گـُوبـــاره | |||
Saturday, October 05, 2013
خدا با ماست
علی با ماست
امام با ماست او با ماست با اينهمه، ماست ساده خيلی گران است.
اميدواری به بهبود رابطه
ميان ايران و آمريکا، خطبه های نماز جمعه را وارد فاز تازه ای کرده است. خلاصه
دستوری که از بيت رهبری به ستاد نماز جمعه رسيده است اين که؛ "از اين هفته،
ورق را برگردانيد و با امريکا به "نرمش قهرمانانه" بپردازيد." يکی
از امامان اس ام اس زده است که، يعنی میفرماييد خايه مالی کنيم؟" پاسخ آمده
است که پ نه په، میخوای همچنان گـُل زيادی بخوری؟ از تسامح و تساهل بگوييد. از
اشتراکات ِ دو ملت. از اهميت دوستی ملتها در اسلام و از بدی تحريم. طوری زمينه را
آماده کنيد که انشاالله به حول و قوه الهی، تا چند ماه ديگر، با رفع کدورتها،
بشود مراسم غبار روبی از سفارت امريکا را برگزار کرد تا شايد آنها هم تحريمها را
بردارند.
البته آشتی و دوستی و رابطه
خوب، خيلی بهتر از دشمنی و جنگ است. اشتراکات هم که کم نيست. از ممل آمريکايی
گرفته تا سُميه ديانت. بله؟ میپرسی سُميه ديانت ديگه کيه؟ ای بابا، يو آر نات اين
د ِ گاردن!
عرض کنم که الان سی سال است
که هيئت رزمندگان شيکاگو دارد انقلاب اسلامی را به امريکا صادر میکند و تا کنون
صدها امريکايی را مسلمان کرده است و برای دوره فشرده دين آموزی به قم و مشهد
فرستاده است.
همين چند روز پيش، يکی از همين تازه مسلمانان، درمجله
شيکاگو ويکلی در مقاله ای بنام " چرا مسلمان شدم؟" در واکنش به سخنرانی
دکتر روحانی نوشته بود که با ديدن سخنرانی د َت گای،( يعنی دکتر)، در مرکز
اديان نيويورک چرتم گرفت و هنوز سخنرانی تمام نشده بود که من روی مبل بخواب رفتم. درعالم
خواب يک "سيمی لار گای"، (منظورش آقا امام زمان است)، بخوابم آمد و برويم لبخند زد. اولش فکر کرد م يکی
از همين عربهای ساکن شيکاگو ست. برای همين زياد تحويلش نگرفتم. بعد ديدم آقا دست
وردار نيست و دست که به من کشيد همه جايم نورباران شد. متوجه شدم که اين از اوناش
نيست. بعد با انگليسی فصيج عربی پرسيد؛
- وات ايز يور نام؟ - گفتم؛ Sue,…Sue Diner. - فرمود؛ احسنت، من تو را "سُميه"، نامگذاری میکنم.....سميه ديانت. سميه ديانت در پايان مقاله اش نتيجه گيری کرده است که؛ " چرا آنطور که پرزيدنت اوباما ادعا میکند، دولت امريکا بايد برای حمايت از اسلام و مسلمين هزاران فرسخ راه به عراق و افغانستان برود و ميلياردها دلار خرج و مخارج رو دست ما بگذارد. بهتر نيست بجای اين همه خرج، در همين امريکا يک جمهوری اسلامی ايران بپا کند؟ آخر کاسه صبر انقلابی ِ ملت شهيد پرور امريکا هم حد و اندازه ای دارد." برگرديم به بحث خودمان.
داشتيم از اشتراکات می
گفتيم. خب، میشود گفت که هردوملت ايران و امريکا، شهيد پرورند. اونها سالهاست که
با قمر مصنوعی سروکار دارند و ما با قمر بنی هاشم، اونها ابراهام لينکلن و ابراهام
مازلو دارند و ما ابراهيم صهبا و ابراهيم گلستان، اونها ماجراهای هاکلبری فين
دارند و ما ماجراهای حمام فين. تاريخ ما با اين پدر و پسر سروکار داشته است و
تاريخ امريکا هم با اون پدر و پسر (بوش پدر و بوش پسر). اونا با نوسان دلار مشکل
دارند و ما ديگه بيشتر. خلاصه تا دهها هفته میشه از اشتراکات گفت و نوشت.
اين ترک خوردن يخ های
رابطه، واکنش های زيادی در ميان ايرانيان برانگيخته است.
برخی براين باورند که پيروزی برادر برکت حسين ابوماء معروف به "او
باماست"، کار خدا بوده است. می گويند که نامبرده عامل نفوذی حضرت قايم*،
در امريکاست. وی مامور شده است تا مظاهر کفر را ريشه کن کند. مثلاً تحريم ها را
بردارد، روابط امريکا و ايران را با آمدن ِ حسن، حسنه کند، استکبار امريکا را بصورت
استيک بار امريکا تبديل کند و به کشور ما و جاهای ديگر صادر کند و از شيکاگو،
شيکاگوهردشت بسازد و مردم لاس وگاس را هم براه راست هدايت کند. انشاالله.
می گويند خداوند اين آخری ها هاله ای از نور دور سر برادر ابوماء تعبيه کرده است که تنها کسانی که چشم بصيرت دارد، می توانند آن را ببينند. می گويند که همان خداوند، به دل امريکايیها انداخته است که نديده و نسنجيده از او پشتيبانی کنند تا انشالله، چنان بشود که ما می خواهيم. البته چرا راه دو برويم. از اسمش معلوم است که او باماست، ولی این خارجی ها که اين را نمی فهمند و هی با خودشان می گويند؛ چه اسم نچسب و عجيبی دارد اين بابا!؟ بعضی ديگر از هموطنان می گويند که؛ ای بابا، چه ساده ای. اين کار، کار انگليسهاست. اين فلان فلان شده ها، مثل هميشه مردم دنيا را مچل کرده اند. اين بابا، ( يعنی اوباما)، اصلش از کشور کنياست. کشوری که سالهای سال مستعمره انگليس بوده است. چرا يک ويتنامی به اين پست نرسيد؟ بله؟ يا مثلاً يک برزيلی؟ اين چيزا در سياست اتفاقی که نيست. خودشان آورده اندش، خودشان هم می برندش. اين اسم را هم برايش گذاشته اند که ما ايرانيها را گول بزنند که خيال کنيم اوباماست. نه جانم، ما ديگه از اين گول ها نمی خوريم. او با خود آنهاست، نه با ما. مردم فريبی هم حد و اندازه دارد. می گويند؛ بله، اين انگليسی ها هميشه يک کاسه ای زير نيم کاسه شان دارند. حالا با اين کار چه پولتيکی می خواهند بزنند، خدا عالم است. يکی از ناظران سياسی اين گروه، در پاسخ به اين پرسش که؛ " شما بر چه اساسی رئيس جمهور امريکا را انگليسی می دانيد؟" گفت؛ يکی از اساساش اين است که او با آن که اهل آفريقاست، زبان انگليسی را مثل خود انگلیسيها حرف می زند و در عوض اصلاً زبان ِآفريقايی بلد نيست. چه مدرکی از اين بالاتر!؟ حالا که صحبت از مدرک شد اين را هم بگويم که به احتمال خيلی زياد مدرک اين بابا هم قلابيه و بلاخره يک روزی سروصداش در خواهد آمد. معمولاً دمب اين جور مدارک هم به انگليس وصل است. البته به ما چه؟ گروهی هم هی می گويند که اگر اعليحضرت فقيد زنده بودند، هيچ يک از اين الم شنگه ها در جهان بپا نمی شد.
عده ای هم در ايران شايع کرده اند که پرزيدنت در اين
چند هفته درباره حکومت ايران مطالعه زيادی کرده است و قرار است که آب و گاز و برق
را در امريکا مجانی کند و با عادی شدن روابط، نفت ايران را ببرد سر سفره های مردم
امريکا. می گويند گفته است که با خواندن ِ سيره انبيا و اوليا دريافته است که بايد
آن ستمی را که آن پدر و پسر ( بوشها) در چند سال گذشته بر مردم آمريکا روا داشتند
جبران کند و به خانواده های شهيدان امريکايی در افغانستان و عراق هر ماه يک حلب
روغن کرمانشاه ( البته بعد از برداشتن تحريم ها)، و يک کيسه برنج امريکايی بدهد.
واقعاً که! ببين وضع مردم امريکا هم داره از وضع ما بهتر می شه. يه روزی روسای
جمهورامريکا هر روز و شب موس موسه می کردند که با ايران دوست بشند و خودشون را به
ما نزديکتر کنند. اما حکومتی ها تکرار می کردند که؛ " امريکا هيچ غلطی نمی تواند بکند." حالا انگار وضع داره طوری ميشه
که ما هيچ غلطی نتونيم بکنيم.
............................. * بله، قايم درست است چون حضرت هزار و اندی سال است که قايم شده است.اين را می نويسم که فکر نکنيد که فلانی بی سوات است. Post a Comment
Comments:
Post a Comment
|
يادداشت های ابراهيم هرندی eh118@yahoo.com نوشته های ديگر:مقاله ها و يادداشت ها برآيش هسـتی شعـــر طنـــــز پيوندها:کتاب های من بايگــانی:
August 2004
January 2005 May 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 April 2010 May 2010 August 2010 November 2010 December 2010 January 2011 February 2011 July 2011 October 2011 November 2011 December 2011 September 2012 October 2012 December 2012 January 2013 February 2013 March 2013 April 2013 July 2013 August 2013 September 2013 October 2013 January 2014 February 2014 April 2014 May 2014 June 2014 July 2014 August 2014 September 2014 October 2014 November 2014 December 2014 January 2015 February 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 July 2015 August 2015 September 2015 November 2015 December 2015 January 2016 March 2016 April 2016 May 2016 July 2016 August 2016 September 2016 October 2016 November 2016 December 2016 January 2017 February 2017 March 2017 April 2017 May 2017 June 2017 September 2017 October 2017 December 2017 April 2018 May 2018 June 2018 July 2018 August 2018 September 2018 October 2018 November 2018 December 2018 January 2019 February 2019 June 2019 September 2019 October 2019 November 2019 February 2020 March 2020 April 2020 May 2020 June 2020 July 2020 August 2020 January 2021 February 2021 March 2021 April 2021 August 2021 September 2021 October 2021 June 2022 July 2022 September 2022 October 2022 November 2022 December 2022 February 2023 March 2023 April 2023 May 2023 June 2023 July 2023 August 2023 September 2023 October 2023 November 2023 December 2023 February 2024 March 2024 April 2024 May 2024 June 2024 July 2024 August 2024 September 2024 October 2024 November 2024 December 2024 January 2025 |