از تنگنای کدام دوزخی
که زمين با نفير تو برهنه می شود از بهار
و دل در گذار تو سنگ مى شود؟
پاسدار کدام سرودی
که زخمه های چنگ
در هوای تو به چرک می نشيند؟
وامدار ِ کدام سرگذشت
که پيشاهنگ کاروانت
خون و خنجر است؟
از دوزخ كدام گناهى
كه عشق را در بهشت تو جايى نيست؟