گـُوبـــاره
 

Tuesday, August 27, 2013


در وطن خويش غريب. 


ايران خانم ساليان سال است که در وطن خويش غريب است و مانده است که چرا به این روز افتاده است؟ اگرچه اين غربت تازگی ندارد، اما این روزها انگار بسياری از فرزندانش هم با او در افتاده اند و بقول امروزی ها برایش "می زنند". برخی هاشان مواجب بگیر حرفه ای شده اند و با چنان کیا و بیایی... بگذریم.

 

اگرچه بسیارانی نگران حال و روز ایران هستند اما هیچ یک به اندازه خودش نگران اين موضوع نيست. او گاهی فکر می‏ کند که به لعنِ ابليس دچار شده است که نیم سده است که اسیر دست "قومِ دغا" شده است و آن ها در پیش جهاینان سکّه ی یک پول اش کرده اند و هیچ روزنِ امیدی باز نمی شود. اما بعد با خودش می‏ گويد: شايد هم به نفرینِ عوج ابن عُنق گرفتار شده است که اين همه فرزندان ناخلف بار آورده است و امروز در جهان انگشت نما شده است.

 

ايران خانوم شبی در خواب خودش را مانند درخت توتی در توتستان بزرگی ديده بود که فرتوت و تکیده و تنها ايستاده است و گنجشک های آشنا دارند نُک بارانش می کنند. درخت های دور و برش هم از او رو برگردانده اند و با او سر سنگین شده اند. بعد خواسته بود کمی به درختانی که همسایه اش هستند نزدیک شود و شاخ و برگی با آن ها در باد بيفشاند. اما متوجه شده بود که دور او نرده ای آهنین کشيده اند. درست مثل درخت ‏های تُرد و شکننده ای که در پياده روهای شهر، نرده بند می شوند، او را از درختان ديگر جدا کرده اند. شگفت زده از خودش پرسیده بود !؟؟؟؟؟


دکتر جواب داده بود که: بازتاب روانی سنگ هايی ست که بسرت خورده است. همه فرزندان تو هميشه جیب هایشان پٍر از سنگ است. جیب هایشان را از سنگ پر کرده اند تا در زمان بگومگو با هم، دستانشان خالی نباشد.

- خب، در...

- درمان؟ متاسفانه درمانش دشوار است. این ها فرزندانِ طوفان اند که به گفته ی آن بزرگ، "كودكان ناهمگون مي زايد." طوفان های تاریخی که از ناکجا آباد می وزد. در زمانی که زمانِ ما نیست. در جهانی که جهانِ ما نیست.




Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway