گـُوبـــاره
 

Friday, August 04, 2023


بی رودرواسی 


 

می گوید: این نکته که عینکِ آفتابی را سوئیسی ها در آغازِ سده ی بیستم ترسایی ساخته اند، درست نیست. چرا که مولوی خودمان در بیش از هزار سال پیش نوشته است که؛

پیش چشمت داشتی شیشه ی کبود

زان سبب عالم کبودت می نمود

 یعنی می خواهد بگوید که ایرانیانِ باستان درهزار سالِ پیش، عینکِ آفتابی داشته اند و ای بسا که آن را نیاکانِ باستانی ما ساخته اند و امروز جهانیان به خطا آن را برساخته ای سوئیسی می دانند.  البته عینک با شیشه های رنگی در سده 12 ترسایی در چین برای پوشاندن ایما و اشارات چهره ساخته شد و چند سده پس از آن، جیمز آیسکافِ انگلیسی که می پنداشت که دید چشمان انسان از پشت شیشه ی آبی و سبز روشن تر می شود، عینکی رنگی ساخت که می توان آن را نخستین عینک آفتابی جهان دانست.

 یکی از کژپنداری های بسی بیش از بسیاری از مردمِ کشورهای پیرامونی این است که از هنگام رویارویی با فرهنگِ فراگستر و جهانگیرِ غرب تاکنون، کوشیده اند که برابر- نهادهای همانندی برای دستاوردهای این فرهنگ، در فرهنگِ بومیِ خود پیدا کنند. فراتر از آن، برخی نیز به جستجوی ریشه های ارزش ها و اندیشه های غربی در تاریخ و سنّت های خود پرداخته اند و در پیوندِ با این کوشش، افسانه ها ساخته اند. اگرچه این کوشش ها برآیندِ روانشناسیکِ خود-خُرد بینی جمعیِ مردمانِ پیرامونی در برابر غربیان است و بیش و پیش از آن که خودخواسته باشد، بازتابی واکنشی و ناخودآگاه است، اما زیان های ناشی از آن را که سرچشمه ی بسیاری از بدفهمی ها، کژروی ها، دریافت ها و برداشت های نادرست بوده است، نمی توان نادیده گرفت

 شاید هیچ ملتی در جهان، بیش از ما ایرانیان که هنر را نزدِ خودمان می دانیم و بس، از این کژپنداری آسیب ندیده باشد. انقلاب ایران، فارغ از این که چه آغازی داشت، پایان اش را باید آزمایشی تاریخی برای پروژه ی "بازگشتِ به خویش" – (بازگشت به خیش؟) - پنداشت. اگرچه این پروژه را کسانی مانند؛ سید جمال اسدآبادی، جلال آل احمد، حسن نصر اصفهانی، داریوش شایگان و علی شریعتی و سپس جواد طباطبایی و کسانی دیگر، به گستره ی روشنفکری ایران کشاندند، اما ریشه های آن را باید در گفت و نوشت های پیش از انقلاب مشروطیت پی جُست. البته این پروژه در زمان پهلوی دوم با پشتیبانی فرح پهلوی، با برپاییِ "انجمن شاهنشاهی حکمت و فلسفه"، شکلی نهادینه بخود گرفت و به گمانِ بسیارانی، زمینه را برای پیدایش حکومت اسلامی فراهم کرد.(1)

 هدفِ من در این یادداشت، پرداختن به پروژه ی بازگشتِ به خویش و انجمن شاهنشاهی حکمت و فلسفه نیست، بلکه می خواهم بگویم که مردمِ کشورهایی که تمدن های باستانی با فرهنگ مدون و ادبیاتِ غنی دارند، بیشتر از مردمانِ دیگر کشورها بدام واکنشِ روانی ای که از آن نام بردم می افتند. چرا؟

 یکی از دلیل های بنیادی آنچه می گویم این است که مردم کشورهایی که متونِ کلاسیک کهن مانند شاهنامه، تاریخ طبری  تاریخ بلعمی، قابوس نامه، تاریخ بیهقی، سفرنامه ناصرخسرو، اسرارالتوحید، جوامع الحکایات، تذکرة الأولیاء، دیوانِ حافظ، گلستان سعدی و…دارند، گستره ی فراخی برای برابر یابی گفتمان ها و اندیشه های غربی در آثار کهنِ خود دارند و زمینه گمراه شدنِ آن ها آسانتر و فراهم تر از دیگران است. یکی از ویژگی های آثار کلاسیک، تفسیر پذیر بودنِ متن های آن هاست. پژوهشگران نشان داده اند که بسیاری از آنچه در شاهنامه فردوسی آمده است، به همان اندازه تفسیر پذیر است که آیه های قران و یا اسرالتوحید. با همه ی کتاب هایی که از آن ها در اینجا نام بردم، هم می توان استخاره کرد و هم فال گرفت و هم گواهی نامه هایی برای هر سخنِ ژرف و یا یاوه و یا راست و دروغی پیدا کرد. در رویارویی با این چگونگی، هر اندیشه ی تازه ی غربی را می توان از دلِ هریک از این کتاب ها بیرون آورد. بهتر است نمونه ای برای  آنچه می گویم، بیاورم.

برای یافتنِ این نمونه، شاهنامه فردوسی را باز کردم و به آسانی آنچه را می جُستم، یافتم. در داستانِ اردشیر بابکان، فردوسی در چند بیت، اشاره به سه نکته دارد که می توان هریک را در برابرِ یکی از گفتمان های مدرن گذاشت.(۲) در پنج بیتِ نخستِ این داستان، سخن از شایسته سالاری و سپردنِ کار به هرکس در حدّ توان اوست. بخوانید:

….

به دیوانْش کارآگهان داشتی

 به بی‌ دانشان کار نگذاشتی

بلاغت نگه داشتندی و خط

کسی که بُدی چیره ‌تر یک نقط

چو برداشتی آن سخن رهنمون

شهنشاه کردیش روزی فزون

کسی را که کمتر بُدی خط و ویر

نرفتی به دیوانِ شاه ‌اردشیر

سوی کارداران شدندی به کار

قلمزن بماندی برِ شهریار

ستاینده بُد شهریار اردشیر

چو دیدی به درگاه مردِ دبیر

 می توان ادعا کرد که این چند بیت، نشان می دهد که اردشیر بابکان در دربارِ خود کسانی را که آگاه به کارِ خود بودند، برمی گمارد و تنها باسوادان و دبیران را در دربار خود نگه می داشت و  دیگران را به کاردارانِ دیگر می سپرد. پس از این موضوع چنین برمی آید که اردشیر بابکان با گفتمانِ "مریتوکراسی"  که مفهومِ تازه ای در مدیریت مدرن است، آشنا بوده است و آن را در دربارِ خود بکار می بسته است. پس لابد با این حساب می توانیم بگوییم که، شایسته سالاریگفتمانی ایرانی ست.

سپس در دنباله ی این منظومه، فردوسی از زبانِ اردشیر، از شیوه ی مدیریت کارا  (Effective Management)سخن می گوید و آنچه می گوید، نشان از مدیریتِ پروژه (project Management) دارد. او با اشاره به "آکندنِ گنج"، سخن از بودجه بندی می کند و هدف اش از پراکندنِ آن، اختصاص بودجه به بخش های ویژه هر پروژه است. پس می توان گفت که مدیریت پروژه نیز در ایران باستان وجود داشته است

 چو دیدی به درگاه مردِ دبیر

نبیسنده، گفتی که: گنج آگنید

هم از رایِ او گنج بپْراکنید

بدو باشد آباد شهر و سپاه

همان زیردستانِ فریادخواه

چو رفتی سوی کشوری کاردار

بدو شاه گفتی: دِرَم خوار دار

نباید که مردم فروشی به گنج

که بر کس نماند سرای سپنج

همه راستی جوی و فرزانگی

ز تو دور باد آز و دیوانگی

 فردوسی در بیت آخر، اردشیر بابکان را شاهی می خواند که آشکارا با آنچه امروزه، "فسادِ اداری" و "پارتی بازی" خوانده می شود، مخالف بوده است. پس این داستان نشان می دهد که نه تنها، پارتی بازی کرداری وارداتی از سوی غرب نیست، بلکه نیاکان باستانی ما خود از دیرباز، اهل این کار بوده اند و ای بسا که این انگلیسی ها با آن چشمان لوچشان این سنّت نیاکانی ما را، مانند بسیاری چیزی های دیگرمان چاپیده اند و با خود برده اند و دوباره گونه ی خارجی اش را به ما بازگردانده اند. می فرماید:

ز پیوند و خویشان مَبَر هیچ کس

سپاه آن که من دادمت یار بس

 این همه بدان جهت آوردم که نشان دهم که دور باطلی که ما را در خود اسیر و گرفتار کرده است، پایاندادی جز بازسازی استبداد و حکومت های دیکتاتوری ای را که ما در چهارصد سال گذشته داشته ایم، ندارد. به گمانِ من، ما باید هرچه زودتر از این خودشیفتگیِ کودکانه ی کهن دست برداریم و تاریخ و فرهنگ خود را چونان شهروندانی امروزی و اکنونی بررسی کنیم. یادمان باشد که اگر پایاندادِ دوهزار و پانصد سال تمدن درخشانِ ایرانی در روزگارِ ما به حکومتِ کسانی مانندِ خمینی و خامنه ای و احمدی نژاد و رئیسی کشیده شده است، یا باید دست از آن تاریخ بردایم و یا بی رحمانه به نقد و بررسی آن بپردازیم. اکنون زمان آن فرارسیده است که تعارف و شوخی را با یکدیگر کنار بگذاریم. 

دنبــاله 



Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway