گـُوبـــاره
 

Thursday, April 11, 2013


خانه ِ جان 


ذهن انسان خانه جان اوست. اين خانه سازه های ساختاری خود را از راه حس های پنجگانه، از جهان پيرامون خود می گيرد و جان و جهان درونی فرد را می سازد. از اينرو، پنداره های ذهنی ما که سازنده ِ "ما"ی ما هستند، پيوندی يکراست و ناگسستنی با جهان پيرامونمان دارند. در اينجا مرادم از "جهان پيرامون"، زيستبوم و فرهنگ است که دو بُردار بنيادی هويت فرد هستند. بحُرانی شدن هريک از اين دو بُردار، جان فرد را پريشان و بحُرانی می کند. اين همه را گفتم (يا نوشتم)، تا بگويم ( يا بنويسم)، که زيسبوم و فرهنگ سرزمين هايی که امروزه "جهان سوم"، خوانده می شود، بسيار بحُرانی ست. جهان پيرامونی مردم کشورهايی که در دو سده گذشته خواسته و يا ناخواسته خود را روياروی فرهنگ مدرن غربی و ارزش های آن يافته اند، جهانی بحُرانی، ناخوشايند، نابسان، سرسام آور و ناراست است.
ذهن انسان خانه جان اوست، اما اين خانه در سرزمين‏های پيرامونی که امروزه هر گوشه‏اش کشوری خوانده می‏شود، جای آسايش و آرامش نيست، زيرا که سازه های سازنده آن، که از زيستبوم و فرهنگ آن کشور مايه می گيرند، خود بازتاب کلنجارهای بسيارژرف و بحران زا هستند. ريشه اين بحران‏های کلنجار زا در آن است که اکنون همه راه ها و روش های زيستی در همه جای جهان، بناگزير بايد خود را از چشم انداز فرهنگ مدرن بازتعريف کنند. اين چگونگی در پرتو فرهنگ جهانگير غرب در دو سده گذشته رُخ داده است و سبب شده است که جهان غير غربی از مدار خود کنده شود و در گستره کيهانی بی مدار و ناشناخته، سرگران و سرگردان بدور خود و بدور جهان غربی در چرخش باشد. ايران، نمونه خوبی از اين کشورهاست. من ِ ايرانی شهروند جهانی هستم که هيچ دستی در ساختن و يا پرداختن ِ هيچ چيز آن نداشته ام و با آن که اکنون بايد بخش بزرگی از نيازمندی‏های روزانه ام نيز از کشورهای ديگر وارد شود، در اوج زبونی، خود را دارای چشم اندازی ويژه می دانم و با خوش خيالی، می پندارم که برای جهان چيزی برای گفتن دارم. اين خوش خيالی مرا وا می دارد که بخش بزرگی از انرژی ذهنی خود را هماره خرج پرداختن به پيشينه فرهنگی و تاريخی خود کنم. پيشينه‏ای که اکنون بخش بزرگی از آن، در ويترين موزهای کشورهای ديگر نگهداری می‏شود.


Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway