گـُوبـــاره | |||
Wednesday, September 24, 2008چندی پيش در سميناری درباره مديريت، گرداننده سمينار به نام اسکندر و چنگيز مغول و هارون الرشيد اشاره کرد و گفت که؛ شناسايی شيوه رهبری اين نام آورن تاريخ، بايد در سرلوحه کار مديران امروزی باشد. برای من شگفت آور بود که کسی شيوه اين بدنامان تاريخ را می ستود و آن را ديباچه آموزش های مديريت می دانست. امروز در اين سايت آموزش مديريت، ديدم که کسی به شناساندن چنگيز مغول پرداخته است و ويژگی های راهبرانه او را برشمرده است. مديريت به معنای سرپرستی و گرداندن هدفمند بنگاه، شرکت، سازمان، نهاد و يا کشوری، گفتمانی تازه در گستره گيتی ست که ريشه در نگرش مدرن انسان به هستی دارد. پيش از آن "مديريت"، حوزه کارورزی ويژه ای پنداشته نمی شد و پيوندهای "نسبی" و "حسبی"، زمينه ساز گزينش مديران بود. برای نمونه، شاهان يا اداره ايالت و يا ولايتی را به بستگان نزديک خود واگذار می کردند و يا به نزديکان ديگری که پيوند خونی با آنان نداشتند اما، پاکی، نيکخويی، دانش، سلحشوری و يا چيره دستی آنان برهمگان آشکار گرديده بود. البته اين مديران گاه در هنگام کار، تجربه مورد نياز کار خود را بدست می آوردند و اندک اندک ورزيده می شدند، اما نکته اين است که تا پيش از رنسانس، رشته ای بنام "مديريت" وجود نداشت فهرستی از ويژگی های يک مدير کارآمد، در دست نبود. امروزه دانشمندان رشته مديريت برآنند که مديرکارآمد کسی ست که توانايی رهبری داشته باشد. اين دانشمندان می گويند که مديريت چيزی ست و رهبری چيزی ديگر. مدير آن است که بنگاه و يا سازمان زير دست خود را با چشمداشت به داده های موجود، در چارچوب راه ها و روش های از پيش پذيرفته شده راهنمايی کند. اما، رهبر کسی ست که هماره چشم اندازهای تازه ای در ديدرس پيروان و هواداران خود می نهد و در آنان اميد و آرمان و آرزو می آفريند و کوران هيجان و هياهويی را که در دل و جان آنان پديد می آورد، هيمه کار آنان می کند و در راستای هدف های خود به کار می گماردشان . چنين است که دست اندرکاران رشته مديريت، اين روزها به همه جای تاريخ سر می کشند تا با غربال کردن آن، با رازهای پيروزی رهبران روان گردانی که جای پای خود را در تاريخ جهان نهاده اند، آشنان شوند و آن رازها را در بهره کشی بيشتر از کارگران بکار گيرند. اما، برگرديم به چنگيز. درباره چنگيز در اين سايت آورده است که اگر چه چنگيز، خونخواری بی همانند بود، اما به اصولی چند پايبند بود که چندی از آن ها را برمی شماريم: چنگيز با کسی ستيز دينی نداشت و هرگز کسی را برای دين و ايمانش نيازرد. چنان بود که هنگام يورش وی به ايران، سران ديگر سرزمين های اسلامی به ياری سلطان محمد خوارزمی نشتافتند زيرا که جنگ چنگيز با وی را جنگ کفر و دين نمی پنداشتند. اگر چه چنگيز خونخواری بی همانند بود، اما به حکومت قانون مغولی وفادار بود و آن را برای همگان يکسان می خواست. چنگيز خواهان قوانينی روشن و جهانشمول بود. چنگيز مردی شايسته سالار بود و گرينش های او براساس توانايی و شايستگی بود و نه پيوندهای خونی و خانوادگی و دوستی. وی از هواداران خود می خواست که با وی آسان و رو راست و پوست کنده سخن بگويند و خود پاسخ هايی سنجيده و پالوده از مهر و کين به پرسش های ديگران می داد.
Post a Comment Wednesday, September 17, 2008
انستيتوی بررسی نيازهای پايان هستی
هفته پيش نخستين مرکز بررسی نيازهای سالمندان در سال های پايانی زندگی، در انگليس گشايش يافت. اين نخستين پژوهشکده در جهان برای رسيدگی به نيازهای انسان در سال های پايانی زندگی اوست. اين نيازها تا کنون هماره ناديده انگاشته می شد و دانش مدرن هيچ کاری با پايان هستی انسان نداشت. اين چگونگی ريشه در فرهنگ غربی دارد که فرهنگی پايان-ستيز و مرگ-گريزاست و پرداختن به مرگ را در ذهن فرد به فردا موکول می کند و گفت و شنود و نوشتن درباره آن را ميدان نمی دهد. از اينرو، دانش مدرن که هزاران هزار دستاورد تازه درباره آغاز زندگی دارد، پيامی درباره پايان هستی ندارد و حتی مرگ را ايستادن کنُش های زيستی تعريف می کند و سخن ديگری درباره آن ندارد. اما از سويی سالمندی فزاينده جمعيت در کشورهای اروپايی، دولت های آن کشورها را ناگزير از پرداختن به پيری و برنامه ريزی برای برآوردن نيازهای سالمندان در آينده خواهد کرد. ذهنيت کوپنی شتاب فزاينده گرانی در انگلُيس، باز نشستگان و سالمندان تنگدست را به گزينش ميان خوراک و پوشاک واداشته است. به گزارش لژيون سلطنتی بريتانيا، گرانی در ميان سالمندان تهيدست، ذهنيت کوپنی پديد آورده است. ذهنيتی که از جنگ جهانی دوم تاکنون درکشورهای اروپايی ديده نشده بود. دنباله اين مطلب را در اينجا بخوانيد. بزه کاری کودکان روند فزاينده بزه کاری کودکان و نوجوانان تهيدست در انگليس، شيرازه فرهنگ اجتماعی اين کشور را با خطر واگسستن روبرو کرده است. اين هشداری ست که جمعی از نمايندگان مجلس انگليس همين امروز در انگليس داده اند. بزه کاری کودکان مردم تهيدستی که ناتوان از سرپرستی پايدار و کارا از کودکان خويشند، سبب می شود که اين کودکان به دزدی، راهزنی، چاقوکشی، تن فروشی و خريد و فروش داروهای روانگردان روی آورند. بنا به گزارش اين نمايندگان، يک سوم کودکان انگليسی درگير بزه کاری کردارهای قانون ستيزند. از اين شمار، آنانی که از اوان کودکی، به اين راه کشيده می شوند، در بزرگسالی نيزبزه کاری را پی می گيرند. زيان مالی اين گونه رفتارها و کردارها در انگليس بيش از صد ميليارد ليره انگليسی ( دويست ميليارد دلار) برآورد شده است. براستی چرا شيراز اخلاق اجتماعی در کشوری که پيش آهنگ فرهنگ و تمدن در جهان بوده است و هم امروز يکی از ثروتمندترين و دولمندترين کشورهای جهان است، اين گونه در حال از هم گسيختن است. پاسخ اين پرسش سالهاست که دانشمندان اين گستره را درگيرکرده است. دراين صفحه ديلی تلگراف می توانيد دنباله اين مطلب را بخوانيد. Post a Comment Thursday, September 11, 2008
كيهان شناسان برآنند كه جهان نزديك به 15 ميليارد سال پيش در پيِ انفجارِ بزرگي كه به آن "بيگ بنگ" مي گويند، پديد آمده است.4 براساسِ تئوريِ بيگ بنگ، پيش از اين انفجار، همه جهان به گونه بسيارفشرده اي در گويچهِ سنگين و آتشيني جاي داشته است. تئوري بيگ بنگ، انفجارِ آن گويچه را آغاز جهان مي داند و اين كه اين گويچه چه بوده است و از كجا و براي چه پديد آمده است را پرسشهايي بي پاسخ مي داند. اين انفجار هم زمان با پراكندنِ يكنواختِ آتش،فضاي مورد نياز خود را نيز مي گسترده است. گسترشي كه همچنان نيزدنباله دارد. دنبـــــاله.... Post a Comment Wednesday, September 10, 2008
اگرچه واژه Macho، از يکی از کهن ترين زبان های اروپايی گرفته شده است، اما Machoism، گفتمانی ست که در روزگار مدرن شکل گرفته است و پيش تر در فهرست پنداره های انسان نبوده است، زيرا که چيزی بنام فمينيسم وجود نداشته است. برابر نهاد پيش مدرن آن همان ” مردانگی” ست که البته در لفافه های اخلاقی پيچيده شده است و معنای انسانيت بخود گرفته است. البته چون "مردانگی"، در زبان فارسی کنونی گفتمانی مثبت است و Machoism، منفی، اين دو نمی توان برگردان يکديگر دانست. پس چه بايد کرد؟ دنبــــاله.... Post a Comment Tuesday, September 09, 2008
شعری بخوان، سازی بزن، جامی بگردان "سايه" همه کشش ها و کوشش های نسل پيشين برای فردايی بهتر بود. فردايی که امرزو ماست. امروزی که قرار بود دست کم از ديروز، انسانی تر و آرام تر و بی دغدغه تر باشد. چنان بود که در همه جا سخن از فردا بود، فردا که بهار آيد. فردايی که قرار بود کسی بيايد و نان را و آب را و سينمای فردين را و همه چيز قسمت کند. فردايی که خورشيد پيش روی کودکان ديروز بود کسی چه می دانست که فردا که همين امروز ما باشد، کسانی بيايند و به ناگزير، با ياد و خاطرات ديروز دل خوش دارند و آن ياد و خاطرات را پناهگاهی برای گريز از نامردمی ها و نانسامانی های کنونی بدانند. کسی چه می دانست که فردايی که قرار بود بيايد، روزی خواهد بود که کسانی خورشيد را در پشت سر خود بپندارند. Post a Comment Sunday, September 07, 2008
روزگار ما روزگار آگاهی قومی و ملی ست و هم از اينرو، بسی بيش از بسياری از مردم جهان، آبروی قوم و ملت خود را آبروی خود می دانند و هماره در پاسداشت آن می کوشند. چنين است که شهروندان هر کشوری، با شنيندن کوچکترين خبر خوشی درباره کشور خود شادمان می شوند و هر پيروزی قومی و يا ملی را پيروزی خود می دانند و هرشکستی از اين دست را نيز، شکست خويش. اين چگونگی سبب می شود که هر ايرانی نيز، گاه و بيگاه با پيروزی ايران و ايرانی در جهان، گردان افرازد و با هر شکست، آزرده و گاه شرمنده شود. شوربختانه برای ما ايرانيان در چند دهه گذشته، زمينه شرمساری از سرشکستگی بسی بيشتر از گذشته فراهم بوده است. از شکست های پی در پی ما در زمينه سياست و اقتصاد و ورزش گرفته تا گستره فرهنگ و هنر. شايد در چند دهه گذشته کمتر روزی بوده است که خبری درباره کسی، چيزی و يا کاری در پيوند با ايران در رسانه های همگانی جهان، سبب سرافکندگی و شرمساری بسياری از ايرانيان نبوده است. پيايند نمادها و نمايه های آزاردهنده و دلخراشی که در چند دهه گذشته از زسانه های همگانی جهان پخش شده است، اين بوده ا ست که امروزه ايران در جغرافيای خيال بسياری از مردم جهان، جهنم دره ای از خشم و خشونت و نامردمی و ناسازگاری ست. اين نمادها و نمايه ها هميشه درباره بگير و ببند و بند و زندان نيست. گاه گزارش رويدادی به ظاهر آبرومند، می تواند گويای بحران بزرگی در سرزمينی باشد. نمونه ايرانی اين چگونگی رونق بازار شيادان و فريبکارانی ست که دکان های " سعادت فروشی"، "رازموفقيت فروشی" و "کمال فروشی" راه انداخته اند و کتاب های " چگونه مليونر شويم"، " تکنولوژی فکر" و " مسير کمال" می نويسند. برای من يکی از زننده ترين تصويرها، تصوير سالن های پراز جمعيتی ست که در آنها رمالان فکلی با ياوه گويی های پياپی به جوانان درمانده و به بُن بست رسيده شهری، اميد واهی می فروشند. اين شيادان فريبکار، نه تنها با دروغ و دلنگ های بی سروته خود جيب آسيب پذيرترين قشر جامعه را خالی می کنند بل، که فريبکاری و ياوه گويی های خود را در قالب سخنان و انديشه های علمی به مردم ارائه می دهند. در اينجا نمونه ای از اين راهزنان روز روشن را می توانی ببينی و با کارش آشنان شوی. اين بابا در اين گفتگوادعا کرده است که با سفر به بيش از 50 کشور جهان با دانش تکنولوژی فکر آشنا شده است و سپس دستاوردهای خود را به ايران آورده است. البته دراين سايت که به انگليسی نوشته شده است، به ناگزيزنوشته است که خودش مبتکرتكنولوژی فکر است. راست گفته اند که دروغگو حافظه ندارد. بيچاره يادش رفته است که در جايی گفته بوده است که اين دانش را از خارج آورده است. البته ايشان راستش را در همين سايت خودش گفته است چرا که در جهان دانش رشته ای بنام؛ " تکنولوژی فکر" وجود ندارد. چنين گفتمانی از نظر زبانی هم مسخره است چرا که "تکنولوژی"، گفتمانی در گستره مهندسی مکانيک است و "فکر"، مفهومی در حوزه فلسفه و روانشناسی. پيش تر نيز شياد ديگری، اصطلاح "مهندسی ذهن"، را ساخته بود و خود را مهندس اين رشته نيست- در-جهان می دانست. در حقيقت کاربرد اين مفاهيم و اصطلاحات گويای نادانی اين فريبکاران از گستره های ژرف و شناسايی ناپذيری چون ذهن و انديشه انسان است. اگر ذهن انسان به آن آسانی که اين رمالان فريبکار می پندارند، آرام و رام و شناسايی پذير و تعريف شدنی می بود، همگان هماره بردگان زورمندان لجام گسيخته تاريخ می بودند. خوشبختانه هنوز اين شناسايی ممکن نشده است و بادا که تا جاودان نيز، شيوه کارکرد ذهن انسان تن به تور ِ رازگشای دانش ندهد که از آن پس انسان هيچ پناهگاه خلوتی برای پرواز دادن روياهای خود نخواهد داشت. شگفتا که ما واماندگان از قافله تمدن مدرن بشری، چه آمادگی آنی برای پذيرش انديشه های خرافی شبه دانش داريم و با چه اشتهای بی پايانی به دروغ های بزرگ دل می سپاريم ودر رويارويی با آنها وسوسه می شويم. آنها که اين پروفسور وطنی را می شناسند، که می شناسند اما، آنها که نمی شناسند با خواندن اين گفتـــگو، حديث مفصلی از اين مجمل خواهند خواند و يا دست کم کلی خواهند خنديد. و، اين خنده ای ورای گريه خواهد بود زيرا که در خواهند يافت که کسی که هم ميهنان ما برای شنيدن رهنمودهای ذهن پردازش سر و دست می شکنند، روانشناس و روانگردانی "امی" ست و اين دانش من-در-آوردی ِ تکنولوژی فکررا، بی که کوچکترين آشنايی با روانشناسی و نيورولوژی و فلسفه داشته باشد، اختراع کرده است!؟ براستی که هنر نزد ايرانيان است و بس. Post a Comment Monday, September 01, 2008داشتم مقدمه ترجمه فارسی کتاب ِ " اقتصادنا" ، نوشته آيت الله محمد باقر صدر را نگاه می کردم که بازاين پرسش در ذهنم زنده شد و جان گرفت که آيا ما تا پيش از آشنايی با دنيای مدرن و برآيندهای آن، آنچه را که غربيان"Economy" می نامند داشته ايم. 1 آيا واژه "اقتصاد"، برابر نهاد مناسبی برای اکونومی ست. اين پرسش را درباره همه گفتمانها و دانش های مدرن می توان کرد و درپاسخ بدان در پيوند با برخی از مفاهيم و رشته ها بی درنگ پاسخ داد. برای نمونه، آسان می توان گفت که ما چيزی بنام " روانشناسی" ايرانی و يا اسلامی نداريم و نداشته ايم. اما، درباره اقتصاد چطور؟ پاسخ اين پرسش را درباره اقتصاد اسلامی، محمد باقر صدر در اين کتاب داده است. فشرده سخن صدردر اين کتاب اين است که اقتصاد، به معنای ميانه روی در کسب و کار، ويژه اسلام است و هيچ پيوندی با آنچه که اکونومی خوانده می شود، ندارد. از ديدگاه آيت الله صدر، کاربرد واژه " اقتصاد"، در اين راستا در زبان های عربی و يا فارسی برای آن است که برگردانندگان اين مفاهيم، برابر نهاد مناسبی برای واژه Economy و يا Economics نيافته بوده اند، وگرنه در نظام مديريت سرمايه داری، اقتصاد و ميانه روی معنا ندارد. اگر آنچه را که امروزه برابر"علم اقتصاد"، بعنوان يک رشته آکادميک نهاده اند، دانش بررسی چگونگی توليد و توزيع و مصرف و مديريت سازه های سازندگی بدانيم، اين دانش پديده ای مدرن است که شيوه روشمند پژوهش های آن، ريشه در سنت پررسی و پژوهش پس از رنسانس دارد. پيش از آن، توليد و توزيع و مصرف هرگز دست آويز بررسی های روشمند نبوده است. بررسی عرضه و تقاضا، يکی از بخش های بزرگ در اقتصاد مدرن است. اين بررسی ريشه در اين پيش پنداره دارد که عرضه و تقاضا را می توان کم و زياد کرد و با آن اقتصاد را به سمت و سوی دلخواه هدايت کرد. اين چگونگی تا پيش از توانايی توليد انبوه،ناممکن بود و عرضه و تقاضا کم و بيش يکنواخت بود، زيرا که افرايش مواد خام آسان نبود تا عرضه کالايی را افزود و از سويی نيزدستکاری ذهنيت مردم برای بالابردن تقاضا - به گونه ای که در نظام اقتصادی سرمايه داری داير است – وجود نداشت. پس اگر آنچه نوشتيم درست باشد، تا پيش از آشنايی ما با فرهنگ غربی، ما چيزی بنام اقتصاد، به گونه ای که امروز از آن مراد می کنيم، نداشته ايم. شايد بتوان گفت که نه تنها ما، که هيچ سرزمينی اقتصادی امروزی نداشته است. پس چه داشته ايم؟ پاسخ اين پرسش کارورزان اين رشته بدهند. ..................................... Post a Comment |
يادداشت های ابراهيم هرندی eh118@yahoo.com نوشته های ديگر:مقاله ها و يادداشت ها برآيش هسـتی شعـــر طنـــــز پيوندها:کتاب های من بايگــانی:
August 2004
January 2005 May 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 April 2010 May 2010 August 2010 November 2010 December 2010 January 2011 February 2011 July 2011 October 2011 November 2011 December 2011 September 2012 October 2012 December 2012 January 2013 February 2013 March 2013 April 2013 July 2013 August 2013 September 2013 October 2013 January 2014 February 2014 April 2014 May 2014 June 2014 July 2014 August 2014 September 2014 October 2014 November 2014 December 2014 January 2015 February 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 July 2015 August 2015 September 2015 November 2015 December 2015 January 2016 March 2016 April 2016 May 2016 July 2016 August 2016 September 2016 October 2016 November 2016 December 2016 January 2017 February 2017 March 2017 April 2017 May 2017 June 2017 September 2017 October 2017 December 2017 April 2018 May 2018 June 2018 July 2018 August 2018 September 2018 October 2018 November 2018 December 2018 January 2019 February 2019 June 2019 September 2019 October 2019 November 2019 February 2020 March 2020 April 2020 May 2020 June 2020 July 2020 August 2020 January 2021 February 2021 March 2021 April 2021 August 2021 September 2021 October 2021 June 2022 July 2022 September 2022 October 2022 November 2022 December 2022 February 2023 March 2023 April 2023 May 2023 June 2023 July 2023 August 2023 September 2023 October 2023 November 2023 December 2023 February 2024 March 2024 April 2024 May 2024 June 2024 July 2024 August 2024 September 2024 October 2024 November 2024 |