گـُوبـــاره | |||
Saturday, September 17, 2016
پرسه ای در خیابان های
شلوغ تهران، نمایه ها و نمادهای بی شماری از کلاف گوریده و درهم ِ گرفتاری ها و
بُحران هایی را که ایران در سده گذشته بدان ها دچار بوده است، آشکار می کند. نمادهایی
از نزديک به دو سده مِهر و کین ما با جهان مدرن و با خویش و بیگانه. تابلوهایی از
آرمان های ایرانی، از داغ و درفش های تاریخی و ازکشش ها و کوشش های بی برنامه
و بی رویه و درهم و برهمی که کلاف گوریده اکنون، دست آورد آن است.
تهران، نماد ایران مدرن
است و تاریخ آن، تاریخِ ستیزِ و گریزِ ایرانیان ازاین پدیده شگفت. داستان گسستن از
گذشته ای که اکنون ناخوشایند و ناشایست می نماید و پیوستن دوباره بدان در بازیابی|ِ
خویشتن خویش.
اینجا تهران است. شهر
حکومتِ سرسام و آسیمه سری. شهری که انسان در آن از هرچیز دیگر کوچک تر است. شهر
خیابان های هذیانی و راه ها و رویاهایی که در دود و گرد وغبار گم می شوند. شهرِ
مردمی که هماره در آن دوان، دوان، درحال درجا زدن هستند. اینجا تهران است. شهرِ
میدان های تیر، اعدام، انقلاب، شهید، شاهد و آزادی.
تهران، آینه تمام نمای
بحران های روزافزون ایران است. شلوغی شهر با ما از افزایش مهار ناپذیر جمعیت می
گوید. بحرانی که دشمن هرگونه برنامه ریزی ست، اما برنامه ريزی حکومتی در پی
افزايش آن است. افزايش جمعيت، پيوندِ ديرينه با قانون جنگل دارد. جامعه شناسان
افزایش جمعیت را یکی از زمینه های پیدایش جنگ می دانند و روانشناسی مدرن نیز نشان
داده است که خشونت و کشمکش و ستیزه جویی، میانه نزدیکی" با فضای زیست انسان
دارد. هرچه فضا برای زیستن بازتر باشد، آرامش روانی انسان بیشتر است. پژوهش های
بسیاری در شهر بزرگ جهان نشان داده است که آنان که در برج های بلند ِتهیدست نشین
در اروپا می زیند، زندگی بسیار خشن تر و ناسازگارتری از دیگران دارند. البته این
چگونگی زاده تهیدستی ست، اما زیستن و بودن در جاهای شلوغ، بخودی خود، تابِ طبیعیِ
انسان را پایین میآورد و از ارج گذاری به دیگران می کاهد.
پس از آن می رسیم به
ساختار شهر که به کابوس دیوانه ای مست می ماند. ساختاری هنجار گریز و آیند-
ستیز. این ساختار گویای نکته هایی ژرف درباره تهران و ایران است که برخی از آن
ها را برمی شمارم:
شالوده این شهر، ریشه در
فرهنگی بومی ندارد و با چشمداشت به روش ها و منش های دیگری ساخته شده است که
سازندگان آن بدرستی آن ها را نمی شناخته اند.
ديگر آن که، مردم این سرزمین، خوی همزیستی ندارند و هر یک، چاردیواری خود را
اختیاری ساخته است و هرکس سازِ ناسازِ خود را نواخته است. ناهماهنگی و ناسازگاری
این درهمی، سمفونی دوزخی ناخوشایندی را بنام "تهران" ساخته است.
این کشور هرگز سازمان
روشمند و کارای اداری نداشته است، زیرا که هیچ جای این شهر با ما سخنی از بینش و
برنامه ندارد.
ساختمان های اداری و
همگانی این شهر، فرمایشی و شتاب زده ساخته شده است، چون که نه نمادی از گذشته این
سرزمین را با خود دارند و نه نویدی از آینده می دهند. در این شهر هیچ ساختمانی
پیدا نمی شود که انسان در برابر آن بی اختیار، نفسی تازه کند و دلی بگشاید و آرام
گيرد. همه ساختمان های دولتی، یادآور هیبت و هیمنه هیولای بزرگی بنام
"حکومت" است که برهمه گوشه ها و پوشه های زندگی مردم سایه انداخته است.
مهندسی این ساختمان ها به گونهای است که شهروند ایرانی، هماره در برابر آن ها،
خود را "غلام ریزه خوار و بنده جان نثار"، بداند و بخواند و هرگز دست از
پا خطا نکند.
فریاد ماشین در این شهر
از صدای انسان رساتر است و صدای دلخراش بوق های پياپی و بی پايان نما، گويای آن
است که انگار مردم اين شهر در عهدِ "بوق" زندگی می کنند!
مهندسی شهر، مهندسی نوک
و نیش دار است به این معنا که زوایه های تندی که روبروی انسان می ایستند و یا می
نشینند، در این شهر زیاد است. شاید از همین روست که ساختمان های تهران این گونه،
" تو ذوق" آدم می زند. بس است؟
گفتم که تهران نماد
ایرانِ مدرن است. بیشتر نمادهای زندگی مدرن در این شهر از آسمان فرود آمده است.
دولت و مجلس در این شهر آغاز به کار کرده است و نخستین زن بی حجاب ایرانی در این
شهر پا به خیابان گذاشته است. ازاینرو، تهران، همه بحران های زندگی مدرن را نیز
در خود و با خود دارد؛ ترافیک، آلودگی هوا، بزه کاری، بی خانمانی، بیکاری، افسردگی
و...... همه این بحران ها جهانی ست و گریبان همه شهرهای بزرگ را گرفته است، اما
در کشورهای صنعتی، شهر مرکزی، تنها کانون بحران نیست، بلکه کانون تولید و دانش و
فرهنگ و هنر نیز هست. برای نمونه، درآمدِ شهر لندن از بخش بیمه و خدمات، بخش
چشمگیری از درآمد کشور انگلیس است. نیز این شهر کانون دانش و فرهنگ و هنر و نیز
میزبان بسیاری از نهادهای بزرگ جهانی مانند سازمان عفو بین المل و انجمن قلم است.
یکی از بازتاب های این چگونگی اين است که لندن، مانند همه شهرهای بزرگ غربی،
درچند سده گذشته زادگاه و زیستگاه دانشمندان و هنرمندان و نویسندگان و سیاستمداران
و ورزشکاران بزرگی بوده است که بسیاری از آنان، نامی جهانی دارند. همه این ها را
درباره نيويورک و پاریس و وین و ژنف نیزمی توان گفت و نوشت.
در برابر این چگونگی،
شهرهای مرکزی کشورهای پیرامونی، کانون های مصرف و عقده گشايیِ روستاييان بشهر
آمده و تازه بدوران رسيده است و دیگر هیچ. این شهرها ظاهری آراسته دارند و گاه در
آرایش و بزک از همتایان غربی خود نیز خوش نما تراند. دوبی، نمونه خوبی از این گونه
شهرهاست. شهرهایی که کانون های بحران اکنون و آینده اند و هیچ بازتاب سودمندی برای
مردم خود ندارد. تهران نیز یکی از این شهرهاست که در نگاه بیننده، لاف مدرنیت می
زند، اما پوچی این لاف، هنگامی آشکار می شود که کسی بپرسد، در صد سال آزگاری که
این شهر مرکز اندیشه و سیاست و هنر در این مرز و بوم بوده است، آیا کسی از اين شهر
برخاسته است که بتواند گره کوری از کلاف درهم و گویده گرفتاریهای جهان بگشاید؟
Post a Comment
Comments:
Post a Comment
|
يادداشت های ابراهيم هرندی eh118@yahoo.com نوشته های ديگر:مقاله ها و يادداشت ها برآيش هسـتی شعـــر طنـــــز پيوندها:کتاب های من بايگــانی:
August 2004
January 2005 May 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 April 2010 May 2010 August 2010 November 2010 December 2010 January 2011 February 2011 July 2011 October 2011 November 2011 December 2011 September 2012 October 2012 December 2012 January 2013 February 2013 March 2013 April 2013 July 2013 August 2013 September 2013 October 2013 January 2014 February 2014 April 2014 May 2014 June 2014 July 2014 August 2014 September 2014 October 2014 November 2014 December 2014 January 2015 February 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 July 2015 August 2015 September 2015 November 2015 December 2015 January 2016 March 2016 April 2016 May 2016 July 2016 August 2016 September 2016 October 2016 November 2016 December 2016 January 2017 February 2017 March 2017 April 2017 May 2017 June 2017 September 2017 October 2017 December 2017 April 2018 May 2018 June 2018 July 2018 August 2018 September 2018 October 2018 November 2018 December 2018 January 2019 February 2019 June 2019 September 2019 October 2019 November 2019 February 2020 March 2020 April 2020 May 2020 June 2020 July 2020 August 2020 January 2021 February 2021 March 2021 April 2021 August 2021 September 2021 October 2021 June 2022 July 2022 September 2022 October 2022 November 2022 December 2022 February 2023 March 2023 April 2023 May 2023 June 2023 July 2023 August 2023 September 2023 October 2023 November 2023 December 2023 February 2024 March 2024 April 2024 May 2024 June 2024 July 2024 August 2024 September 2024 October 2024 November 2024 December 2024 |