گـُوبـــاره
 

Monday, July 15, 2013


زبانبــازی  


کاربرد زبان در گره گشايی فرهنگی و سياسی، برآيندی از دروان روشنگری ست که چون فرهنگ ما با اين دوران بيگانه بوده است، نمی توان آرزو داشت که ما نيز بتوانيم از راه گفتگو به کشمکشهای سياسی و فرهنگی خود پايان دهيم. چنين است که ما هرگزنتوانسته ايم با گفتگو و گرفت و دادهای زبانی، گره ای از کلاف درهم گرفتاری های تاريخی و اجتماعی خود بگشاييم. هرگاه و هرجا نيز که سخن از نشست و گردهمايی و گفتگو بوده است، همدلی و همزبانی بسيار زود به چند دلی و چند زبانی و پرخاش و ستيز و گريز و انشعاب راه برده است. اين همه از آنروست که فرهنگ گفتگو به معنای مدرن آن، در فرهنگ ما جا نيافتاده است.

فرهنگ گفتگو، زبان را در فرهنگ های مدرن به ابزاری بسيار دقيق و خوش پرداخت برای ترابری مفاهيم بدل کرده است، آنسان که بتوان با کاربرد کمترين واژه، بيشترين معنا را به شنوده و يا خواننده رساند. زبان فارسی توانايی چنين کاربری را داراست، اما چون اقتصاد واژگانی تاکنون برای کاربران اين زبان هرگز اهميت نداشته است، فارسی زبانان ميدان فراخ و پردامنه ای برای کاربرد واژگان اين زبان ند
ارند . از اينرو، بيشتر نوشته های فارسی
،جا برای کوتاه کردن دارد و گاه بار معنايی کتابی را می توان در برگی از همان کتاب گنجاند.

زبان در فرهنگ هايی که با بحران تعريف روبروست، کارايی خود را از دست می دهد و رسانه معنا رسان نيست. از اينرو، بخش بزرگی از گفته ها و نوشته های روزمره در اين فرهنگ ها، واژيدن های بيهوده ای ست که گوينده و شنونده، نويسنده و خواننده، 
از پوچی و بی ارزش بودن آن با خبرند. سخنان و سخنرانی های آخوندها، نمونه ای از اين وراجی های بی بار و بر است که نه پيوندی با حقيقت دارد و نه معنايی را که می خواهد، می رساند. اين چگونگی در فرهنگ ايرانی ريشه ای ديرين دارد و  بايد آن را " زبانبازی" خواند. زبان بازی، کاربرد نيرنگين زبان برای فريب دادن ِ ديگران است. چون اين بازی برپايه دروغ و ناراستی استوار است، برای تاثير آنی بکار گرفته می شود. زبانباز، با دروغ و دغل می کوشد که با خوشنود ساختن شنونده، به روان گردانی آنی وی بپردازد و او را بکاری که می خواهد، وادارد. در اين بازی اگر شنونده خوش باور باشد، به پيشنهادهای گوينده دل می بندد و هرآنچه که از او خواسته می شود، می کند. اما پس از چندی درمی يابد که بازيچه دست زبانبازی بوده است و اگر تخم کينه زبانباز را در دل نکارد، دست کم از او روی برمی گرداند. احمدی نژاد، نمونه خوبی از اين چگونگی ست. وی در زمان رياست خود هرکجا رفت، قول هرآنچه را که مردم از او می  خواستند، به آن ها داد و  در پايان درکلاف دست و پاگير  ِ زبانبازی و "خالی بندی"های خود گرفتار شد زيرا که مردم اندک اندک دريافتند که زبان برای وی ابزاری برای هيجان آفرينی آنی بود و رسانه هيچ معنا و حقيقتی نبود. 

باور همگانی براين است که زبان را شاعران و نويسندگان هرسرزمين بارور می کنند. من با اين باور سر ستيز ندارم، اما درست تر آن می دانم که بگويم که زبان را آزادی بارور می کند. چنين است که ستمکاران در سراسر تاريخ با زبان های باز، گرفتاری داشته اند و آن ها از حلقوم دارندگانشان بيرون می کشيده اند. هم امروز نيز ديکتاتورها از زبان و قلم بيش و پيش از هر چيز ديگری وحشت دارند و به شکستن قلم ها و بريدن زبان ها و بستن روزنامه ها می پردازند. هم نیز چنين است که بيشتر خواب های وحشتناک
، برای اهل زبان و قلم ديده می شود؛ از خفه کردن مخفيانه و زنجيره ای آنان گرفته تا پرتاب گروهی آنان به ژرفای دره.

بيهوده دل خوش نبايد کرد که زبان فارسی چنين و چنان است. اين زبان داغ ها و نشان ها از همه ترس ها لرزها و شکستن ها و بستن ها و کشتن ها در خود و با خود دارد و آينه تمام نمايی از فرهنگی بحران زده و خفقانی ست.


Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway