گـُوبـــاره | |||
Thursday, February 07, 2008
به دريا دل زديم و از بيابان سر درآورديم. اين مصرع امروز سر زبان من افتاده بود و ذهنم را بخود مشغول داشته بود. نمی دانم آن را جايی خوانده ام يا شنينده ام يا خودم سر هم کرده ام. گمان نمی کنم که کار خودم باشد. بهر رو، مطلع خوبی برای غزل است. اگر شما هم آن را جايی شنيده ايد و يا خوانده ايد و يا خودتان جورش را کشيده ايد، دنباله اش را برای من هم بفرستيد. آشکار است که کسی که چنين مصرعی را سروده است، تازه کار نيست، اهل بخيه است و دنباله اش هم بايد خواندنی باشد. البته اگر دنباله ای داشته باشد. البته امروز اين مقاله مسعود بهنود را هم خواندم و از مانند سازی انقلاب به پرواز خوشم آمد. نوشته است که ؛ " انقلاب چيزي مانند پرواز، مانند بال زدن بر فراز آسمان ها بود. و لذت نهفته در آرزوي آن، بيش از آن بود که به وصف آيد. اما براي آن نسل امروز انديشه بال گشودن و تن رها کردن از بلندي، با تصور برخورد استخوان با زمين ترساننده است و وهم انگيز." دل و جان انسان گاه با رفتارها و کردارهای خيالی و ناممکن مانند؛ بازگشت به گذشته ويا رفتن به آينده، دويدن و يا پريدن تا لبه پرتگاه نيستی، وسوسه می شود. اين وسوسه، نقشی زيستيارانه دارد و در گذر انسان از هزاره های برآيشی صبر و ستيز شکل گرفته است. پرداختن به اين نقش را به زمانی وا می گذاريم، اما اينجا و اکنون می خواهم بگويم که وسوسه های انسانی پيرو "قانون بازتاب های ناخواسته"1 است و پی آيندهای آن زيانباری می تواند داشته باشد. تو را من چشم در راهم تو را من چشم در راهم شباهنگام که می ريزند Gin with some tonic on ice مردان ِ خراباتی و می گويند از اينجا و از آنجا قروقاطی "تو را من چشم در راهم." اين هم باز از نوشته های امروز من است. بخشی از کار روزانه من شرکت در نشست ها و سمينارها و همايش های خسته کننده و سرسام آوری ست که هر روز هم برشمار آن ها افزوده می شود. گاه که در اين نشست ها کارم به مرز جنون می کشد، به ناگزير دست به نوشتن کارهایی مانند اين.... چيزها... که هنوز نامی برای آن ها پيدا نکرده ام، می شوم. آنچه در بالا آورده ام، نمونه اين کارهاست که امروز نوشته شده است. بازم از امروز برايتان بنويسم که به آموزش و پرورش می انديشيدم و بد نمی دانم که چکيده اين انديشه را با شما هم در ميان بگذارم. اما...نه، اين کار را به چند شب ديگر واگذار می کنم. پس می ماند برای آينده. ...................... 1. The Law of Unintended Consequences Post a Comment
Comments:
21mehr.com شهلا
با درود خدمت آقای هرندی من نیز عاشق گربه سانان هستم دیدم امشب شما به روز نوشتید آمدم در مورد یک حرف که امروز به فحش میگویند ازتون بپرسم!؟ "پوف یوز" به چه مئنی است؟ از اینکه پاسخم را بگونویسید بسیار خوشحال خواهم شد البته آدرس پست الکترونیکی من در بالای بلاگ نوشته شده یا shahlajoon2003@yahoo.de اگر پاسخم را با ایمیل بنویسید خوشحال تر میشوم فدای شما و بدرود # posted by Anonymous : 3:38 AM
ابراهيم جان،
خيلی قشنگ می نويسی. دوست دارم با تو در تماس باشم. البته اگه اشکالی نداره. ستاره # posted by Anonymous : 11:28 AM
شهلا خانم، درود برشما.
پاسخ پرسش شما را سالها پيش در همين وبلاگ داده ام. اما به خواهش شما شمه ای از آنچه پيش تر نوشته ام را در اينجا می آورم. يكي از ارزشهاي زيستياري مو و پر اين است كه در هنگامهراس، حجم بدن را بزرگتر از آنچه كه هست مي نماياند. پيازِ هر مو يا بال، به ماهيچه كوچكي پيوسته است كه رويارويي با خطر، آن را واداربه افراشتن مو مي نمايد. خيزش موها و يا پرها در هنگام خطر، بر حجم بدن مي افزايد تا زينده را درشت تر از آنچه كه هست بنماياند و حريف را با اين ترفند، پيش از آغاز ستيز و كشمكش از ميدان بدر كند. خيزش موها و پُفيدن آنها همچنين آسيب ناشي از زد و خورد را نيز كاهش مي دهد زيرا لايه مويين، مياندار پوست و ابزارِ آسيب رسان مي شود واز نيرو و شتاب آغازين آن ابزار مي كاهد. از اينروست كه پرندگان و نيزجانورانِ مو دار در هنگام ستيز با يكديگر پوشش های خود را برمی افرازند. يوزپلنگ نمونه ای از اين جانوران است که در هنگام رويارويی با خطر همه موهايش برتنش راست می شود و پف می کند تا جثه اين جانور کوچک را بسی بزرگتر از آنچه هست نشان دهد و دشمن را برماند. چنين است که در زبان فارسی به کسی که به دروغ خود را بزرگتر از آن که هست نشان می دهد، " پفيوز" می گويند. يعنی کسی که چون يوزپلنگ شخصيت خود را پف می کند و می کوشد تا خود را آن که نيست بنماياند. ابراهيم # posted by Anonymous : 8:27 PM
ستاره خانم،
سپاسگزارم. من هيچ مشکلی در خواهش شما نمی بينم و از هم اکنون شما را دوست خود می دانم. کامروا باشيد ابراهيم # posted by Anonymous : 8:32 PM
خداوند همگی ما را از وسوسه ها حفظ فرماید و گذرانی نرمال در سمینارها و نشستهای روزمره نصیب کناد... این جوری "سیف" تر است
# posted by Anonymous : 9:43 AM
Dear Ebrahim,
The heart has its reasons that reason knows nothing of. doost. # posted by Anonymous : 1:14 PM
ابراهیم، با این که با تو قهرم و هیچ هم نمی خواهم باهات حرف بزنم بهتره بگم که هیچ کدوم از اون بی نام ها در این کامنت ها من نبودم
دوم این که وبلاگم را پاک می کنم اما نه به خاطر تو و این جور مسائل. به خاطر این که بی احتیاطی کردم و پای کسانی که ممکنه خطرناک باشن به وبلاگم باز شد و می ترسم مسئله ای برام پیش بیاد خلاصه همین # posted by Anonymous : 11:37 PM
Dear Ebrahim,
A perfection of means, and confusion of aims, seems to be our main problem. doost. # posted by Anonymous : 2:11 AM
ابراهيم جان، خودمونميم، اين دوست همه هميشه حرفهای بالاتر از ديپلم می زند. من که اين جمله کامنت ايشان را درک نکردم.
Post a Comment
ستاره # posted by Anonymous : 2:56 AM
|
يادداشت های ابراهيم هرندی eh118@yahoo.com نوشته های ديگر:مقاله ها و يادداشت ها برآيش هسـتی شعـــر طنـــــز پيوندها:کتاب های من بايگــانی:
August 2004
January 2005 May 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 April 2010 May 2010 August 2010 November 2010 December 2010 January 2011 February 2011 July 2011 October 2011 November 2011 December 2011 September 2012 October 2012 December 2012 January 2013 February 2013 March 2013 April 2013 July 2013 August 2013 September 2013 October 2013 January 2014 February 2014 April 2014 May 2014 June 2014 July 2014 August 2014 September 2014 October 2014 November 2014 December 2014 January 2015 February 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 July 2015 August 2015 September 2015 November 2015 December 2015 January 2016 March 2016 April 2016 May 2016 July 2016 August 2016 September 2016 October 2016 November 2016 December 2016 January 2017 February 2017 March 2017 April 2017 May 2017 June 2017 September 2017 October 2017 December 2017 April 2018 May 2018 June 2018 July 2018 August 2018 September 2018 October 2018 November 2018 December 2018 January 2019 February 2019 June 2019 September 2019 October 2019 November 2019 February 2020 March 2020 April 2020 May 2020 June 2020 July 2020 August 2020 January 2021 February 2021 March 2021 April 2021 August 2021 September 2021 October 2021 June 2022 July 2022 September 2022 October 2022 November 2022 December 2022 February 2023 March 2023 April 2023 May 2023 June 2023 July 2023 August 2023 September 2023 October 2023 November 2023 December 2023 February 2024 March 2024 April 2024 May 2024 June 2024 July 2024 August 2024 September 2024 October 2024 November 2024 December 2024 January 2025 |