گـُوبـــاره
 

Saturday, May 09, 2009


برخورد شـشــــــگانه 


"يکی نه خود خواندی، نه ديگران"

هرکسی سه نفر است. يکی کودکی که در درون او می زيد و سن و سال سرش نمی شود. ديگری مادر و يا پدر و يا پدر و مادر گونه‏ای‏ست که الگوی رفتاری و کرداری اوست و سومی انسانی که می‏خواهد باشد و نيست.

اولی هلهله گر و پايکوب و دست افشان و شوخ و شنگ و شورانگيز است. دل انسان هميشه دلش می خواهد که در دست اين يکی باشد و بازيگوشی کند و هوايی باشد و آسان‏گير و آتش افروز و خوشباش. کسانی که اين شخصيت در وجودشان بر آن دو ديگر چيره می شود، نوآور و تازه خواه و آسان گير و مرزنشناس و دل- به- هزار- جا هستند. بسياری از هنرمندان اين چنين‏اند.

گرفتاری آن‏هايی که گرفتار اين شخصيت هستند اين است که دررفت و آمد و نشت و برخاست با ديگران کودکی می کنند و هماره در پی يافتن و پدر و يا مادر و يا بزرگسالی هستند که با آنان رفتاری کودکانه داشته باشد.

نفر دومی جدی و سنگين و رنگين و اهل اخلاق و آداب و ادب و هنجارهای اجتماعی‏ست. آنان که دل به اين يک می سپارند و اين شخصيت را در ذهن خود ميدان می دهند، بيشترسخت گير و نکته دان و عيب جو و پندآموزند. اينان همانانی هستند که هميشه نيمه خالی ليوان را می‏بينند و هماره از همه چيز و همه کس دلزده و ناشادمان و بستانکارند. اين کسان در هر رويداد و روندی در پی کمی‏ها و کژی‏ها و کاستی‏ها می گردند و آنها درشت و برنما و پرنما می‏کنند.

اينان به ديگران از زاويه پدر و يا مادری همه- دانا و برترانديش می نگرند و آنان را کودکانی آرام و رام و سهل انگار و افساری می خواهند.

اين بيچاره‏ها نه خودشان در زندگی روز خوش می‏بينند و نه دروبری‏هايشان. اين‏ها همان کسانی هستند که پدران و يا مادرانی سخت گير و تلخ جان و گزنده و زهرپاش داشته‏اند و رفتارها و کردارهای آنان را – ای بسا بی که بدانند و يا بخواهند – الگوی رفتاری و کرداری خود کرده‏اند. اينان تنها می زيند و تنها می روند؛ رهروان خطی که نه خود خوانند و نه ديگران.

سومی آنی‏ست که نيست. ابر انسانی ايده‏آلی ويکسان نگر که خود را از ديگران برتر و بهتر نمی‏داند و همگان را داری حقوقی برابر می پندارد. اين يک، نه خود را بزرگسال‏تر از آن که هست می پندارد و نه ديگران را کوچک‏ترا از آن که هستند. نه در حق کسی ناخواسته پدری می کند و نه در برابر کسی کودکی. چنين است که می گويم اين آنی‏ست که نيست. چنين ذهنيتی تنها در فرهنگ دموکراتيک شکل می گيرد. پس بيهوده درميان دور و بری‏ها دنبالش نگرديد.

هربار که کسی با ديگری روبرو می شو، شش نفر با هم روبرو هستند؛ دو کودک، دو پدر و يا مادر و دو بزرگسال. اين چگونگی برخوردی شيشگانه را ميدان می دهد که در آينده درباره آن خواهم نوشت.


Post a Comment
Comments:
I think I told you about this book before, it is called: “Death Benefits” by Jeanne Safer and it talks about how losing a parent can change an adult’s life. When I read about the book few months ago in a magazine, I couldn’t forget about it and I finally bought it last week and I am reading it now. In many ways it is related to what you have written recently and how parents (loving on unloving) shaping our personalities and our lives. I know it is a taboo subject, but the writer has managed to convey her message of hope, and the fact that it’s never too late to grow or to change and death of a parent provides such chance. She provides four that everyone should ask themselves.She suggests writing the answers down and revisit them periodically.
Here are the Qs:
· What did I get from my parent that I want to keep?
· What do I regret not getting?
· What did I get that I want to discard?
· What did I need that my parents couldn’t provide?
Then actively seek new experiences and relationships to support the changes we need to make.
Another book I thought you should read is “Third Chapter” by Sara Lawrence-Lightfoot. This one doesn’t have obvious relevance to your piece but I am sure you find out why I think it is worth giving it a try after you finish it.

Thank you for all the updates…but I am still waiting for you to answer my questions in the previous posts!
 
Please write about this one as soon as possible. I'm fond of this issue~
 
Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway