گـُوبـــاره
 

Thursday, August 08, 2024


هشت و هفده دقیقه! 


هنگامی که اعضای شورای عالی انقلاب پا به اتاق گذاشتند، نگاهشان به ساعت رُبع-زن افتاد که در تاقچه میانی آرام و خامونش نشسته بود و به گواهی عقربه هایش، در ساعت هشت و هفده دقیقه از کار افتاده بود. یکی که خود را نقیبِ خود- گماشته ی گروه می پنداشت، با صدای بلند فریاد زد؛ "تکبیر". چند نفری به هق هق افتادند و چندتای دیگر هم دستشان را به نشانه ی اندوه، جلوی چشمانشان گرفتند، اما زیر چشمی، باز صفحه ساعت رُبع-زن را وارسی می کردند و لابد بین خوف و رجا مانده بودند و باورشان نشده بود که ساعت، درست در زمانِ مرگ امام از کار افتاده باشد. یکی با خود اندیشیده بود که آخر مگر ساعت، شیعه علی و پیرو خط امام است که با مرگ کسی از کار بیفتد!؟ دیگری در حالی که با خود گفته بود: اینم یه بازی دیگه س، دستش را روی شیشه ساعت کشیده بود و بر سر و روی خودش کشیده بود و با صدایی بلند، صلواتی بر محمد و آل اش فرستاده بود. یکی هم انگار که جعبه ی ساعت رُبع-زن را با جنازه ی امام عوضی گرفته باشد، روبروی آن نشسته بود و زار، زار اشک می ریخت و خدا را به روحِ پرفتوحِ آن امامِ همام، قسم می داد.

 روز پیش در شهر چو افتاده بود که ساعت رُبع-زنی که در اتاق امام خمینی روی دیوار بوده است، در زمان پروازِ روح پُرفتوحِ آن حضرت به ملکوتِ اعلی، تابِ این مصیبتِ عظمی را نیاورده است و درست در ساعت هشت و هفده دقیقه ی شب، از کار افتاده است. می گفتند که پرستاری که شب آخر بالای سر امام بوده، گفته بود که من ساعت همراهم نبود و در لحظه عروجِ امام، به ساعت دیواری نگاه کردم که آن لحظه تلخ ِ تاریخی را یادداشت کنم، دیدم ساعت هشت و هفده دقیقه شب است. ساعتی بعد هم که می خواستم اتاق را ترک کنم، باز نگاه کردم و دیدم که ساعت در همان زمان از کار افتاده بوده است.

حالا اعضای شورای عالی انقلاب آمده بودند تا آن معجزه ی الهی را با چشمان خودشان ببینند و ساعت را از بیت امام به موزه منتقل کنند و در فهرستِ اموال منقول انقلاب، به ثبت برسانند.

 در این بحبوحه، آبدارچی امام گفته بود؛ بابا، وال لا، بل لا، این ساعت ماه هاست که از کار افتاده بود. اما یکی از برادرها به او توپیده بود و با پرخاش ازش پرسید بود که؛ "عمو، تو بابی هستی یا کمونیس؟".

بعد رئیس شورای عالی انقلاب رو به آبدارچی کرده بود و گفته بودهشت و هفده دقیقه. نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر. حالیت شد؟

آبدارچی زبان بسته بعد از چل و چند سال، امروز در این شبِ عزیز، عمرش را به شما داد و آن رازِ سر به مُهر را با خودش به زیر خاک برد.



Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway