گـُوبـــاره | |||
Wednesday, May 24, 2017
شاید برای آن که آن هر سه را خالیباف، یاوه سرا، هرزه درا و ناساز و
ناسازگار می دانم. همه ی این برچسبها برازنده ی این سه نفر هست و نیست. هست، چون
همه ی این ویژگی را دارند. نیست، چون این ویژگی ها، برآیندهای بیماری ذهنی شناخته
شده ای ست که روانشناسان در زبان انگلیسی به آن آسیبِ دانینگ- کراگر(The Dunning-Kruger Effect) می گویند
که بهترین برابرنهادِ آن بزبان فارسی، "کورِ باطن" است.۱ کورِباطن
به کسی می توان گفت که از دانش و توانش خود و بازتاب رفتارها و کردارهای خود
بردیگران بی خبر است. کسی که چشمِ دل ندارد و نمی تواند خودش را ببیند. این
ناتوانی سبب می شود که وی همیشه در بررسی و سنجش توانایی های خود اشتباه کند.
کوران باطن بردو دستهاند؛ یکی آن ها که همه چیزِ خود را دستِ کم می گیرند و دیگر
آنانی که خود را بسی داناتر و تواناتر از آن که هستند می پندارند. دیوید دانینگ و
جاستین کراگر؛روانشناسانی که این آسیب شخصیتی را بررسیده اند و آن را به گستره
روانشناسی شخصیت کشانده اند، برآن اند که گونه ی شخصیتی که آنان آسیب شناسی کرده
اند و من در این یادداشت آن را کورِ باطن می خوانم، سه ویژگی اساسی دارد . ۱. ذهنیتِ جهنده. ۲. شخصیتی بی هسته و مهرخواه. ۳. ناآگاه و ناتوان از درک حضور دیگران در جهان.
Post a Comment Monday, May 22, 2017
تاکنون هرگز رویدادهای انتخاباتی
ایران را دنبال نکرده بودم، زیرا که پروسه آن را چیزی چون بساط معرکه گیران و
نمایش های میدانیِ دراویشِ مارباز می دانم. پروسه ای که از حقیقت تهی ست و تنها
برای فریب و خوارکردن ایران و ایرانی بپا می شود. اما این بار، حضور
محمدباقرقالیباف سبب شد که گوشه هایی از این بساط معرکه گیری را برای تماشای
رفتارها و کردارهای این کاندیدای تماشایی(!)، دنبال کنم. البته خیال نکنید که پیشتر،
این شخصیت شگفت و ذهن انگیز را نمی شناختم. آنچه نورافکنِ ذهنِ مرا روی گفتارها،رفتارها
و کردارهای او تاباند، همانندی ذهنی و رفتاری او به محمودِ احمدی نژاد بود. فراتر
از آن، در هنگام تماشای او و دنبال کردن سخناناش و نیز شیوه ی کاربردِ دست و سر و
چشم و دهان اش - بی که بخواهم – بیادِ ترامپ، رئیس جمهور امریکا می افتادم. یعنی
که دیدنِ آقای قالیباف در گزارش های انتخاباتی، در ذهنِ من گفتمانی بنام،
"مثلثِ بیق" پدید آورده بود که یادآوری آن، مرا بیاد ویژگی های این سه
می انداخت. چرا؟
شاید برای آن که آن هر سه را
خالیباف، یاوه سرا، هرزه درا و ناساز و ناسازگار می دانم. همه ی این برچسبها
برازنده ی این سه نفر هست و نیست. هست، چون همه ی این ویژگی را دارند. نیست، چون
این ویژگی ها، برآیندهای بیماری ذهنی شناخته شده ای ست که روانشناسان در زبان
انگلیسی به آن آسیبِ دانینگ- کراگر(The Dunning-Kruger Effect) می گویند که بهترین برابرنهادِ آن بزبان فارسی، "کورِ
باطن" است.۱ کورِباطن به کسی می توان
گفت که از دانش و توانش خود و بازتاب رفتارها و کردارهای خود بردیگران بی خبر است.
کسی که چشمِ دل ندارد و نمی تواند خودش را ببیند. این ناتوانی سبب می شود که وی
همیشه در بررسی و سنجش توانایی های خود اشتباه کند. کوران باطن بردو دستهاند؛ یکی
آن ها که همه چیزِ خود را دستِ کم می گیرند و دیگر آنانی که خود را بسی داناتر و
تواناتر از آن که هستند می پندارند. دیوید دانینگ و جاستین کراگر؛روانشناسانی که
این آسیب شخصیتی را بررسیده اند و آن را به گستره روانشناسی شخصیت کشانده اند،
برآن اند که گونه ی شخصیتی که آنان آسیب شناسی کرده اند و من در این یادداشت آن را
کورِ باطن می خوانم، سه ویژگی اساسی دارد . ۱. ذهنیتِ جهنده. ۲. شخصیتی بی هسته و
مهرخواه. ۳. ناآگاه و ناتوان از درک حضور دیگران در جهان.
ذهنیتِ جهنده، ناتوان از تمرکز
ذهن برروی نکته، پدیده و یا اندیشه ای ویژه است و پیاپی چون نگاهِ گنجشک، از شاخه
ای به شاخه ی دیگر می پرد. ذهن کودکان از هنگام زاده شدن تا ۱۵ سالگی چنین است اما
از آن پس روبه استواری و پایداری می نهد و بیشترِ مردم از ۲۰ سالگی، توانانی تمرکز
کردن و پرت نشدن از موضوع اندیشه و سخن خود را دارند. جهندگیِ ذهنیتِ سه بزرگواری
را که نام بردم، در سخنرانی های آن ها می توان دید. سخنرانی های این کسان، اگر از
روی نوشته نباشد، اندیشه کانونی ندارد و از جمله های کوتاه و ساده ساخته می شود و
هر یک، در هر دویست واژه، دستِ کم به چهار تا پنج نکته می پردازد و دست آخر هم با
سخن درشت و ناروایی درباره چیزی و یا کسی بپایان می رساند. برای نمونه، احمدی
نژاد،سخنانش را با مسخره کردن دشمنان اش و یا غربی ها بپایان می برد و ترامپ با
انتقاد از رسانه ها.
شخصیتِ بی هسته و مهرجو، یعنی که شخصیتِ فرد، از
هسته ی کانونی که دیگران وی را با آن می شناسند، تهی باشد. این چگونگی را در زبانِ
فارسی، "بی صفتی" هم می خوانند. برای نمونه،هسته ی شخصیتِ رستم،
پهلوانی و راستی بود. حافظ را مردم به رندی می شناسند و ابوعلی سینا را به هوش و
دانایی. اما ترامپ،احمدی نژاد و قالیباف را مردم با تضادهای ذهنی شان می شناسند.
شخصیتِ این افرادِ در هر زمان و مکان، شکلی مناسب با آن زمان و مکان بخود می
گیرد. یکجا ایرانی هستند و در جای دیگر،مسلمانِ آب و خاک ستیز. یک روز دخالتِ
دولت در اقتصاد، کار خوبی ست و روز دیگر نه. ببینید ترامپ تاکنون چندبار درباره
حکومت چین، اهمیت ناتو، مسلمانان و...سخنان ضدونقیض گفته است.
ناآگاهی از حضور دیگران در
جهان، ناشی از کوری عاطفی ست. کوری باطن، انسان را چنان ناتوان از درک حضور
دیگران در جهان می کند که بیمار، هرگز نمی تواند دیگران را چون خود، دارای اندیشه
و خیال و عاطفه بداند. این ناتوانی سبب می شود که وی هرچه می خواهد بگوید، بی
واهمه می گوید. این سخنِ احمدی نژاد که؛ ما در ایران زندانی سیاسی نداریم. یا، ما
در ایران همجنسگران نداریم، ریشه در همین چگونگی دارد. هم نیز،این سخن قالیباف
که؛"من پنج میلیون شغل برای جوانان ایجاد می کنم." روزنامه های امریکا، پر از این گونه خالی بندی
های ترامپ است که وی بی توجه به بازتاب آن ها گفته است.۲
این رشته سرِ دراز دارد و من بنا
ندارم که در اینجا، درباره ی این بیماری ذهنی بنویسم. البته این درآمد خوبی برای
رسیدن به این پرسش است که چرا این جور افراد در روزگار ما کارشان بجایی رسیده است
که می توانند بزرگترین پست های حکومتی و دولتی را بدست بگیرند؟ این پرسش درخورِ
درنگ و پاسخ جویی ست که شاید در زمانی دیگر به آن بپردازیم.
..................
کورِ باطن، گفتمان دامنه داری در
حوزه اخلاق شناسی در قرون وسطا بود. در زبان فارسی،مولوی از آن بنام "نجاستِ
اخلاق و دین" یاد کرده است. این چگونگی اشاره به کسانی دارد که ناتوان از
سنجش دانایی و توانایی خود هستند و با اخلاق بیگانه اند. نگاه کنید به لینک زیر:
Post a Comment Thursday, May 11, 2017
در هزاره های گذشته، بسياری از فيلسوفان و انسان شناسان کوشيده اند تا آنچه انسان را از ديگر جانوران جدا می کند، شناسايی کنند. چندی از ويژگی هايی که در اين راستا برشمرده اند، اين هاست؛ باورمندی، کرامت مندی، سخنگويی، برهنگی، دوپا روی، اختيار، عصيانگری، حسابگری، ايثارگری، خودداری، اخلاقی و شهادت طلبی. پژوهش های روان- زيست شناسيک نشان داده است که بجز باورمندی و اختيار، اين ويژگی ها را در برخی از جانوران نيز می توان يافت. اما توانايی ويژه ای که بازتاب های آن، راه انسان را از همه جانوران جهان جدا کرده است، آگاهی وی از هستی خويش در جهان است. اين توانايی سبب می شود که انسان تجربه هشيارانه ای از هستی خود داشته باشد. البته آشکار است که نمی توان همه دستاوردهای انسان را به داشتن يک توانايی فروکاست. ای بسا که آگاهی بدون زبان و يا بدون داشتن دو دست ِ رهيده از بارِ تن، نمی توانست راه بجايی بَرَد.
برآيش آگاهی بزرگترين و ژرفترين رويداد جهان هستی ست. اين که از ميان همه گياهان و جانورانی که "با جهان"، هستند، ناگهان يکی از آن ها، آگاه ازهستی خود گردد و چنان بيدار و هشيار شود، که ديگر نه با جهان، بلکه خود را، "در جهان" بپندارد، شگفت انگيزترين چيستان هستی ست. انسان در پرتو آگاهی کنجکاو شد و توانايی پرسيدن يافت و چون برای بسياری از پرسش های خود، پاسخی نمی يافت، جهان پنداره ای ماورا و خدا و عرش و فرش و دين و فرهنگ و فلسفه و ادبيات و هنر را ساخت، تا جهان را نه بدانگونه که هست، بلکه بدانسان که او می خواهد باشد، بسازد و بپردازد. جهانی حقيقت- بنياد و هدفمند و انسانمدار و با اخلاق و قانونمند. آگاهی، تنها در برگيرنده پديدهای بيرونی نيست. اين چراغِ هماره تابناک، سبب برآيش پديده شگفت و رازگونی شده است که می توان آن را "چشم درون" خواند. پنداره گفتمانی بنام ِ "روان"، برآيندی از اين چراغ ِ جادوی هماره روشن است.
Post a Comment Monday, May 08, 2017
یکی از برآیندهای ناخجسته این چگونگی، تغییرِ نهادِ "دولت"، به "حکومت" است. دولت نهادی ست که در آن نمایندگان مردم، کشور را برای سودِ همگانی اداره می کنند. اما حکومت نهادی ست که با فریب و دروغ، قدرت را در دست می گیرد و کشور در راستای سود گروه ویژه ای می گرداند. حکومت ریگان و نیز، بوشِ پدر و پسر به نمایندگی از نئوکان ها در امریکا، نمونه ای از حکومت بود که هدفی جز پرکردن جیبِ دوستان و همراهانِ خرپولِ خود نداشتند. سیاست در هر حکومت، ماهیتی ماکیاولی دارد. این چگونگی با روی کار آمدن ترامپ در امریکا، شکل تازهای بخود گرفته است که درخور درنگ فراوان است، اما در اینجا و اکنون بدان نمی توان پرداخت. Post a Comment |
يادداشت های ابراهيم هرندی eh118@yahoo.com نوشته های ديگر:مقاله ها و يادداشت ها برآيش هسـتی شعـــر طنـــــز پيوندها:کتاب های من بايگــانی:
August 2004
January 2005 May 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 April 2010 May 2010 August 2010 November 2010 December 2010 January 2011 February 2011 July 2011 October 2011 November 2011 December 2011 September 2012 October 2012 December 2012 January 2013 February 2013 March 2013 April 2013 July 2013 August 2013 September 2013 October 2013 January 2014 February 2014 April 2014 May 2014 June 2014 July 2014 August 2014 September 2014 October 2014 November 2014 December 2014 January 2015 February 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 July 2015 August 2015 September 2015 November 2015 December 2015 January 2016 March 2016 April 2016 May 2016 July 2016 August 2016 September 2016 October 2016 November 2016 December 2016 January 2017 February 2017 March 2017 April 2017 May 2017 June 2017 September 2017 October 2017 December 2017 April 2018 May 2018 June 2018 July 2018 August 2018 September 2018 October 2018 November 2018 December 2018 January 2019 February 2019 June 2019 September 2019 October 2019 November 2019 February 2020 March 2020 April 2020 May 2020 June 2020 July 2020 August 2020 January 2021 February 2021 March 2021 April 2021 August 2021 September 2021 October 2021 June 2022 July 2022 September 2022 October 2022 November 2022 December 2022 February 2023 March 2023 April 2023 May 2023 June 2023 July 2023 August 2023 September 2023 October 2023 November 2023 December 2023 February 2024 March 2024 April 2024 May 2024 June 2024 July 2024 August 2024 September 2024 October 2024 November 2024 |