روزگارِ روشنگری، رويه تاريکی نيز دارد که کمتر بدان پرداخته شده است.
آن رويه اين است که با پيدايش چشم انداز مدرن، بسياری از کشورهای اروپايی،
با آهنگِ کشور گشايی بسوی سرزمين های ديگر سرازير شدند. اين آهنگ را که از
سده پانزدهم آغاز شده بود، در سده های پس از آن، دستاوردهای صنعتی مدرن و
شناسايی درياها و آبراه های جهان، آسانتر کرد و چنان شد که در نيمه دوم سده
نوزدهم، کمتر جايی در جهان بود که از يورش کشورهايی چون؛ آلمان، اسپانيا،
ايتاليا، انگليس، بلژيک، پرتغال و فرانسه در امان مانده باشد. اين چگونگی
نقش سازنده ای در شکل گيری کشورهای صنعتی اروپا داشته است و يکی از ويژگی
های جدا کننده ی آن کشورها از کشورهای صنعتی ديگر است. در بسياری از
کشورهای اروپايی، نه تنها چشم انداز فرهنگی که برخی از رفتارها و کردارهای
اقتصادی و بازرگانی نيز، همچنان رنگ و بوی استعماری دارد. نمونه ای از اين
چگونگی، تبليغات گروه های دست راستی در پروسه همه پُرسی انگليس بود که به
مردم، نويده ِ "بازگشت به دوران خوب گذشته"، می دادند که مراد بازگشت به
زمانی بود که حکومت انگليس، دو سوم سرزمين های جهان را در چنبر حکمرانی خود
داشت و آن را، "امپراتوری بريتانيای کبير" می خواند.
بله، صنعت و رفاه و دموکراسی در بيشتر کشورهای بزرگ اروپايی، بر بستر
تاريخ استعماری شکل گرفته است و رونق و آبادی و آزادی و شادی کنونی در اين
کشورها، به بهای چپاول و ويرانی و نابودی بسياری از سرزمين های ديگر، در
چند صد سال گذشته بوده است. اين گونه است شايد، که گرته برداری از آن ها در
سرزمين های پيرامونی، تاکنون کارساز نبوده است.