گـُوبـــاره | |||
Saturday, February 28, 2009سالها پيش يکی از فرهنگيانی که در لندن گردهم آيیهای
ماهانه برگزار می کرد، از من خواست که شبی مهمان نشست شبانه آن گروه باشم و درباره
موضوعی فرهنگی سخنرانی کنم. پذيرفتم و به ميزبان گفتم که درباره ی "تاريخ
َسيب زمينی" سخن خواهم گفت. بانی پس از اندی درنگ و کش و قوس رفتن با خود،
شگفت زده پرسيد: "تاريخ سيب زمينی!؟" گفتم بله، درست شنيديد، تاريخ سیب
زمينی. سپس خواستم بگويم که چرا در اين "بـُرهه از زمان"، به تاريخ سيب
زمينی نيز می توان پرداخت که ميزبان نامدار ما سخن مرا بريد و گفت:" آخه می
دونی چيه؟، اين جلسات ماهانه ما خيلی جدّيه و ما در آن به مسائل طنز و اينا نمی
پردازيم. گفتم: "آقای دکتر.....، موضوع سخن من هم طنز نيست. تاريخ سيب زمينی
پيوندهای زيادی با تاريخ انسان دارد. اما آقای دکتر باور نکرد که نکرد و دعوتش را
هم پس گرفت. امشب دريافتم که کاری را که من بيش از بيست سال
پيش می خواستم بکنم اکنون کسانی
به زبان انگليسی کرده اند و ناشرانی نيز آنان را جدی گرفته اند و کسی نيز به
نويسندگانِ اين کتاب نگفته است: ای بابا، از ميان اين همه گرفتاری هايی که ما در
آستانه سده بيست و يکم داريم، شماها چرا به تاريخ سيب زمينی و بازتاب های اجتماعی
آن پرداخته ايد؟ راستی چرا کسی به نويسندگان اين کتاب، آنچنان که
آن دکتر استاد فلانی به من گفت، نگفته است: " آخه اينم شد موضوع کتاب؟ تاريخ
تاثير اجتماعی سيب زمينی!! ... واقعاً که!!" Post a Comment Sunday, February 22, 2009اقتصاد دولتی اساسی ترين ويژگیهای اقتصاد حکومتهای ديکتاتوری، دولتی بودن آنها و تاکيد بر صنايع نظامیست. ديکتاتورها اقتصاد را چونان هر پديده فرهنگی ديگری، ابزار استوار سازی حکومت زور می خواهند و آن را چون اهرمی برای ميدان داری خود و ميدان گيری از مبارزان خود می پندارند. آنکه بازار کار و سرمايه را در دست می گيرد، می تواند هر که را بخواهد از کار بازدارد و سرمايه اش را بباد دهد. البته اقتصاد دولتی يکی از ويژگیهای دولتهای سوسياليستی نيزهست. اين چگونگی گاه سبب می شود که کسانی هماره دولتی بودن اقتصاد را در هر شکل و شيوه ای خوش بدارند. اين چشم انداز پيش از آن که خرد مدار و مبتنی دانش اقتصاد باشد، ايدئولوژيک است و بنيادی ايمانی دارد. حقيقت اين است که حکومتيان در هيچ سرزمينی بازار داران خوبی نيستند و نبوده اند، همچنان که بازاريان در هيچ جای جهان حکومتگران درستکاری. دموکراسی ليبرالی که خاستگاه برابری فردی و جنسی و قومی و حقوقیست، در جهان کنونی ساختکار ردهای از مردم کشورهای دموکراتيک است که به آن " طبقه متوسط" می گويند. اين طبقه را اقتصاد آزاد شکل می دهد و بار میآورد. چنين است که امروز در جهان جايی را نمی توان يافت که دموکراسی بی وجود اين رده اجتماعی شکل گرفته باشد. *** تلويزيون بی بی سی فارسی دوستی پيش بينی می کرد که تلويزيون فارسی بیبیسی جای خالی تلويزيونی ملی را که ما در ايران نداريم، خواهد گرفت. وای بحال ايران و ايرانی اگر تلويزيونی انگليسی که هدفی جز پيشبرد هدفهای استراتژيک دولت انگليس را ندارد، تلويزيون ملی ايران شود. به گمان من تلويزيون خواندن کانالهای از اين دست، کار درستی نيست. اين ها رسانه های فتنه گر و آشوب آفرينی هستند که می خواهند آبهای گل آلود را در کشورهای پيرامونی آلودهتر کنند و زمينه را برای چاپيدن مواد کانی آن سرزمين ها آماده سازند. اما نکته اساسی اين است که چرا چنين رسانههايی در برخی از کشورها مانند ايران با خوشداشت همگانی روبرو می شود. پرسش اين است که اگر اين رسانهها ميدانی برای خودنمايی می يابند، چه کسی اين ميدان را برای آنها خالی کرده است و چرا؟ *** چوپان دروغــــگو روزگاري پسرك چوپاني که هر روز گوسفندان مردم را به چرا می بُرد، بربالای تپه ای در کنار روستا ايستاد و فرياد برآورد که: " گرگ، گرگ، گرگ آمد، گرگ آمد."شوخی که از پايين تپه می گذشت، سربرداشت و گفت: " اينقدر داد نزن پسره بی سواد. اين داستان رو همه تو کلاس دوم دبستان خوند ه ند.
Post a Comment Wednesday, February 18, 2009
ديشب در وبگردی شبانه ام رسيدم به رباعيات محمود کيــانوش در اينجــا، شاعر و نويسنده نيک نهادی که بيش از نيم سده ای ست که بی سرو صدا و هياهو می سرايد و می نويسد و با آفرينه های هنری اش فرهنگ و ادبيات فارسی را بارورتر می کند. کيانوش از نويسندگان و هنرمندان "هميشه در صحنه"، نيست و از باندبازی و بندبازی نيز گريزان است. هم از اينروست، شايد که در فرهنگ ما آنسان که بايد ارزش کارهای او شناخته نشده است. محمود کيانوش را من از نزديک میشناسم، اگرچه سال هاست او را نديده ام. شعر کيانوش، واتاب درنگ شاعرانه او در چيستی پديدارهای هستی ست و نثرش پاکيزه و دل نشين و نهيب زن. نمونه ای از شعر او می آورم: به زير گنبد سبز بلوط که بانگ پيروزيش به سقف گيج معابد ترک می اندازد، گرفته تکيه مطبوع از آن ستون خٌزم اطمينان که استواری ايمان را به شک می اندازد، نشسته ام خاموش به سر فضای لايتناهی، به دل همه گوش. چه می شنوم؟ مپرس که در من زبان گفتن نيست، وگر بگويم بلوط می گويد کلام از من نيست! درنگ و پرسشگری طنزآلود و ژرفای فلسفی کيانوش را در رباعيات وی می توان ديد: در گردشِ اين جهان، به ديدارِ دگر، افتادهام امروز به شكّ بارِ دگر: بينم كه به چيزي نتوان داشت يقين جز خوردن و خوابيدن و آن كارِ دگر در حكمِ طبيعتيم و محكوم به زيست؛ جُز پيروي از خواستِ او راهي نيست: تا خواستِ اوست آنچه دل مي خواهد، اين گفتنِ «من دلم چنين خواهد» چيست؟ هستيم و مجالِ ديدنِ هستي هست، شادي و غمِ بلندي و پستي هست: گر نيست مجالِ ماندن و دانستن، نوميد مباش، پوچي و مستي هست. هدف من در اينجا ياد کردن از اين شاعر و نويسنده پرکار و نجيب بود و نه پرداختن به پرونده ادبی او که کاری کارستان و ورای توان من. Post a Comment Monday, February 16, 2009جهان دانش در دويستمين سالگرد زادماه چارلز رابرت داروين، به بزرگذاشت اين زيست شناس جهانی پرداخته است. داروين در روز دوازهم ماه فوريه سال 1809 ميلادی در خانواده ثروتمندی در شهرک شوروزبری انگليس بدنيا آمد. خانواده پدری داروين اهل دانش و خانواده مادری اش اهل ثروت بودند.1 اين چگونگی، زمينه ای را فراهم آورده بود تا چارلز داروين بی نياز از کارهای ناخواسته، با خيالی آرام و آسوده به انديشيدن و آموختن رشته دلخواه خود بپردازد. در روزگار داروين، پنداره همگانی در اروپا برآن بود که جهان، آن گونه که در کتاب انجيل آمده است، دستکار خدايی جهانساز است که جهانی را که ما در آن زندگی می کنيم در شش روز ساخته است و روز هفتم را تعطيل اعلام کرده است. داروين در سفر دريايی پنج سالهای که به کرانههای دور دست آمريکای جنوبی داشت، با بررسی فسيل های گوناگون گياهان و جانوران پيشين، دريافت که جهان بسی از آن که در کتابهای دين آمده است کهنتر است و پيچيدگیهای آن نيز گويای اين نکته است که پيدايش آن، آنی و آسمانی نيست و نمی تواند باشد. اين انديشه را سپس تر، نوشته های چارلز لايل؛ زمين شناس بزرگ انگليسی گواه شد. لايل در کتاب بسيار گرانبار وارزشمندی بنام؛ " اصول زمين شناسی"2 که در سال 1833 در لندن منتشر شد، نشان داده بود که برخی از سنگها و سنگلاخهای زمين گويای آنند که اين گوی گردان ميلياردهای سال پيش، از خورشيد جدا شده است و نمی تواند آنگونه که کشيشان می گفتند، چند هزار سال پيش پديد آمده باشد. در اينجا بنا ندارم که درباره زندگی و زمان داروين چيزی بنويسم. اين کار را پيش ترکرده ام و می توانيد آن را در اينجا بخوانيد. آنچه اينجا و اکنون می خواهم بنويسم اين است که چنين می نمايد که انگار چشم اندازی که پس از دو سده، جهان زيست شناسی، پزشکی، روانشناسی، مردم شناسی و فلسفه را با بزرگترين دگرگونی روبرو ساخت، هنوز به حوزه فرهنگی ما راه نيافته است. می دانم که کتابخوان ايرانی سالهاست از راه چند ترجمه سست و بی سروته با نام و تئوری داروين آشناست اما اين آشنايی هيچ گونه بازتابی درهيچ حوزه ای در گستره فرهنگ ما نداشته است. جهان ذهنی فرهنگی ما – بی که شايد خودمان بدانيم - جهان پيش از دوران اينشتن و داروين وفرويد و مارکس و وتن است. جهان ايمان به داشته های ذهنی پايدار و استوار و لرزه ناپذير. جهان پندارهها و انگارههای فسيل شده سنگی. .................................................... مادر داروين از خانواده وج وود (Wedgwood)که خاندانی بسيار ثروتمند و نامداردر انگليس است، بود. اين خانواده صدها سال در انگليس گران بهاترين چينی جهان را می ساختند. پدر داروين فرزند ارسموس داروين، روشنفکر بزرگ سده هيجدهم ميلادی بود. ارسموس داروين، در روزگاری که هنوز کليسا جهان غرب را در چنبر چنگال وار نادانی و ناتوانی نگه داشته بود، نوشته بود که پديدارهای جهان تا آنجا که بايد، معجزه آميز هستند و نيازی به خدا و پيغمبر و اينها نيست که ما با کمک اين موجودات موهوم و خيالی، بخواهيم جهان را رازآميز و بزرگ بنمايانيم. 2. Charles Lyell. Principles of Geology. 3 vols. 1833 London; Reprinted University of Chicago Press, 1990.
Post a Comment |
يادداشت های ابراهيم هرندی eh118@yahoo.com نوشته های ديگر:مقاله ها و يادداشت ها برآيش هسـتی شعـــر طنـــــز پيوندها:کتاب های من بايگــانی:
August 2004
January 2005 May 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 April 2010 May 2010 August 2010 November 2010 December 2010 January 2011 February 2011 July 2011 October 2011 November 2011 December 2011 September 2012 October 2012 December 2012 January 2013 February 2013 March 2013 April 2013 July 2013 August 2013 September 2013 October 2013 January 2014 February 2014 April 2014 May 2014 June 2014 July 2014 August 2014 September 2014 October 2014 November 2014 December 2014 January 2015 February 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 July 2015 August 2015 September 2015 November 2015 December 2015 January 2016 March 2016 April 2016 May 2016 July 2016 August 2016 September 2016 October 2016 November 2016 December 2016 January 2017 February 2017 March 2017 April 2017 May 2017 June 2017 September 2017 October 2017 December 2017 April 2018 May 2018 June 2018 July 2018 August 2018 September 2018 October 2018 November 2018 December 2018 January 2019 February 2019 June 2019 September 2019 October 2019 November 2019 February 2020 March 2020 April 2020 May 2020 June 2020 July 2020 August 2020 January 2021 February 2021 March 2021 April 2021 August 2021 September 2021 October 2021 June 2022 July 2022 September 2022 October 2022 November 2022 December 2022 February 2023 March 2023 April 2023 May 2023 June 2023 July 2023 August 2023 September 2023 October 2023 November 2023 December 2023 February 2024 March 2024 April 2024 May 2024 June 2024 July 2024 August 2024 September 2024 October 2024 November 2024 |