گـُوبـــاره | |||
Wednesday, April 21, 2010
در چند دهه گذشته واژهها و گويههای تازهای به زبان فارسی راه يافتهاست که کاربرد آنها نشان از آخوند زدگی زبان فارسی دارد. به گمان من اين واژهها کپکهای آکله زبانی ست که از ذهن حوزوی آخوندها به زبان راه يافتهاست و زبان فارسی را آلودهاست. نمونه؟ "نزولات آسمانی"، بجای باران و برف، "تقضل الهی"،بجای خواست خد، افزودن بیجای پيشوند ِ "بر" به "انگيز" مانند "اعجاب برانگيز"، بجای، "شگفت انگيز" و يا "شوق برانگيز"، بجای، "هوس انگيز". نمونه ديگر اين کژخيالی و زمخت انديشی، کاربرد فعل "داشتن" بجای هر فعل ديگر است. برای نمونه، بجای جمله؛ دوست داريم نهار با ما باشی می گويد؛ دوست داريم شما را برای نهار داشته باشيم. يا بجای؛ شايد فردا باران ببارد. می گويد: ممکن است فردا باران داشته باشيم. از همه زشتتر، اصطلاح لوس و بچه آخوندی ِ "سبزباشيد" بجای "شاداب باشيد"، است. سبز بودن برای گياهان، آنهم تنها گياهان سبز خوبست. انسان گياه نيست و هنگامی سبز میشود که پس از مرگ، جنازهاش کپک بزند و بگندد. زنگ دلخواه پوست جانوران کم مويی مانند انسان سرخ و سفيد است که نشانه پرخونی تن و شادابی و تابناکی پوست است. چنين است که شاعر، دلبرخود را گل سرخ و سفيد می خواند. بله، اين آکله زبانی، نمادی از بلای بزرگیست که در برسر ملت ايران آمدهاست. Post a Comment Tuesday, April 20, 2010
در گستره اينترنت نوشته نخواندنی به زبان فارسی زياد است و خواندنی کم. يکی از چند جايی که من گهگاه سر میزنم، سايت محمد قائد است. قائد را همه فارسی خوانهای جّدی میشناسند و با کارهايش آشناهستند. وی از انگشت شمار نويسندگان انديشمندیست که نوشتههايش آموزنده و دلنشين و خواندنیست. قائد هم فرهنگ بومی – يا به نوشته خودش، خرده فرهنگهای - بومی را میشناسد و هم با چشمانداز مدرن آشناست. شرمسارانه بايد بگويم که من از بسياری از آنچه اين روزها به فارسی نوشته میشود، انتظار آموختن ندارم و هربار که نوشتهای ذهن انگيز و شورآور میخوانم، تا چندی سرشار و خوشحال میمانم. مقالات محمد قائد برای من از اين دست نوشتههاست و هرگاه که به نوشته تازهای از او میرسم، آنگاهم شاد و آباد میشود. در روزگار ِما، بيشتر مردم، ارزش هر نوشته را در پرتو جايگاه نويسندهاش در سلسله مراتب آکادميک و يا پايگاه رسانهای وی میسنجند. اين که ايشان استاد کدام دانشگاه است و يا در کدام رسانه خارجی برای دردهای بی درمان ايران و جهان نسخه میپيچد. محمد قائد از اين گونه استادان "هميشه در صحنه" نيست و هم از اينرو، نوشتههايش آنگونه که بايد خوانده نمیشود. البته بگو تو از کجا می دانی که نمی شود؟ درست است، اميدوارم که چنان نباشد. Post a Comment Wednesday, April 14, 2010
فرهنگ انديشيديدن در ميان ما ايرانيان، فرهنگ کُلی گرايی و تئوری های من- در- آوردی عاميانه و کليشه پردازی های بی سروته است. مرادم از فرهنگ انديشيدن، شيوه کاربرد انديشه در گره گشايی و پاسخ يابی ست. انديشيدن، گره گشايی از گوريدگی و پاسخ يابی برای هر پرسش است. اين توانايی در سرزمين ما در سده های گذشته وجود نداشته است و بیشتر پرسش های ما پاسخ های وارداتی داشته است. راستی چرا چنين است و چرا انديشيديدن ِ خرد مدار در فهرست رفتارهای ايرانی نيست؟ چرا ما در چند سده گذشته، يک ايرانی انديشه ورز که با آوردن ديدگاهی تازه گره ای از یکی از گرفتاری های انسان گشوده باشد، نداشته ايم؟ چرا فرهنگ ما اين چنين، بی نياز از انديشه است و انديشه ورزی و هوشياری و خردمندی را ميدان نمی دهد؟ شايد اين چگونگی از آنروست که چون در سده های گذشته، بويژه پس از يورش مغول ها به ايران، انديشيديدن کاری زيانبار و مرگ آور بوده است، فرهنگ ايرانی بی هيچ سرمايه فکری، رويشی خودبخودی و انديشه ستيز بخود گرفته است. اگرچه هر کُنش فرهنگی ريشه در فکری دارد، اما فرهنگ برای پايداری خود نيازی به انديشمند ندارد. اهميت خرد و انديشه تنها پس از دوران رنسانس به فهرست ارزش های فرهنگی و اجتماعی پيوست و پيش از آن ويژگی های ديگری چون ايمان و آرمان و پايداری ارجمند بود. شايد هم بی نيازی از انديشيدن برای آن است که زندگی در پرتو فرهنگ های ساده پيش مدرن، نيازی به فکر کردن ندارد و روالی طبيعی و خودبخوی و پيش بينی پذير دارد. جامعه شناسان می گويند که اساسی ترين دليل اين که در کشورهای پيشرفته صنعتی کودتايی رخ نمیدهد اين است که نظاميان توانايی اداره اين کشورها را ندارند. براين اساس، میتوان گفت که بی نيازی فرهنگ های کشورهايی مانند ايران از آنروست که چون در اين کشورها ويژه کاری و تخصص وجود ندارند، همگان کم و بيش می توانند همه کاره باشند. در سرزمينی که دلاک، هم دندانپزشک است و هم جراح ختنه و فيزيوتراپيست و ماساژ دهنده و متخصص مو و نيز مشاور امور جنسی جوانان، انديشيدن و پژوهش و پالايش، آب در هاون کوبيدن است. البته شايد نمايه کنونی زندگی شهری در ايران برخی را برآن دارد تا بپندارند که ايران کنونی کشوری مدرن و شهری و نيمه صنعتی ست. کشوری که در آن بيش از پنجاه هزار نفر عضو هيات های علمی دانشگاه های گوناگون اند. با اين همه، باز به اين پرسش می رسيم که چرا اين همه کبکبه، به سنت انديشيدن درآن کشور راه نبردهاست و هيچ دانشمند و روشنفکری ازآن ديار، نه تنها چشمانداز تازهای پيش روی ما نگشوده است که بسيارانی از نويسندگای و روشنفکرانش حتی از تازه های فرهنگ و انديشه در جهان کنونی بی خبرند. هرفرهنگ سيستم نگهدارنده خود را نِيز به دارندگان خود می دهد و اين پنداره را در ذهن آنان پديد می آورد که دارای فرهنگی بزرگ و ژرف و بارورند. اين چگونگی سبب می شود که ما فرهنگ را بخشی از ناموس خود بدانيم و با آن برخوردی عاطفی داشته باشيم. از اينرو می دانم که آنچه در اين باره نوشتم، بسيارانی را آزرده خواهد کرد. اين آزردگی نخستين گام ِ گذر از چنگال سيستم دفاعی فرهنگ و رهايی از چنبر خويشتنخواه آن است. Post a Comment Sunday, April 11, 2010
بررسی درد و درمان از ديدگاه برآيشی، رويدادی تازه در جهان پزشکیست. پزشکی برآيشی شاخهای بسيار نو و نويده دهنده از درخت تنومند دانش پزشکیست که بیگمان گستره دردشناسی و درمانگری را در آينده نزديک دگرگون خواهد کرد. بزرگترين تفاوت پزشکی برآيشی با پزشکی سنتی در چشم انداز اين دو از ارگان زنده است. پزشکی سنتی، تن هر زينده را دستگاه کاملی برای زيستن میداند و درد را خرابی بخشی از اين دستگاه میشناسد. پزشکی برآيشی، تن زيندگان را ماشين سپارش ژنهای آن تن به نسل آينده میداند. ابزاری برای ماندگاری تا زمانی که تن، آماده سپردن ژنها به نسل آينده گردد و از آن سپس روبه پيری و فرسودگی و فرتوتی و نابودی گذارد. زيست شناسیِ ِبرآيشی، زيندگان را هستارانی هماره دگرگون شونده میپندارد و ساختار تن آنان را نمادی بازتابی از شيوه بهرهگيری آنان از زيست بومشان میداند. پژوهشهای آغازين در گستره پزشکی برآيشی، نويد انقلابی ژرف و عالمگير را در زمينه درمان شناسی بيماریهای پستانداران میدهد.1 پارهای از اين پژوهشها در پی رازگشايی از چيستی چندی از بيماریهای فراگير، مانند؛ افسردگی، آسم، آلرژیها و ناخوشیهای زايمانیست. بررسیهای کنونی اين گمانه راه برانگيخته است که اين بيماریها بايد ريشه در رفتارهای و کردارهای فرهنگی انسان در چند سده گذشته داشته باشند. برای نمونه، فرهنگ بهداشت در چند دهه گذشته در ميان شهرنشينان، تورينه پادمانی (Immune system) تن انسان را که کارش مبارزه با ميکروبها و ويروسها و قارچهای و جانوران انگلیاست، بیکار کرده است. روزگاری اين تورينه هماره در کار مبارزه با کرمهای روده و انگلهای گوناگون و سمجی بود که با خوراک و نوشاک به بدن انسان راه می يافتند. امروزه تصفيه آب و پاستوريزه شدن بسياری از خوردنیها و افزايش آگاهی همگانی از بهداشت و خويشتنداری و ميکروب شناسی و دسترسی به آب گرم و اجاق و يخچال و هواکش و فيلتر و مواد شيمايی شوينده و کاربرد هزار و يک دستگاه مدرن در زندگی روزمره شهری، چندان دشمنی برای بدن انسان نمانده است که دستگاه نگهبانی تن به مبارزه با آن بپردازد. از اينرو، اين تورينه با حساسيت بيشتر، به اندک گرده گياهان و يا قارچ ميکروب ميوهها واکنش نشان میدهد و انسان را نازک نارنجیتر و آسيبپذيرتر کرده است. ............. همچنين نگاه کنيد به اينجا و اينجا Post a Comment |
يادداشت های ابراهيم هرندی eh118@yahoo.com نوشته های ديگر:مقاله ها و يادداشت ها برآيش هسـتی شعـــر طنـــــز پيوندها:کتاب های من بايگــانی:
August 2004
January 2005 May 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 April 2010 May 2010 August 2010 November 2010 December 2010 January 2011 February 2011 July 2011 October 2011 November 2011 December 2011 September 2012 October 2012 December 2012 January 2013 February 2013 March 2013 April 2013 July 2013 August 2013 September 2013 October 2013 January 2014 February 2014 April 2014 May 2014 June 2014 July 2014 August 2014 September 2014 October 2014 November 2014 December 2014 January 2015 February 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 July 2015 August 2015 September 2015 November 2015 December 2015 January 2016 March 2016 April 2016 May 2016 July 2016 August 2016 September 2016 October 2016 November 2016 December 2016 January 2017 February 2017 March 2017 April 2017 May 2017 June 2017 September 2017 October 2017 December 2017 April 2018 May 2018 June 2018 July 2018 August 2018 September 2018 October 2018 November 2018 December 2018 January 2019 February 2019 June 2019 September 2019 October 2019 November 2019 February 2020 March 2020 April 2020 May 2020 June 2020 July 2020 August 2020 January 2021 February 2021 March 2021 April 2021 August 2021 September 2021 October 2021 June 2022 July 2022 September 2022 October 2022 November 2022 December 2022 February 2023 March 2023 April 2023 May 2023 June 2023 July 2023 August 2023 September 2023 October 2023 November 2023 December 2023 February 2024 March 2024 April 2024 May 2024 June 2024 July 2024 August 2024 September 2024 October 2024 November 2024 December 2024 January 2025 |