گـُوبـــاره
 

Saturday, November 02, 2024


غربت و زبان ِ تن 


 زندگی در غربت آن هايی را که در بزرگسالی به آن تن می دهند، مچاله می کند. خواه غربت نشينی اختياری باشد و خواه به ناگزير. اين چگونگی اندک اندک روی می دهد و تا غريب بيايد بفهمد که بر او چه رفته است، کار از کار می گذرد. البته فهميدن اين رويداد کار هرکسی نيست و بسيارند کسانی که هرگز از آن با خبر نمی شوند. آنان که هماره با آخور نشخوار خود دلخوش اند، هرجا که زمينه چرايشان فراهم باشد را سرای خود می دانند. بسياری نيز از بازتاب های ناخوشايند اين رويداد آگاه می شوند، اما آن را نمی پذيرند و با آب و رنگ سياسی و فلسفی، به بهنمايی آن می پردازند؛ برای نمونه، اين که رفتن و جابجا شدن، هميشه به گواهی تاريخ سرچشمه آغازی تازه بوده است و بسياری از بزرگان جهان، پس از ترک يار و ديار خويش به بزرگی رسيده اند. اين که انسان بايد جهان وطن باشد و همه جای عالم را سرای خود بداند. اين که وطن و ميهن و اين گونه گفتمان ها، برآيندی از بيماری خاک و خون است و بايد از آن ها پرهيخت. و، نيز اين که زندگی در کشورهای " پيشترفته"، بسی بهتر از زيستن در سرزمينهای وامانده و جامانده و بحران زده است.

 شايد اين همه درست باشد، اما به گمان من، اين نکته نيز درست است که غربت، آن هايی را که در بزرگسالی به آن تن می دهند، مچاله می کند. شيوه ماندگاری انسان در جهان در کشاکش های زيستی وی با زيستگاهش شکل می گيرد. اين چگونگی که از راه فرهنگ رخ می دهد، بازتابهای بسياری برروی تن و جان انسان دارد که برخی تا پايان زندگی با او می مانند. نمونه اين چگونگی، زبان ِ تن انسان است که از راه دست و پا و لب و چشم و ابرو، پيام رسانی می کند.(1) اين زبان را تنها پرودگان فرهنگ آن زبان در می يابند. زبان ِ تن و ناگفته گويی با کمک اندام های تن، زمينه ژرف زيستگاهی دارد و در سرزمين های بيگانه، نيازمند به بازپردازی و برگرداندن است. نياز به بازپردازی و ديگر شدن در غربت، در زمينه های ديگر نيز روی می دهد.

يکی از اين زمينه ها، آگاهی فرهنگی ست. غربت نشين مدام در کار مقايسه رويه ها و سويه های فرهنگ خود ارزش های آن با فرهنگ ميزبان است. اين چگونگی روزی و يا شبی بسود فرهنگ ميزبان پايان می يابد.

............

1. Body Language



Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway