گـُوبـــاره
 

Tuesday, August 21, 2007


در ســــراچه اکنون 



حـوصله آب ديـگه داشـت سـر می رفت
خودشو می ريخت تو پاشوره در می رفت
(فروغ فرخزاد)

روزگاری همه ژرفا و پهنای دانش بشر در چند کتاب که شمار آن ها از انگشتان دو دستان انسان فراتر نمی رفت، جا می گرفت. در آن روزگار، "علامه" و "پِير" و " مفتی" شدن، در گرو خواندن همين چند کتاب خطی بود. اما امروز همه کاره بودن و خود را همه دانا پنداشتن، نمادی از نادانی ست.

دنبــــاله....



Post a Comment
Comments:
سلام. این بار هم خواندنی بود مثل همیشه. یک سوال برای من پیش آمده است، این که دو خط شعر فروغ چرا این همه اول کارهای شما می آید؟
 
وقت شما بخير جناب هرندي. مدتي بود كه پيام گذاشتن براي شما غير ممكن بود كه خوشبختانه امروز موفق شدم. براي عرض ارادت خدمت رسيدم. سلامت باشيد.
 
سلام دوست عزیز و قدیمی. کلی گشتم تا دوباره ترا پیدا کنم
خوشحالم که همچنان استوار و خواندی می نویسی
 
Why don't you write? A poem would be great to break the silence/Merci
 
Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway