بسياری از کسانی که از پايان ديدگاه های ايدئولوژيک سخن می گويند، شايد از اين نکته ناآگاهند که اين چشم انداز، خود ايدئولوژيک و ارزشداورانه و بی پايه و" خر- رنگ - کن"، است. پايان ايدئولوژی، يعنی خاموشی باورهايی که در چند سده گذشته، برتری ايدئولوژی حاکم بر جهان را به پرسش گرفته بودند.
اما نه، اين گفتمان بازتابی از پايانداد جنگ سرد است و پس پايان ايدئولوژی يعنی، پيروزی چنگ سرد به سود آمريکا! يعنی پذيرش ايدئولوژی فرمانروا بر جهان. يعنی تهی خواستن ِ ذهن انسان از آرمان و آرزو. وگرنه تا انسان برروی زمين است و تا جهان به گونه ای ست که هست، سخن از پايان ايدئولوژی، سخنی شعاری و معناست. تا زمانی که سازه های سازندگی، يعنی هرآنچه انسان برای ماندگاری نياز دارد - خوراک و نوشاک و پوشاک و خانه و خرت و پرت هايی که در آن بايد داشت - کمياب است، انسان نيز ناگزير از نگرش به هستی از ديدگاه ايدئولوژيک است. در حقيقت اگر اين کميابی نبود، نه تنها انسان نيازی به ايدئولوژی نمی داشت بلکه بسياری از رشته ها مانند اقتصاد و بازرگانی و حسابداری و اينها نيز پيدا نمی شد.
کميابی سازه های سازندگی سبب می شود که هر فرد در پی ِ ترفندی برای دسترسی بيشتر بدانها باشد. ايدئولوژی، مجموعه ای از اين ترفندهاست. يعنی برنامه ای برای دسترسی بيشتر به موادی مورد نيازانسان. يعنی برنامه ای برای بهتر و بيشتر زيستن. اين برنامه هيچ گاه آشکارا ديده نمی شود و گاه در ابر ابهامی از مفاهيم ِ تعريف ناپذيری مانند؛ معنويت و رستگاری و بهروزی پيچيده است.
هر ايدئولوژی تاريخ و ساختار ويژه خود را دارد و در راستای سود ِ گروه ويژه ای شکل می گيرد. هيچ ايدئولوژی را نيز نمی توان بسود همگان پنداشت، اما بسيارند ايدئولوژی هايی که برای همگان زيانمندند. هدف من در اينجا بررسی سود و زيان ايدئولوژی ها نيست، بلکه می خواهم بگويم که پنداره پايان تاريخ و ايدئولوژی، خود گونه ای باور ِ ايدئولوژيک است که امروزه در جهان گل کرده است.