گـُوبـــاره
 

Monday, May 22, 2017


کــورِ باطـن 


تاکنون هرگز رویدادهای انتخاباتی ایران را دنبال نکرده بودم،‌ زیرا که پروسه آن را چیزی چون بساط معرکه گیران و نمایش های میدانیِ دراویشِ مارباز می دانم. پروسه ای که از حقیقت تهی ست و تنها برای فریب و خوارکردن ایران و ایرانی بپا می شود. اما این بار،‌ حضور محمدباقرقالیباف سبب شد که گوشه هایی از این بساط معرکه گیری را برای تماشای رفتارها و کردارهای این کاندیدای تماشایی(!)، دنبال کنم. البته خیال نکنید که پیش‌تر، این شخصیت شگفت و ذهن انگیز را نمی شناختم. آنچه نورافکنِ ذهنِ مرا روی گفتارها،‌رفتارها و کردارهای او تاباند، همانندی ذهنی و رفتاری او به محمودِ احمدی نژاد بود. فراتر از آن، در هنگام تماشای او و دنبال کردن سخنان‌اش و نیز شیوه ی کاربردِ دست و سر و چشم و دهان اش - بی که بخواهم – بیادِ ترامپ، رئیس جمهور امریکا می افتادم. یعنی که دیدنِ آقای قالیباف در گزارش های انتخاباتی، در ذهنِ من گفتمانی بنام، "مثلثِ بیق" پدید آورده بود که یادآوری آن، مرا بیاد ویژگی های این سه می انداخت. چرا؟

شاید برای آن که آن هر سه را خالیباف، یاوه سرا، هرزه درا و ناساز و ناسازگار می دانم. همه ی این برچسب‌ها برازنده ی این سه نفر هست و نیست. ‌هست، چون همه ی این ویژگی را دارند. نیست، چون این ویژگی ها، برآیندهای بیماری ذهنی شناخته شده ای ست که روانشناسان در زبان انگلیسی به آن آسیبِ دانینگ- کراگر(The Dunning-Kruger Effect) می گویند که بهترین برابرنهادِ آن بزبان فارسی، "کورِ باطن" است.۱   کورِباطن به کسی می توان گفت که از دانش و توانش خود و بازتاب رفتارها و کردارهای خود بردیگران بی خبر است. کسی که چشمِ دل ندارد و نمی تواند خودش را ببیند. این ناتوانی سبب می شود که وی همیشه در بررسی و سنجش توانایی های خود اشتباه کند. کوران باطن بردو دسته‌اند؛ یکی آن ها که همه چیزِ خود را دستِ کم می گیرند و دیگر آنانی که خود را بسی داناتر و تواناتر از آن که هستند می پندارند. دیوید دانینگ و جاستین کراگر؛‌روانشناسانی که این آسیب شخصیتی را بررسیده اند و آن را به گستره روانشناسی شخصیت کشانده اند، برآن اند که گونه ی شخصیتی که آنان آسیب شناسی کرده اند و من در این یادداشت آن را کورِ باطن می خوانم، سه ویژگی اساسی دارد . ۱. ذهنیتِ جهنده. ۲. شخصیتی بی هسته و مهرخواه. ۳. ناآگاه و ناتوان از درک حضور دیگران در جهان.

ذهنیتِ جهنده، ‌ناتوان از تمرکز ذهن برروی نکته،‌ پدیده و یا اندیشه ای ویژه است و پیاپی چون نگاهِ گنجشک، از شاخه ای به شاخه ی دیگر می پرد. ذهن کودکان از هنگام زاده شدن تا ۱۵ سالگی چنین است اما از آن پس روبه استواری و پایداری می نهد و بیشترِ مردم از ۲۰ سالگی، توانانی تمرکز کردن و پرت نشدن از موضوع اندیشه و سخن خود را دارند. جهندگیِ ذهنیتِ سه بزرگواری را که نام بردم، ‌در سخنرانی های آن ها می توان دید. سخنرانی های این کسان، اگر از روی نوشته نباشد،‌ اندیشه کانونی ندارد و از جمله های کوتاه و ساده ساخته می شود و هر یک، در هر دویست واژه، ‌دستِ کم به چهار تا پنج نکته می پردازد و دست آخر هم با سخن درشت و ناروایی درباره چیزی و یا کسی بپایان می رساند. برای نمونه، احمدی نژاد،‌سخنانش را با مسخره کردن دشمنان اش و یا غربی ها بپایان می برد و ترامپ با انتقاد از رسانه ها.   

 شخصیتِ بی هسته و مهرجو، یعنی که شخصیتِ فرد، از هسته ی کانونی که دیگران وی را با آن می شناسند، تهی باشد. این چگونگی را در زبانِ فارسی، "بی صفتی" هم می خوانند. برای نمونه،‌هسته ی شخصیتِ رستم، پهلوانی و راستی بود. حافظ را مردم به رندی می شناسند و ابوعلی سینا را به هوش و دانایی. اما ترامپ،‌احمدی نژاد و قالیباف را مردم با تضادهای ذهنی شان می شناسند. شخصیتِ این افرادِ در هر زمان و مکان، ‌شکلی مناسب با آن زمان و مکان بخود می گیرد. یکجا ایرانی هستند و در جای دیگر،‌مسلمانِ آب و خاک ستیز. یک روز دخالتِ دولت در اقتصاد، کار خوبی ست و روز دیگر نه. ببینید ترامپ تاکنون چندبار درباره حکومت چین،‌ اهمیت ناتو،‌ مسلمانان و...سخنان ضدونقیض گفته است.   

ناآگاهی از حضور دیگران  در جهان،‌ ناشی از کوری عاطفی ست. کوری باطن، انسان را چنان ناتوان از درک حضور دیگران در جهان می کند که بیمار، هرگز نمی تواند دیگران را چون خود، دارای اندیشه و خیال و عاطفه بداند. این ناتوانی سبب می شود که وی هرچه می خواهد بگوید،‌ بی واهمه می گوید. این سخنِ احمدی نژاد که؛ ما در ایران زندانی سیاسی نداریم. یا، ما در ایران همجنسگران نداریم، ریشه در همین چگونگی دارد. هم نیز،‌این سخن قالیباف که؛‌"من پنج میلیون شغل برای جوانان ایجاد می کنم." روزنامه های امریکا، پر از این گونه خالی بندی های ترامپ است که وی بی توجه به بازتاب آن ها گفته است.۲    

این رشته سرِ دراز دارد و من بنا ندارم که در اینجا، درباره ی این بیماری ذهنی بنویسم. البته این درآمد خوبی برای رسیدن به این پرسش است که چرا این جور افراد در روزگار ما کارشان بجایی رسیده است که می توانند بزرگترین پست های حکومتی و دولتی را بدست بگیرند؟ این پرسش درخورِ درنگ و پاسخ جویی ست که شاید در زمانی دیگر به آن بپردازیم.  

..................
کورِ باطن،‌ گفتمان دامنه داری در حوزه اخلاق شناسی در قرون وسطا بود. در زبان فارسی،‌مولوی از آن بنام "نجاستِ اخلاق و دین"‌ یاد کرده است. این چگونگی اشاره به کسانی دارد که ناتوان از سنجش دانایی و توانایی خود هستند و با اخلاق بیگانه اند. نگاه کنید به لینک زیر:




Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway