در چند دهه گذشته واژهها و گويههای تازهای به زبان فارسی راه يافتهاست که کاربرد آنها نشان از آخوند زدگی زبان فارسی دارد. به گمان من اين واژهها کپکهای آکله زبانی ست که از ذهن حوزوی آخوندها به زبان راه يافتهاست و زبان فارسی را آلودهاست. نمونه؟ "نزولات آسمانی"، بجای باران و برف، "تقضل الهی"،بجای خواست خد، افزودن بیجای پيشوند ِ "
بر" به "انگيز" مانند "اعجاب برانگيز"، بجای، "شگفت انگيز" و يا "شوق برانگيز"، بجای، "هوس انگيز".
نمونه ديگر اين کژخيالی و زمخت انديشی، کاربرد فعل "داشتن" بجای هر فعل ديگر است. برای نمونه، بجای جمله؛ دوست داريم نهار با ما باشی می گويد؛ دوست داريم شما را برای نهار داشته باشيم. يا بجای؛
شايد فردا باران ببارد.
می گويد: ممکن است فردا باران داشته باشيم.
از همه زشتتر، اصطلاح لوس و بچه آخوندی ِ "
سبزباشيد" بجای "شاداب باشيد"، است. سبز بودن برای گياهان، آنهم تنها گياهان سبز خوبست. انسان گياه نيست و هنگامی سبز میشود که پس از مرگ، جنازهاش کپک بزند و بگندد. زنگ دلخواه پوست جانوران کم مويی مانند انسان سرخ و سفيد است که نشانه پرخونی تن و شادابی و تابناکی پوست است. چنين است که شاعر، دلبرخود را گل سرخ و سفيد می خواند.
بله، اين آکله زبانی، نمادی از بلای بزرگیست که در برسر ملت ايران آمدهاست.