گـُوبـــاره | |||
Monday, May 25, 2009
از ديدگاهی روانشناسيک میتوان گفت که فرهنگ طالبانی، ريشه در ترس و هراس از دنيای مدرن و فرهنگ آن دارد. ترس از بيگانه بودن و پيچيدگی آن و هراس از جهان نگری آن که راهها و روشهای گذشته را کهنه و موزوی می داند و آنها را ناکارآمد و ناسازگار با دنيای مدرن می خواند. دنـبــــــاله...... Post a Comment Wednesday, May 20, 2009
دموکراسی در کشورهای غربی وامدار نهادهای مدنیست. نهادهايی که کارشان نگهداری و بهسازی منشها و روشهای دموکراتيک است. بخشی از کوشش برخی از اين نهادها، درگير کردن مردم در اداره کارهای همگانیست. چنين کاری نياز به آگاهی مردم و توانايی آنان در شرکت در اداره امور کشور دارد. از اينرو، در همه کشورهای دموکراتيک، سازمانها و مراکز بسياری برای توانمند کردن مردم و آگاهتر کردن آنان میتوان يافت. مرکز خودباوری و سلامت در اسکاتلند، نمونه يکی از اين مرکزهاست. اين مرکز برای بالا بردن دانش و درک همگانی و افزايش خودباوری مردم بپا شده است. در کشورهای ديکتاتور زده، مردم و حکومت هماره از يکديگر گريزانند. ديکتاتورها مردم را ناآگاه و خاموش و رام و آرام می خواهند و آنان را دشمنان خود می شمارند. اما در سرزمين های آزاد، مردم بزرگترين سرمايه ملی پنداشته میشوند. Post a Comment Sunday, May 17, 2009
هوندا چان در زايشگاه هوندا چشم به جهان گشوده بود و در کوی کارگران هوندا بزرگ شده بود و پدر و مادر و عموهايش کارگران کارخانه هوندا بودند. پدر و مادر و عموهای بهترين دوستانش نيز. هوندا چان در چهار سالگی به کودکستان هوندا رفته بود و سپس به دبستان و دبيرستان هوندا و سپس تر به کالج تکنولوژی هوندا راه يافته بود و اندکی پس از پايان دوره آکادميک خود، در بخش موتور هليکوپتر سازی هوندا به کار پرداخته بود. جهان هوندا چان، جهان هوندا بود. شيک، امروزی، ثروتمند و اميدوار به آينده. هوندا گاه در روزهای تعطيل بهمراه دخترش سيويک و خانماش ساچی به کلوپ مهندسان هوندا می رفت و يکبار هم شانس آورده بود و در ماموريتی سه روزه به هلند رفته بود. پيشتر از آن سفر، گاه وسوسه شده بوده که بکند و بزند برود اروپا و يا آمريکا. شنيده بود که چندی از آنها که رفته بودند، کارشان به جاها رسيده است. اما سفر به هوندای هلند و مقايسه آن با هوندای ژاپن، آتش اين وسوسه را در هوندا برای هميشه خاموش کرده بود. ديده بود که هوندا، هونداست. همان کارخانه و همان سازوکار و همان رژيم کاری. او که هرگز خيال نداشت که از دايره هوندا بيرون بزند. پس اينجا و آنجا نداشت. تازه، هوندای مادر در ژاپن امکانات بيشتر و بهتری داشت. اگر روزی از کار در کارخانه هليکوپتر سازی خسته میشد، آسان میتوانست به بخش قايق سازی برود و يا در همان بخشی که پدرش کار می کرد که ماشين چمن زنی می ساختند، دست بکار شود. فراتر از اين همه، او که نمی توانست با اين اسم، در جای ديگری مثل؛ تويوتا و يا نيسان تقاضای کار بکند. آنها چشم ديدن رقبای خود را ندارد. پدرش از پدر خودش، يعنی پدر بزرگ هوندا خواسته بود – يعنی وصيت کرده بود – که بپاس قدردانی از کمپانی هوندا، اگر روزی پسری ندنيا آورد، نام او را "هوندا" بگذارد. او خودش – يعنی همان پدر بزرگ هوندا – که در سال 1348 در کارخانه هوندا کارگرفته بود و چل سال پس از آن در گورستان هوندا بخاک سپرده شده بود، پشيمان بود که چرا پسر خودش – يعنی پدر هوندا – را به همين نام نخوانده بود. او به پسرش گفته بود که تو هميشه خدمتگزار کمپانی باش، کمپانی هم هميشه هوادار تو خواهد بود. اين قانون هونداست. پس کارگری هوندا برای هوندا بيشتر از موضوع کارگر و کارفرما بود. هوندا هويت هوندا بود. سپس مدير عامل صنايع جهانی هوندا، نگاهش را روی دايره مردمی که بر گرد مزار ايستاده بودند چرخاند و با صدای بلند و مد دار گفت؛ هوندا نمرده است، نه، هوندا هرگز نمی ميرد. *** مدير عامل از سيرتا پياز زندگی هوندا را که در انشايش نوشته بود، با لحنی صميمی و اندوهگين خواند و همه چيز را گفت، اما نگفت که هوندا روز پيش از خودکشیاش، نامه اخراج خود از کمپانی هوندا را دريافت کرده بود. نامهای که کسادی بازار جهانی را عامل بيکار کردن هزار کارگر و کارمند دانسته بود. Post a Comment Saturday, May 16, 2009
ادبيات هرفرهنگ آينه آرزوهای دارندگان آن فرهنگ است و نه برتاباننده ارزش های آن. همانگونه که زندانی هماره در آرزوی آزدای ست، ادبيات مردم سرزمينی که خود را در بند می پندارند نيز، سرشار از ستايش آزادی و آزادگی ست. در فرهنگ فارسی تاکنون بيشتر نويسندگانی که در پی يافتن گواه تاريخی و پشتوانه ی ادبی برای بزرگ نمايی فرهنگ خود بوده اند، اين چگونگی را وارونه می پنداشته اند، يعنی که وجود موج های گران انسان دوستی و گذشت و مهرورزی و آزادانديشی درادبيات فارسی را نشانه ی وجود اين ويژگی ها در فرهنگ ايرانيان دانسته اند. به گمان من اين اشتباهی بسيار بزرگ و گمراه کننده است زيرا که درآن "آرمان ها" بجای "واقعيت ها" پنداشته می شود. اين چگونگی بدان می ماند که ما روياهای موجنده در فيلم های هندی را واقعيت های زندگی هندی ها بپنداريم و صحنه های زنگين آنها را نمادی از زندگی خوش آب و رنگ آنان. البته اگرچنين می بود، ديگر اين فيلم ها برای سينماروان در هند، هيچ کششی نمی توانست داشته باشد. نيز چنين است ازرش های نهفته در شعرهای مولوی و حافظ و سعدی که نشانه نبود آنها در روزگار آنان است. اين آثار، سخن از فرهنگی می گويند که بايد باشد و نيست. از مهر و دوستی و باهمی. از آزادی و آبادی و شادی. البته پرداختن به اخلاق و کوشش در بومی کردن ريشه های پيدايش آن در اين روزگار، تنها ويژه روشنفکران ايرانی نيست. اين درگيری ذهنی، جهانی ست و بازتابی از اهميت اخلاق در فرهنگ مدرن اروپايی ست که همگان را دارای حقوق برابر انسانی می پندارد. انديشه برابر پنداری حقوقی همگانی را بايد بزرگترين رويداد حقوقی جهان پنداشت. يکی از بازتاب های اين رويداد، ورشکست کردن ساختارِ اخلاقی همه نگرش های پيشين بود. اين ورشکستگی سبب شد که جهانيان به بازنگری ارزش های اخلاقی چشم انداز خود بپردازند و در پی بازسازی آن ها برآيند. بسيارانی در اين راستا کوشيدند تا ريشه های اخلاق مدرن را در آئين و فرهنگ خود بجويند. برای نمونه؛ برخی از مسلمانان گفتند که گفتمان "برابری"، در فرهنگ مدرن غربی، همان گفتمان "برادری"، در فرهنگ اسلامی ست. نمونه ديگر، اين ادعای برخی از ايرانيان است که حقوق بشر، دو هزار و پانصد سال پيش از آن که به ذهن غربی ها برسد، بفرمان کورش، پادشاه ايرانی جهانگير شده بود. گفتنی ست که فرهنگ همه ملت ها، پراز افسانه های اين چنينی ست. اين افسانه های دل-خوش-کن، خود خُرد بينی و کمبودهای فرهنگی را درمان می کنند و زندگی در دهکده جهانی را پذيرنده می سازند. به گمان من پرتو افکنی برارزش های اخلاقی ادبيات پيشين و بزرگ نمايی آن، واکنشی ناخودآگاه از سوی مردم کشورهای پيرامونی به غير بومی بودن اخلاق مدرن است. Post a Comment Saturday, May 09, 2009"يکی نه خود خواندی، نه ديگران"
هرکسی سه نفر است. يکی کودکی که در درون او می زيد و سن و سال سرش نمی شود. ديگری مادر و يا پدر و يا پدر و مادر گونهایست که الگوی رفتاری و کرداری اوست و سومی انسانی که میخواهد باشد و نيست. اولی هلهله گر و پايکوب و دست افشان و شوخ و شنگ و شورانگيز است. دل انسان هميشه دلش می خواهد که در دست اين يکی باشد و بازيگوشی کند و هوايی باشد و آسانگير و آتش افروز و خوشباش. کسانی که اين شخصيت در وجودشان بر آن دو ديگر چيره می شود، نوآور و تازه خواه و آسان گير و مرزنشناس و دل- به- هزار- جا هستند. بسياری از هنرمندان اين چنيناند. گرفتاری آنهايی که گرفتار اين شخصيت هستند اين است که دررفت و آمد و نشت و برخاست با ديگران کودکی می کنند و هماره در پی يافتن و پدر و يا مادر و يا بزرگسالی هستند که با آنان رفتاری کودکانه داشته باشد. نفر دومی جدی و سنگين و رنگين و اهل اخلاق و آداب و ادب و هنجارهای اجتماعیست. آنان که دل به اين يک می سپارند و اين شخصيت را در ذهن خود ميدان می دهند، بيشترسخت گير و نکته دان و عيب جو و پندآموزند. اينان همانانی هستند که هميشه نيمه خالی ليوان را میبينند و هماره از همه چيز و همه کس دلزده و ناشادمان و بستانکارند. اين کسان در هر رويداد و روندی در پی کمیها و کژیها و کاستیها می گردند و آنها درشت و برنما و پرنما میکنند. اينان به ديگران از زاويه پدر و يا مادری همه- دانا و برترانديش می نگرند و آنان را کودکانی آرام و رام و سهل انگار و افساری می خواهند. اين بيچارهها نه خودشان در زندگی روز خوش میبينند و نه دروبریهايشان. اينها همان کسانی هستند که پدران و يا مادرانی سخت گير و تلخ جان و گزنده و زهرپاش داشتهاند و رفتارها و کردارهای آنان را – ای بسا بی که بدانند و يا بخواهند – الگوی رفتاری و کرداری خود کردهاند. اينان تنها می زيند و تنها می روند؛ رهروان خطی که نه خود خوانند و نه ديگران. سومی آنیست که نيست. ابر انسانی ايدهآلی ويکسان نگر که خود را از ديگران برتر و بهتر نمیداند و همگان را داری حقوقی برابر می پندارد. اين يک، نه خود را بزرگسالتر از آن که هست می پندارد و نه ديگران را کوچکترا از آن که هستند. نه در حق کسی ناخواسته پدری می کند و نه در برابر کسی کودکی. چنين است که می گويم اين آنیست که نيست. چنين ذهنيتی تنها در فرهنگ دموکراتيک شکل می گيرد. پس بيهوده درميان دور و بریها دنبالش نگرديد. هربار که کسی با ديگری روبرو می شو، شش نفر با هم روبرو هستند؛ دو کودک، دو پدر و يا مادر و دو بزرگسال. اين چگونگی برخوردی شيشگانه را ميدان می دهد که در آينده درباره آن خواهم نوشت. Post a Comment |
يادداشت های ابراهيم هرندی eh118@yahoo.com نوشته های ديگر:مقاله ها و يادداشت ها برآيش هسـتی شعـــر طنـــــز پيوندها:کتاب های من بايگــانی:
August 2004
January 2005 May 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 April 2010 May 2010 August 2010 November 2010 December 2010 January 2011 February 2011 July 2011 October 2011 November 2011 December 2011 September 2012 October 2012 December 2012 January 2013 February 2013 March 2013 April 2013 July 2013 August 2013 September 2013 October 2013 January 2014 February 2014 April 2014 May 2014 June 2014 July 2014 August 2014 September 2014 October 2014 November 2014 December 2014 January 2015 February 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 July 2015 August 2015 September 2015 November 2015 December 2015 January 2016 March 2016 April 2016 May 2016 July 2016 August 2016 September 2016 October 2016 November 2016 December 2016 January 2017 February 2017 March 2017 April 2017 May 2017 June 2017 September 2017 October 2017 December 2017 April 2018 May 2018 June 2018 July 2018 August 2018 September 2018 October 2018 November 2018 December 2018 January 2019 February 2019 June 2019 September 2019 October 2019 November 2019 February 2020 March 2020 April 2020 May 2020 June 2020 July 2020 August 2020 January 2021 February 2021 March 2021 April 2021 August 2021 September 2021 October 2021 June 2022 July 2022 September 2022 October 2022 November 2022 December 2022 February 2023 March 2023 April 2023 May 2023 June 2023 July 2023 August 2023 September 2023 October 2023 November 2023 December 2023 February 2024 March 2024 April 2024 May 2024 June 2024 July 2024 August 2024 September 2024 October 2024 November 2024 |