گـُوبـــاره
 

Saturday, November 10, 2007


آبــی آسمـــانی 


هفته پيش در خانه دوستی، فيلم بسيار ذهن انگيز ِ "آبی آسمانی"، را ديدم. داستان دل شکن عشقی انسانی در شهری افسانه ای در سده آينده. سال 2140 ميلادی ست. دود و دم و زباله و تفاله صنعتی، زمين و هوا را چنان آلوده است که گويی زمين را در توده چرکين ابری تيره و تار پيچيده اند و کسی نمی داند که زنگ آبی، اشاره ای به آسمان نيلگون و آبوار است که در سده های پيشين، دل از آدميان می ربوده است و شاعران گنبد مينايش می خوانده اند. اکنون آن آسمان آبی فراخ، گستره ای چرکين و چروکين با رنگی از آميزه قيرو قهوه است و روز و شبی يکسان دارد. اکنون ابرو باد و مه و خورشيد و فلک، آلوده و فرسوده می نمايند و آلودگی، عشوه از هستی زدوه است و مردم را به جانورانی خشمگين و خونخوار و خويشتنخواه و خراب انديش روی گردانده است. همه جا سخن از انديشه های آلوده، پيوندهای آلوده، رفتارها و کردارهای آلوده، روياهای آلوده و...انسان آلوده است.

در چنان زمانی، " آبی آسمانی"، چيستانی ست که تنها فرهيختگان هنرورز از پاسخ آن آگاهند. چنين است که جی، پسرک عاشق پيشه و زيرکی که کاراکتر ميانی اين فيلم است، هنگامی که از تعريف رنگ آبی آسمانی برای معشوق خويش (شوا)، در می ماند، برآن می شود که با روبيدن چرکينه ابر ِ گوشه ای از آسمان، بار ديگر روزنه ای به آن آسمان آبی دلربا بگشايد و آبی آسمانی را به معشوق خويش نشان دهد.

جی که تنها تعريفی از آسمان آبی در ادبيات پيشينيان خوانده است، هماره آرزو داشته است که روزی بربام ابر بايستد و آسمان آبی بی غش و خشی را که شاعران گذشته آن را نگريسته اند و ستوده اند، با چشمان کوچک خود ببيند. جای هليا خالی!

آبی آسمانی، داستان دهشتناکی از سده آينده است که شوربختانه تنها ساخته و پرداخته ذهنی خيال باف وبدبين نيست. بوم شناسان برآنند که در پايان سده کنونی انسان، تنها در بخش های بسيار کوچکی از زمين خواهد زيست؛ نيمه شمالی بريتانيا، ايسلند، سيبری و بخش شمالی کانادا. سرزمين های ديگر را گرما و بی آبی و آلودگی و فرسودگی، زيست ناپذير خواهد کرد. در آنزمان گياهان زهرآگين، آب آلوده، خاک فرسوده و آفتاب شررناک و کُشنده خواهد بود و سازگاری و ماندگاری انسان نيازمند به ابزارهای گوناگون زيستی و سازه های بومی خواهد شد. اين چگونگی زيسبومی تنها می تواند چيزی کم تر از يک چهارم جمعيت کنونی جهان را بر روی زمين زنده نگه دارد. در آن روزگار مردم با حسرت از روزی ياد خواهند کرد که بيش از چهارميليارد نفر برروی زمين در جای جای اين جهان پهناور می زيستند.

آبی آسمانی، داستان روزگاری ست که انسان درمانده از کرده خويش، به خنگی و خامی جانوری خود پی می برد و در می يابد که نه هشيارتر از جانوران همپالکی خود بوده است و نه بيدارتر، زيرا که پايانداد پروژه پيشرفت او، آلودگی زمين و هوا و نابودی زيستبوم همه زيندگان بوده است.

من زياد اهل فيلم و سينما نيستم و گاه می شود که سالهای سال به سينما نمی روم. از آخرين باری هم که به سينما رفتم، بايد هزار سالی گذشته باشد. آخرين فيلم زيبايی هم که پيش از آبی آسمانی ديدم، نزديک به دوهزار سال پيش بود. فيلمی بنام "نام گل سرخ"، اثر ارزنده آمبرتو اکو. آبی آسمانی را هم در رديف همين فيلم می گذارم، گواين که آن را بسيار شاعرانه تر از نام گل سرخ يافتم.


Post a Comment
Comments:
سلام آقای هردی

چقدر قشنگ می نويسيد. چقدر دلم می خواهد با شما دوست بودم.

سروز
 
سلام آقای هرندی عزیز. بی اندازه جالب و گیرا از فیلم نوشتید، من آن را دیده ام و باید بگویم برداشت شما از آن فوق العاده بود.
داستان زیر را به شما تقدیم می کنم... وصف الحال است. با آرزوی موفقیت روزافزون شما
http://dibache.com/text.asp?cat=3&id=142
 
آقا و يا خانم سروز

درود برشما. از مهر شما سپاسگزارم. خواهش دل خود را برآورده بدانيد زيرا که من از هم اکنون خود را دوست شما می دانم.

بارها گفته ام و بار دگر می گويم که دوستی دليل نمی خواهد اما دشمنی چرا.

کامروا باشيد.
 
مرجان خانم، درود بر شما.

سپاسگزارم از مهر شما. داستان زيبايتان را هم خواندم و لذت بردم.

پرکار و سرشار باشيد.
 
Ebrahim jaan,

I have enjoyed reading your recent work and your poems always invite me back for another visit of your blog and there is always more to discover here. I haven't seen any of the movies you have mentioned here but I feel we already live in and lead the environmental catastrophe. I am mostly ashamed of being a human or belong to this race! I don't think we see the true colour of the sky even today. These days you have to travel far for breathing a clean air and watching a sky full of stars. I am shamed but still hopeful and happy that these days there is so much talk about the issue. I think you need to talk about the issue a lot more often and that's why I get frustrated when you stop writing about "Evolution"! We can only come to appreciate "Mother Nature" when we truly understand that topic or at least that's how it all started for me. I think there is little knowledge about the subject in our community and it's worth every effort, disappointment and frustration that you had to deal with but you should continue working on the subject. It is too important to let it sit and gather dust in a corner of your blog. I hope I don't sound too pushy but I think you need one. I will try to find the movie and let you know how blue it was. Thank you again for the wonderful work/Helia
 
هليای مهربان و با وفا

با سپاس از تو و پيشنهادات و راهنمايی های مهرآگين ات. چشم، در نخستين فرصت مناسب به موضوع برآيش باز خواهيم پرداخت. فرمايش ديگه ای نيست؟

کامروا باشی
 
Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway