فيلسوفان، تاکنون جهان را به شیوه های گوناگون تعبير کرده اند، اما مهم تغيير آن است.
(کارل مارکس)
..............
تفسير کرد و آمد
و تغيير داد و رفت
ما را به سر
نهاد کلاهی گشاد و رفت
آمد ولی چه
آمدنی! تا ز ره رسيد
شاشيد بر فقاهت
و بر اجتهاد و رفت
هرگز صلاح و
مصلحتی با کسی نکرد
وآن هم که گفته
بود، به يکسو نهاد و رفت
آن خال هندويش
همه را کشته بود و او
کشُت آنکه را نبود بدو اعتقاد و
رفت
چون خاله خرسه،
دوست و دشمن نمی شناخت
هرکس ستاد بر سر
راهش، فتاد و رفت
در امتداد جهل و
جنون، کُشت و کُشت و کُشت
هی کُشت و کُشت
و کُشت در آن امتداد و رفت
برد آبروی کشور
و روحانی و فقيه
بر جا نهاد نفرت
و جنگ و جهاد و رفت
.
ايمان و دين و
سنت و اخلاق و عشق را
ديوانه وار داد
تمامی بباد و رفت
تا دين خويش
حقنه کند در فلان ِ خلق
برخلق واگشود ره
ارتداد و رفت
بی فکر، بی
ملاحظه، بی کله، بی خيال
تفسير کرد و آمد
و تغيير داد و رفت