آمد اما در نگاهش مهر انسانی نبود
آمد اما آن که می گفتند و میدانی، نبود
گفته بودندش چه حالی داری اکنون؟ گفته بود:
" هيچ". پيدا بود، او
چيزيش ايرانی نبود
پيش از آن که او بيايد کس نمیدانست کيست
هيچ کس آگاه از آن غول بيــابانی نبــود
تا که آمد، شادی و آبادی از ايران گريخت
زندگی زان پس بجز سر در گريبانی نبود
آمد و گفت؛ "آنچه می بايد بَشه، بايد بَشه"
بعد از آن در مملکت جز تغزيت خوانی نبود
ناکس اول گفت؛ "برق و گاز مجانی"، ولی
جزو ليست اش برق و نفت و گاز مجانی نبود
گفت از آزادی و استقلال و جمهوری، وليک
حاصلش جز جنگ و خونريزی و ويرانی نبود
بوق بود و باد می کردندش اندر، مردگان
بيق بود و در جهان آدمی، آنی نبود
انبيا و اوليا بودند اکنون جای خود
گرنبود اين بلبشو، گر اين مسلمانی نبود
ای دريغا، ای دريغا، کی چنين می شد که شد
گر به گيتی، خر به اين فت و فراوانی نبود
آن چه با ما کرد آن کفتار پير بی پدر
در حقيقت هيچ جز کفــتار درمانی نبود