گرچه برهيچِ اين جهان بندم فـارغ از هــر رونـد و آيـنــدم
گرچه هیچ ام نیاز و آزی نیست نـرواند شــــماتت و پنــــدم
گرچه در اين سرای هيچاپوچ پــوچ تـر از خـودِ خـــداونـدم
در زمسـتان زنـدگی، يـادت می دهـد با بهـــار پيــوندم