گـُوبـــاره
 

Sunday, August 02, 2009


خـر ِ دجّال و دجـّال ِ خر 


آنان که با افسانه ِ "دجّال"1 و خرش آشنا هستند، می‏دانند که اين خر از تبار چارپايان نجيبی نيست که در درازنای تاريخ باربردار و يار ِ انسان بوده است. خر ِ دجال که از سر ِ هر مویش نغمه‏ای فريبنده پخش می شود تا دل و دين از همگان بربايد، نماد باستانی هراس دينمداران از بازشدن ِ دکان دين‏ها و آئين‏های ديگر و زياد شدن رقيب است. سردمداران دينی که مردم را رمه می پندارند و خود را افساردار آنان می دانند، هماره نگران آنند که کسی دکان دين تازه‏ای را بازکند و مشتريان آنان را به آئين تازه فراخواند. از اينرو، از ديرباز افسانه دجال را ساخته‏اند و با اشاره به آن، مردم را از دل سپردن به پيام‏ها و چشم‏اندازها و راه‏ها و روش‏های تازه‏، باز داشته‏اند.
فشرده اين افسانه اين پندار‏ه است که پيش از بازگشت مسيح به زمين، مسيح وار ِ فريبکاری خواهد آمد تا با ترفند و نيرنگ و افسون، مسيحيان را گمراه کند. اگر چه اين فريبکار، برای چندی در کار خود اندی پيشروی خواهد داشت، اما با آمدن مسيح راستين، بدست وی کشته خواهد شد.

فرهنگ شيعی اين افسانه را از مسيحيت وام گرفته است و آب و رنگ آن را زيادتر کرده است و آن فريبکار را "دجّال" ناميده است. دجّال پيش از آمدن مهدی، سوار برخری که در تردستی و اغواگری دست کمی از خودش ندارد، پا به ميدان می گذارد و پيروان اسلام را از کوچک و بزرگ، به گمراهی می کشاند، اما با آمدن مهدی، بدست وی کشته می شود. يکی از ويژگی‏های خر ِ دجال اين است که از سر هر مويش آهنگی به گوش می رسد. همصدايی و درهمی هارمونيک ِآهنگ‏های دجالی اين خر، چنان فريبنده است که دل و دين از همگان می ربايد.

در گذر روزگار، هر بار که پديده تازه‏ای با خوشداشت مردم روبرو شده‏است، دين بانان آن را خر ِ دجال زمان خوانده‏اند، از نگاره گری‏های ارژنگ گرفته تا پيدايش راديو و سينما در دوران کنونی. اين چگونگی از آنروست که خودکامگان هر برآيه تازه‏ای را تيری به تارک تاج شاهی خود می‏پندارند و هماره به مردم هشدار می‏دهند که در هر نوآمدی با ناباوری بنگرند و چشم و دل از آن که برگيرند، زيرا که هر ترانه تازه‏ای می تواند ترفندی افسونبار باشد و آنان را از راه راست بلغزاند.

به گمان من، ااينترنت، خر ِ دجال روزگار ماست. اين اَبَر رسانه مدرن، همه کسانی را که بدان دسترسی دارند، درگير خود می کند به آتش خود خيره می دارد و آسان می تواند آنان را نيز درگير ديدن و شنيدن و گفتن و نوشتن و خواندن و خريد و فروش و.... سازد. پيش‏تر دوگونه رسانه داشتيم؛ نخست تلفن که رسانه‏‏‏ای دو سويه بود و که گفتگوی دوتن را ممکن می‏کرد و دوم رسانه‏های ديگر که پيام يک تن را به بيشمارانی می رساند، مانند روزنامه، راديو و تلويزيون. ‏يکی از گرفتاری‏های اين رسانه‏ها، جدايی آنان از يکديگر بود. روزنامه خواندی‏ست، راديو شنيدنی و تلويزيون ديدنی و هم شنيدنی. هر يک از اين سه، جدای از يکديگر، گستره ويژه کار خود را دارند. اينترنت برای نخستين بار، اين هرسه و بسی بيش از آن را در خود جا داده است و گفت و شنود و ديد و نوشت را يکجا، آنهم با کيفتی برتر ( ديجيتال) ممکن می کند و می‏تواند همگان را همزمان درگير ِ گرفت و داد و مراوده با هم سازد.

ديگر آن که اين رسانه افسونگر، خبررسانی را آسان و ارزان و همگانی کرده است و گيرنده خبر را توانايی فرستندگی نيز داده است.2 اين چگونگی نه تنها پيوند ميان فرستنده و گيرنده اطلاعات را دگرگون کرده است، بلکه لگام اين ابزار پرتوان را برای نخستين بار از دست دارندگان قدرت در آورده است و اداره کردن خبر و دبيری و بازسازی و مهندسی حکومتی آن را ناميسر کرده است. اين چگونگی برای نخستين بار، درخبررسانی درباره زلزله در استان سيچوان در چين ديده شد. تنها نيمساعت پس از اين رويداد ناگوار، سيصد کاربر اينترنتی عکس و خبربه سايتهای گوناگون فرستادند و راديو بی بی سی نخستين خبر اين رويداد را از تويتر بازگويی کرد. هنگامه خبری اين زلزله چنان بود که حکومت چين، ناگزير از راست گويی درباره شمار کشته شدگان اين زلزله شد. خبر زلزله‏‏ای که پيش‏تر در چين رخ داده بود را حکومت سه سال پس از آن به جهانيان داده بود.

با زلزله سيچوان، گفتمان تازه‏ای در گستره رسانه‏ای جهان بنام؛" خبرنگاری شهروندی"3 شکل گرفت. برآيندهای اين چگونگی در رويدادهای انتخاباتی ايران بيشتر برجهانيان آشکار شد. اين که به آسانی می‏توان با با فرستادن چند عکس و فکس و خبر، پرده دروغ و دورويی حکومتی را دريد و در نگاه جهانيان، حساب ملتی نجيب و آزاديخواه را از حساب حکومتی طالبانی و گنديده جدا کرد. ديگر آن که تکنولوژی رسانه‏ای، امروزه چنان تقش اجتماعی بزرگی يافته است که يکی از بازتاب‏های آن، بومی کردن هنجارهای پذيرفته شده جهانی و نمايش فراگير و جهانی ناهنجاری‏های بومی‏ست. از اين پس، همه ماموران حکومتی، هماره در ديدرس شهروندان خبرنگارو خبرنگاران شهروند خويشند. اين چگونگی، آرامش خودی‏ها را برهم می زند و غيرخودی‏ها را به برنما کردن زشتی‏ها و کژی‏ها و ناراستی‏ها وامی دارد.

خبرنگاری شهروندی، برآيندی از ذهنيت مدرن است که در پرتو پيشرفت‏های تکنولوژيک پديد آمده است. چون اين ذهنيت، هوادارِ برابری افراد و حقوق بشراست، خودبخود با هر گونه حکومت دينی و خودکامه و ولايی سر ستيز دارد و بيشتر رفتارها و کردارهای دست اندرکاران و پادوهای چنين حکومت‏هايی را گزارش کردنی می‏شمارد. يکی از نمونه‏های درخشان اين چگونگی، سخن همين امروز آقای احمدی نژاد است که ميانه خود با رهبر را؛ " از جنس رابطه پدر و پسری" خواند. اين سخن در چارچوب نگرش سنتی و پيش مدرن، خدشه ناپذير و پذيرفتنی می‏تواند باشد. اما در ادبيات سياسی مدرن، دو گرفتاری بسيار اساسی دارد. نخست اين که در اين ميانه، "رابطه" به جای "ضابطه" نشسته است. ديگر آن که اين رابطه نه براساس قانون، بلکه بنيادی عاطفی و نانوشته و ناپژوهيدنی دارد که می‏تواند برای همگان، بجز برای آن دو، زيانمند باشد. چنين است که اين سخن که ريشه در چشم‏اندازی سنتی و روستايی دارد و برای ارج گذاری به رهبر گفته شده‏است، از چشم انداز سياست مدرن، سخنی خنده آور و خبرساز می تواند باشد و هست زيرا که گفتن چنين سخنی برای هر سياستمداری در کشوری دموکراتيک، خودکشی سياسی‏ست.

بله، در گذشته چون ِدجال و خرش از دل فرهنگ بومی در می‏آمد، سردمداران، بدرستی آن‏ها را می‏شناختند، چه ای بسا دجال يکی از خودی‏های وازده ديروزی بود که آنک سازی ديگر ساز می کرد. اما خر دجال روزگار ما، پديده ای پيچيده و جهانی و ديجيتال است که دجالان خری که از زباله دان تاريخ سربرآورده‏اند را يارای شناسايی آن نيست و چه بهتر که نباشد

......................
1. دجّال، صيغه مبالغه از ريشه "دجل" به معنای نيرنگ و هم به معنای آب طلاست. پس دجال فريبکاری نيرنگ باز است با جنسی دو رو؛ ذاتی پليد با نمايی فريبنده، مانند آهن زنگاريده ای که روکشی زرين دارد.
2. عنوان "سردبير، خودم"، گويای آغاز انقلابی تازه در گستره رسانه‏ای جهان است.
3. Citizen Journalism


Post a Comment
Comments:
Nice to have back, dude!!
 
I meant to say nice to have you back.
 
Good Heaven, you are back!!

What a relief. Where have you been Ebrahim. You tend to disappear every now and again. I was worried for you.

Tell us about it.

Meharn
 
Thanks Mr, Mrs or Ms Anonymous,

I haved been called many things but not a dude. I take it as a term of affection as it is coming from you.
Thanks for your welcoming comment.

***

My thanks to Mehran too. It is nice to be missed. I also know what it is like to miss someone.

Where have I been? I haven't been lost in the sea of sorrow that has drowned our nation in the last few weeks.

You are right about my inconsistent approach in writing. I can't help it. Don't worry for me though. The news of my demise has been much exaggerated.

Ebrahim
 
Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway