گـُوبـــاره
 

Friday, August 19, 2016


فرهنگ زيستِ ديمی  


فلاتِ ایران تا چند سال پيش، زیستگاه گونه های ویژه ای از گیاهان و جانوران بی همانندی بود که در هیچ جای دیگر جهان یافت نمی ‏شدند. در این سرزمین تا کنون ۶۰۰۰ گونه گیاه، ۱۴۰ گونه پستاندار، ۱۱۵ گونه خزنده، ۲۰ گونه مار، ٣۶٣ گونه پرنده و ۹۰ گونه ماهی شناسایی شده است که ویژه زیستبوم ایران است. از میان این همه، هرسال ریشه هزاران گونه گیاه از روی زمین کنده می شود و نسل هزاران جانور نيز برچيده می شود، که شناخته ترین آن‏ها؛ شیر ایرانی، ببر مازندران و قوچ البرزی ست. در سایت انجمن حمایت از یوزپلنگ ایرانی خواندم که نسل یوزپلنگ ایرانی، این گربه- سان زیبای مازندرانی نیز اکنون بر لبه ترتگاه هستی ایستاده است و دیری نخواهد پایید که یوزپلنگ ایرانی نیز از در خلقت برود بیرون. البته اگر برآورد کارشناسان درباره روندها و آيندهای زيستبومی درست باشد، در آينده نزديک، چيزی از ايران، به گونه ای که ما امروز می شناسيم، باقی نخواهد ماند.

بحران های زيسیتبومی، بزرگترين زيان های پيش بينی شدنی و فراتر از آن، پيشگيری پذير، در پی دارند، اما در پيوندِ با ايران، کارشناسانِ اين گستره چنديست هشدار داده اند که ديگر کار از کار گذشته است. سفره آب های زير زمينی در چند دهه گذشته بيهوده هدر داده شده اند و دشت ها و جلگه های آبسال و حاصلخيز، نشستی بازگشت ناپذير کرده اند. جنگ ِاستان ها بر سرِ آب، ديريست که در ايران آغاز شده است، اما حکومت از درز اخبار آن جلوگيری می کند. اگر آنچه کارشناسناسان زيستبومی گفته اند و نوشته اند، درست باشد، ايران تا چند سالِ ديگر، دستخوش دگرگونی های ژرف و پُرچالشی خواهد شد که ديگر در آن کشور، نه از تاک نشانی مانَد و نه از تاک نشان. چالشی که - ای بسا سبب - شود که تا دو دهه ديگر، چيزی برای سپارش به آيندگان بجا نماند.

فرهنگ را می توان بازتاب رويارويی و گرفت و دادِ انسان، تاريخ و جغرافيا نيز دانست. مراد من از تاريخ، جهان نگری تاريخی انسان که دربرگيرنده ی باورها، آرمان ها، سنت، دانش و بينش انسان است، می باشد. اين سازه ها، "گستره شدنی های" هر فرهنگ را می سازند و شيوه برخورد ما با زيستبوم مان را پديد می آورند. برای نمونه، نگرش کسی که زيستبوم خود را امانتی می داند که بايد از نسلی به نسل ديگر سپرده شود، با کسی که آن را جولانگاه خويشخوشخواهی می پندارد، تفاوت های بسياری دارد. چنين است که من بر اين باورم که تاريخِ هر سرزمين، سازنده ی شيوه برخورد ِ مردم آن سرزمين با جغرافيای آن هستند.


يکی از بزر گترين گيرهای گرفتاری ساز تاريخ مردم سرزمين های پيرامونی اين است که در تاريخ آن ها، آگاهی از آنچه برای زيستن در دنيای صنعتی لازم است، وجود ندارد. نمونه؟ آگاهی از وجود و حضور ديگران و نيز کشورهای ديگر و پذيرش برابری حقوقی آن ها. آگاهی از پيش نيازها و بايدها و نبايدهای زندگی شهری، آگاهی از پايان پذير بودن و ارزشمند بودنِ آب، هوا، جنگل، رود، چشمه، موادِ کانی و زيستبوم. آگاهی از اهميتِ پيوندِ رفتارها و کردارهای انسان و سلامت فیزيکی و روانی و بطورکلی، کيفيت زندگی او. چنين است که گزاره های فرهنگی مردم کشورهای پيرامونی، آنان را برای برنامه ريزی آماده نمی کند و روش ها و روندهای اجتماعی، کم و بيش ديمی ست. فرهنگ زيستِ ديمی نيز، فرهنگ توّکل بر خداست. شوربختانه اين فرهنگ در روزگارما، پاسخگوی گيرها و گرفتاری های خانمانسوزی مانندِ بی آبی، افزايش جمعيت، جنگل زدايی و شهرگستریِ بی برنامه نمی تواند باشد.  


Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway