعله با خاموشی ات روشن می ماند؟
بهار در انتظارِ گیسوانِ تو
در آنسوی سیمِ خاردار
چه می کند؟
آسمانِ ایمانِ تو
از ریسمانِ کدام گناه آویخته است؟
و،عشق
از رعشه های شور تو
برای که سر می رود؟
برای چه؟