گـُوبـــاره
 

Saturday, March 16, 2013


کابوس من ايران 


من داستان خوان نيستم. هرگز هم نبوده ام و می‏دانم که خودم را از دسترسی به چه چشمه‏های روشن و پاکيزه و روانبخشی از ادبيات دور داشته‏ام. اما خب، دست خودم نيست. بسيار پيش آمده است که دوستی نويسنده از من پرسيده است که آيا فلان داستان او را خوانده‏ام يا نه، و من با شرمساری مردافکنی ناگزير بوده‏ام بگويم؛ هنوز نه. (اين هنوز را به آن اميد می‏گويم که دوستی‏مان همانجا پايان نيابد).

اما چند شب پيش رُمان ِ کابوس من ايران، نوشته پريسا صفرپور بدستم رسيد. کتاب را بازکردم تا نگاهی سرسری به آن بيندازم و چون بسياری از کتاب‏هايی که در اين چند دهه گذشته بدستم رسيده است، آن را به رديف کتاب‏های ناخوانده بيفزايم تا شايد همه را روزی يکجا به کتابخوانی و يا کتابخانه ای هديه کنم. اما چند خطی از فصل اول کتاب را که خواندم، نتوانستم آن را ناديده بگيرم. دو روزه همه کتاب را خواندم و با فرازها و فرودهای آن همراه شدم. گاهی خنديدم و گاه گريستم.

شايد يکی از گرفتاری‏های کتابخوانی در ميان ما ايرانيان اين است ما در برابر هر کتاب خواندنی، صدها کتاب نخواندنی داريم. کتاب‏هايی که نه ارزش ادبی و هنری دارد و نه چيزی به دانش و بينش ما می‏افزايد. کتاب‏هايی که چون نيک بنگری، کتاب نيست، بلکه "کتابنما" ست. يکی سند هويت جعلی نويسنده است، ديگری دادنامه تنهايی و يا گواهينامه بيکاری و يا پررويی او! شمار ِ زيادی از کتاب‏های نخواندنی نيز، با زور حکومت و پول مردم چاپ می شود و نديده و نخوانده می‏ماند تا در انقلاب بعدی، يا خمير شود و يا به آتش کشيده شود!

پيدايش صنعت ِچاپ، نشر کتاب را آسان کرد و اکنون، کامپيوتر و اينترنت و چاپ فوری اين کار را آسانتر کرده‏اند. اين چگونگی، از سويی دسترسی به کتاب را آسان کرده است و از سويی چاپخش کتاب‏های نخواندنی را ميدان داده است. نوشتارها و کتاب‏های نخواندنی نيز، مردم را از خريدن و خواندن بيزار کرده‏اند. چنين است که امروزه کتاب‏های فارسی، بويژه در گستره شعر و قصه، خريدار چندانی ندارد. پرت نشويم.

من منتقد ادبی نيستم و با آنچه در آغاز درباره خودم نوشتم، بايد اين کار را به اهلش وابگذارم، اما دوست دارم نکته‏ای را که خواندن اين کتاب به ذهنم آورد، با شما در ميان بگذارم و آن اين است که به گمان من، کابوس من ايران، را می‏توان از ديدگاهی، روايتی از ستيز ِتمدن‏ها دانست. ستيزميان دو تمدن، دو چشم انداز، تمدن مدرن امروزی و تمدن سُنتی- مذهبی حاکم بر ايران. اين ستيز ريشه در ناسازگاری ِفردانيتِ حقوقمند و حريم خواه نويسنده، با فرهنگ مذهبی آخوندی دارد که در چشم انداز آن، جايی برای فردانيت و حقوق و حريم فردی وجود ندار. چنين است که بيتا، راوری مياندار ِ کتاب، هميشه و در همه جا، با حکومت و شيوه اداره آن گرفتاری دارد. اگر اين دريافت و برداشت درست باشد، اين رُمان، ستيز ميان فردانيت و حکومت را بايد آغاز ِ پايان حکومت خودکامگان برايران دانست.

پريسا صفرپور در اين کتاب، ستايش خود از رژيم پهلوی را پنهان نمی کند و حکومت کنونی را بازتاب سياسی- تاريخی حکومت پيشين نمی داند. اما با اين همه، اين رُمان به همان اندازه که سياسی ست، از سياست زدگی شعاری بدور است


Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway