گـُوبـــاره
 

Thursday, July 27, 2023


فرهنگ گفـــتگو 


 

در یکی از یادداشت های پیشین گفته شد که،  "منّشِ سکولار، دربرگیرنده ی ذهنیت، نگرش و همه ی کنش ها، واکنش ها، رفتارها و کردارهای روشمند، زمینی و غیرِ دینی انسان سکولارِ خِرَدگراست. برآیندی از این منش، کاربرد زبان در گره گشایی و تنش زدایی ست. زبان، هم رسانه ی داد و ستدِ اندیشه وعاطفه است وهم ابزار مبارزه با خود و دیگران.  ژرفساختِ روانی همه ی جانوران، کارکردی واکنشی در برابر مکانیزمِ پاداش و پادافره دارد. یعنی که همه ی جانوران با گرفتن پاداش، هم رام می شوند و هم بهتر می آموزند. اما در برابر مجازات و تنبیه، کلافه و پریشان می شوند و از انجامِ دوباره ی رفتار و کرداری که به مجازات کشیده می شود، پرهیز می کنند و با گذرِ زمان، آن رفتار و یا کردار را فراموش می کنند.(1)  این که انسان کدام یک از دو استراتژیِ پاداش و پادافره را در کاربردِ زبان برمی گزیند، پیوندِ یکراستی با جامعه ای که در آن بار آمده است، دارد.

 در جامعه پیش مدرن، زبان ابزاری راهبردی برای چگونه زیستن است و کم و بیش با "بکن"، "نکن" های اجباری سروکار دارد و اهرمِ فرهنگی کارایی برای رونگردانی و متقاعد کردن فرد در پذیرش جایگاهش در جامعه است. در چنان جامعه ای زبان کاربردی شلاقی دارد و بیشتر برای هشدار دادن، ترساندن، هراساندن، تاراندن و شماتت کردن بکار می رود، تا پذیرفتن و تشویق در مشارکت و درگیری در امورِ اجتماعی. کاربرانِ زبان در جامعه ی آنچنانی، به نرمخویی و شیواگویی و آدابِ ادب بهایی نمی دهند زیرا که زبانشان از پشتوانه ی "فرهنگِ گفتگو" که برآیندی از روزگارِ مدرن است، بی بهره است.

 شاید چنین است که ما نیز مانند مردم بسیاری از سرزمین های پیرامونی، هنوز نمی توانیم از راه گفتگو، کشمکش‏ های سیاسی و فرهنگی خود را حل کنیم. شايد از همين رو نيز، تاکنون هرگز نتوانسته ‏ایم با گفت و شنود و داد و ستد ِ زبانی، گره ای از کلاف درهمِ گرفتاری‏ ‏های تاریخی و اجتماعی خود بگشاییم. هرگاه وهرجا نیز که سخن از نشست و گردهمایی و گفتگو بوده است، همدلی و همزبانی، بسیار زود به چند دلی و چند زبانی و پرخاش و ستیز و گریز و جدایی راه برده است. این همه از آنروست که گفتگو، تنها با زبان سروکار  ندارد و فرهنگ و پیش نیازهای ویژه ی خود را دارد. نخستین پیش نیازِ گفتگوی گره گشا و تنش کاه، پذیرشِ ذهنی "وجودِ دیگری" در جهان است. پذیرشِ وجودِ دیگری در جهان، ساختاری تاریخی دارد. این وجود بمعنای بودن دیگری در جلوی چشم انسان نیست. کسی می تواند هر روز و شب در کنار ما و یا روبروی ما باشد، بدون آنکه وجودش پذیرفته شود. البته بیننده نیز از نگاهِ آن فرد می تواند وجود نداشته باشد. در سرزمینی که ذهنیتِ شهروندی بمعنای گفتمانی تاریخی شکل نگرفته باشد، در ذهنِ کسی، جایی برای دیگری وجود نمی تواند داشته باشد.

 اگر گفتگو تنها با دیگران ممکن است، تا کسی وجود دیگری را در جهان نپذیرد، نمی تواند او را فردی حقوقمند و  همتراز خود بپندارد. در فرهنگی که در آن "دیگری" جایگاهِ تاریخی دارد و انسان پنداشته می‏ شود، می توان معجزه ی آتش نشانیِ زبان را دید. تنها در پرتو پذیرش این پنداره است که انسان در گفتگو با دیگری، گاه خاموش می‏ شود و به او گوش فرا می ‏دهد و گاه با چشمداشت به سخنان وی، پنداره‏ ها و انگاره ‏های خود را بازنگری می‏ کند. یعنی که با شنیدن سخنان دیگری و آشنایی با چشم‏ اندازش، می‏ کوشد تا با دادن پاسخی آشتی ‏جویانه، پیوندی سازگار و بی ‏ستیز داشته باشد. تا زمانی که انسانِ خویشتن-خواه و خودکامه، جایی برای دیگری در ذهن خود باز نکند و او را دارای حقوق انسانی نداند، هرگز نمی‏ تواند با وی گفتگوی گره‏ گشا داشته باشد.

 زبان، هم رسانهِ گرفت و دادِ اندیشه وعاطفه است وهم ابزارِ آزار خود و دیگران. در فرهنگ گفتگو، گوینده و شنونده، اندیشه و سخنان خود را آگاهانه ویرایش و پیرایش و آرایش می‏ کنند تا از دُرشتگویی کردن و زخم زبان زدن بيکدیگر بپرهیزند. چنین است که زبان در فرهنگ گفتگو، ابزاری هدفمند برای کشمکش زدایی و گره گشايی و ستیز گریزی پنداشته می‏شود. اما آنجا که این فرهنگ وجود ندارد، گفتگو کردن درباره ی هر دشواری و گرفتاری، به نبردی زبانی برای هراساندن و کوبیدن و از میدان بدرکردنِ ديگری کشیده می ‏شود.

گره گشایی از راه گفتگو، پدیده ی تازه‏ ای در تاریخ انسان است. پدیده‏ ای که نیاز به پیش‏ آیندهایی دارد که در فرهنگ ما پدید نیامده ‏است و شاید هرگز پدید نیاید. در فرهنگ ‏های پیش مدرن، زبان در هنگام گیر و گرفتاری میان دو تن، ابزاری برای ترساندن و سبک کردن و سرکوب و منکوب کردن و "رو-کم-کردن" و سرجای خود نشاندن بکار می رود و در بسی بیش از بسیاری از زمان‏ ها، پیش‏ آیندِ زد و خورد با دست و پا و چنگ و دندان می شود. (2) این چگونگی در آئین شهروندی مدرن با کمک قانون که زمينه سازِ هنجارهای رفتاری شده است، از میان رفته ‏است. امروزه آدابِ ادبِ شهروندی، از کوره در رفتن و پریدن به دیگران را برنمی ‏تابد و آن را نماد جانورخویی و جنگلی بودن انسان می‏ داند و ناتوانی در کنترل آن را، نمادی از روان- پریشی و یا خامی و کاستیِ شخصیتِ می انگارد.

 ..........

1. برای آگاهی بیشتر در این باره، نگاه کنید به این کتاب: https://selfdefinition.org/psychology/BF-Skinner-Beyond-Freedom-&-Dignity-1971.pdf

 2. اهمیتِ زبان در آزردن دیگران چنان است که از بازتاب آن با "زخمِ زبان" یاد می کنند. زخمی که در گذارِ تاریخ، بی مرهم انگاشته می شده است.


خَلد گر به پا خاری، آسان برآرم
چه سازم به خاری که در دل نشیند
(طبیبِ اصفهانی)

http://isdmovement.com/2023/0723/072723/072723.Ebrahim-Harandi-A-culture-for-dialogue.htm



Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway