هدف من از نوشتنِ این یادداشت، انشا نویسی دربارهی روشنفکری دینی نیست. من این گفتمان را بیهوده، فرصت سوز و حوزوی میدانم. هرجامعه گیرهایی دارد و گیرنماهایی. گیرها نشانههای گرفتاریهای حقیقی فرهنگی و اجتماعیِ جامعه است و گیرنماها، نمادهای ساختگیِ گرفتاریهای دروغین. روشنفکری دینی، یکی از دکانهای تولید و توزیع و تزریقِ گیرنماهای دینی ست. چنین است که میگویم این گفتمان بیهوده و فرصت سوز است و باید آن را "مقولهای حوزوی" و بی بها دانست. حوزهی دین هیچگونه پیوند و همپوشانی با گسترههای علم و فلسفه ندارد و نمیتواند داشته باشد. باورهای افسانه ایِ هزارههای کهن را چگونه میتوان در پرتو نگرش مدرن بررسید و به علم و فلسفه چسپاند؟ به حضرت عباس قسم این کار با هیچ ترفندی شدنی نیست! مهمتر از آن، این که، نیازِ پرداختن به دین و کنکاش در چندوچونِ آن در ایران سال هاست سپری شده است و اکنون تنها چیزی که بسته شدنِ پروندهی خرافه باوری را در آن کشور به تاخیر انداخته است، جنگلی خویی ملایان و خشونت چنگیزی حکومت آنهاست. برپایی حکومتِ اسلامی در ایران، با همه شومی و ویرانگری که داشته است، تنها یک بازتاب فرخنده نیز داشته است که آن کندنِ ریشه اسلام از دل و جان مردمان آن کشور است. اکنون ایران را باید یکی از بی دین ترین کشورهای جهان دانست.
دنبـــاله
در لینک های ریز:
http://harandi1.blogspot.com/
https://news.gooya.com/2023/03/post-74200.php