شاید برای آن که آن هر سه را خالیباف، یاوه سرا، هرزه درا و ناساز و
ناسازگار می دانم. همه ی این برچسبها برازنده ی این سه نفر هست و نیست. هست، چون
همه ی این ویژگی را دارند. نیست، چون این ویژگی ها، برآیندهای بیماری ذهنی شناخته
شده ای ست که روانشناسان در زبان انگلیسی به آن آسیبِ دانینگ- کراگر(The Dunning-Kruger Effect) می گویند
که بهترین برابرنهادِ آن بزبان فارسی، "کورِ باطن" است.۱ کورِباطن
به کسی می توان گفت که از دانش و توانش خود و بازتاب رفتارها و کردارهای خود
بردیگران بی خبر است. کسی که چشمِ دل ندارد و نمی تواند خودش را ببیند. این
ناتوانی سبب می شود که وی همیشه در بررسی و سنجش توانایی های خود اشتباه کند.
کوران باطن بردو دستهاند؛ یکی آن ها که همه چیزِ خود را دستِ کم می گیرند و دیگر
آنانی که خود را بسی داناتر و تواناتر از آن که هستند می پندارند. دیوید دانینگ و
جاستین کراگر؛روانشناسانی که این آسیب شخصیتی را بررسیده اند و آن را به گستره
روانشناسی شخصیت کشانده اند، برآن اند که گونه ی شخصیتی که آنان آسیب شناسی کرده
اند و من در این یادداشت آن را کورِ باطن می خوانم، سه ویژگی اساسی دارد . ۱. ذهنیتِ جهنده. ۲. شخصیتی بی هسته و مهرخواه. ۳. ناآگاه و ناتوان از درک حضور دیگران در جهان.