گـُوبـــاره
 

Friday, May 05, 2023


حکومت مذهبی توهین به انسان است 


 حکومت مذهبی در هر زمان، در هرجا و با هر شکل و شیوه ای که برپا شود، وجودش توهینِ آشکاری به انسان است. انسان آخرین حلقه از رنجیره‌ ای از درشت - میمون‌ ها- (Great Apes) - در رسته‌ ی پستانداران است که از دویست و اندی هزار سال پیش برآمده است. این حلقه را که نژادِ انسان خوانده می شود، چهار ویژگی از درشت- میمون‌های دیگر جدا می کند: تنِ افراشته، پوستِ بی مو،  توانِ راه رفتن برروی دوپا و توانایی بکارگیریِ پدیده ی شگفتی بنام، "زبان". توانایی کاربردِ زبان همراه با اندیشه ورزی، خیال پردازی و آگاهی از وجود و حضور خود در زمان و مکان، سبب شده است که زیست شناسانِ رده بند (Taxonomists)، همه ی درشت میمون‌هایی را که یکی یا چندی از این چهار ویژگی را دارند، در ردیفِ تازه ای بنام انسانِ خرد ورز (Homosapien) بگذارند.(1)

 میمونِ خرد ورزی که "انسان" خوانده می شود، ذاتی خویشخوشخواه و آزادی گزین دارد و نه تنها از وجودِ خود در جهان آگاه است که از آگاه بودنِ خود در گیتی نیز آگاهی دارد و خود را "در" جهان می پندارد و نه "با" آن. انسانِ خردوزِ، آزادی و آبادی و شادی را خوش می دارد و ژرفساختِ برآیشی ذهنِ او از هرگونه بند و پند و در و دیوار و مرز و کنترل بیزار و گریزان است. اما مذهب دکانِ دین فروشی ست و ابزاری برای کنترل ذهنِ انسان در راستای بهره کشی از او. تاکنون هرگاه و هرجا که دینی پدید آمده است، چندین دکان نیز در پیِ آن باز شده  است که هر یک، دین را به شیوه ی ویژه ی خود به پیروانِ اش می فروشد. اما آنچه در همه ی مدهب ها یکسان است، کوشش در راه بردن به ذهن انسان برای شکل دادنِ نگرش مذهبی در آن با هدفِ کنترلِ رفتارها و کردارهایش. این نگرش، پیش نیازِ پروسه ی پیرو سازی ست. هنگامی که جهان نگریِ مذهبی به دهنی راه می یابد، دارنده ی آن ذهن، خود را سربازِ خود خواسته ی آن مذهب می پندارد و آزادی و آبادی و شادی را برای خود و دیگران، در پرتو رهنمودهای آن مذهب پی می گیرد و بی که بداند، به بیگاری کشیده می شود. این فرآیند در گذشته بسیار طبیعی می نمود و چنان آرام، هر نوزاد آدمی را به جانوری رام برای پذیرفتن فتواها و احکام مذهبی بدل می کرد که کمتر کسی از دل بستن به مذهب و سرسپاری به آن رهایی می یافت. اما اندیشه ورزانِ روزگارِ روشنگری، این پروسه ی ذهن ربای بی نام را که "نعمتی آسمانی" پنداشته می شد، بروی زمین آوردند و آن را به فهرست اندیشه های ایدئولوژیک افزودند و به بررسی روشمند آن پرداختند.

 اگرچه واژه ی "ایدئولوژی" را انتوان دوتراسی فیلسوف اریستوکراتِ فرانسوی در سده 18 میلادی برای گستره ی تازه ای بنام "ایده شناسی"، پیشنهاد کرد، اما پیش از او فیلسوفان دیگری از نیکلو ماکیاولی گرفته با فرانسیس بیکن و جان لاک در این حوزه کارهای درخشانی کرده بودند. پس از او نیز این حوزه وامدارِ اندیشه های درخشان یلان نامداری در فلسفه ی سیاسی مانندِ هگل و کارل مارکس است. یکی از پرسش های اساسی در این راستا این است که چگونه اندیشه ی سیاسی در ذهن انسان به انرژی عاطفی بدل می شود و دل و جان از او می رباید و فرد را گاه، بی که بداند و یا بخواهد، در خدمتِ آن اندیشه در می آورد و او را پاسبان و پاسدارِ آن اندیشه ی سیاسی می کند؟ این چگونگی با روندی کـُند و حلزونی از ورای گوشِ هوش رُخ می دهد و آنچنان طبیعی می نماید که پی بردن به آن، نیاز به رویدادی دگرگونساز در زندگی پیرو دارد. از این چشم انداز، باورهای دینی نیز بازتابی همانندِ باورهای ایدئولوژیک بر ذهن و زبان دلباخته ی خود دارند و او را مشتری جان برکفِ فرآورده های خود می کنند. 

 همانگونه که اندیشه ی سیاسی با کمک حزب، هموندانِ گرویده به آن اندیشه را بکار می گیرد و رفتارها و کردارهای آنان را شکل می دهد، مذهب نیز، نهادِ کالاسازیِ دین است. مکانیزمی برای آوردنِ دین به بازارِ عرضه و تقاضا. بازاری که در آن امید و آرزو خرید و فروش می شود. کارِ دکاندارانِ این بازار که خاخام ها و کشیشان و ملایان و متولیان هستند، فروشِ امیدِ سلامت، سعادت و رستگاری در دنیا و آخرت است! آنان در برابر آنچه از دینداران می ستانند، تنها حواله می دهند؛ حواله، ارزِ رایج مذهب است که گویا قرار است در جهان پس از مرگ نقد شود. دکانِ دین فروشی، کانون فریب و نیرنگ است زیرا که نقدی را می ستاند و عرضه کالایی را به روزگارِ پس از مرگ حواله می دهد. از اینرو، قراردادهای آن، هرگز در هیچ کجا پیروِ قوانین داد و ستدِ بازرگانی نیست و تا زمانی که نادانی و تهیدستی و کمبود و محدودیت و مرگ هست، این بازار همچنان پیروِ مکانیزم عرضه و تقاضا خواهد بود. 

 مذهب در جامعه ی غیرمذهبی، پشتوانه ی ارزش ها و اخلاقِ حکومتی و بازوی فرهنگی آن است. این چگونگی شکلی پنهان به خود می گیرد، اما در حکومتِ مذهبی، مکانیزمِ آشکاری برای بنده پروری و برده پرواری با اهرم زورِ حکومتی می شود. این چگونگی با اخلاق انسانی که برابری حقوقی و یکسان خواهیِ  فرصت ها و امکانات اجتماعی بنیادِ آن است، در سیتزِ هماره است. اگر برده داری کاری زشت و ناشایسته است، هیچ گونه ایدئولوژی، مکانیزم و سازوکارِ بنده و برده پروزی نیز نمی تواند و نباید آزاد باشد.

 ...............

1. البته امروز انسان تنها گونه از درشت میمون‌های خردورز است و گونه های دیگر مانندِ "نیاندرتال" از میان رفته اند.ِ نکته‌ی دیگر این که در برخی از ترجمه های فارسی، واژه ی "انسانِ خردمند" را در برابرِ (Homosapien) گذاشته اند. به گمان من این برابر نهاد نادرست است زیرا که در زبانِ فارسی، "خردمند" همردیف با "دانشمند"، بمعنای دارانده ی خرد است. اما در اینجا مراد داشتنِ توانایی خردورزی ست و نه خردمندی. خِرَدورزی توانی جوششی ست، یعنی که چون با هوش و توانِ کاربردِ آن سروکار دارد، غریزی ست. اما خردمندی، کاری کوششی ست، یعنی که می توان بدون خردورز بودن نیز، دستاوردهای خردمندان را آموخت و بکار گرفت . اگرچه انسان خردورز می تواند با خردورزی، خردمند هم بشود، اما پیش از خردمند شدن هم خرد ورز است و توانایی بکاربردن هوش خود را دارد. 

 دنبـــاله 



Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway