گـُوبـــاره
 

Sunday, October 13, 2024


عبـرتِ روزگـــار 


جامعه در خروش، از گوگوش تا سروش

سیدعلی همچــنان کلــه شــق و چمـــوش


یک طرف، مردمِ جان به لب آمده

آن طرف، لاش و لوشانِ ساندیس نوش


گوشه ای، مردِ جامانده در پوشه ای

می کند آبروی خودش را رُتوش


رفته از ترس قایم شده، گم شده

می خورد خونِ دل، می زند حرص و جوش


هی بفکرِ نتانیاهوی جانی است

گوییا گشته او تازگی ها هووش


گوید این صهیونیستِ فلان و فلان

بدتر است از اوباما و از جورج بوش


پای منقل دمـق، بی تـوان و رمـق

مانده و امانده، فرمانده بی تاب و توش


یک نفر دارد اینجا… چه جوری بگم؟

یاد می آیدم ناگه از پیرِ یوش

 

کار و بارش شده، خودخوری، کُرکُری

صبح، شب، پای کُرسی و یا زیرِ دوش


دل نمانده براش، از خروش و خراش

گوئیا دیگی از سیر و سرکه ست توش

 

توی کابوس خونبارِ خود، رفته است

یک قدم رفته تا سرنگونیش، دوش


بعد با ترس و لرز اغتشاشیده است

برخود و بخت برگشته ی خود، خموش

 

باز البته از رو نرفته هنوز

سنگ پا خورده گویی و آبیم روش

 

گوید ای هرکه یا هرچه یا هرکجا

"ای خدا، ای فلک، ای طبیعت"، بهوش!

 

غربیان کفر ما را در آورده اند

داد از این بدتر از کوفیان، این وحوش


دینِ حق دارد از دست ما می رود

آی مهـدی، دقیقـاً کجــــایی؟ .. بکوش!


از ته چاه بیرون بیا زودتر

بی توقف لباس سپاهی بپوش

آید از غیب ناگه ندا، بی ادا

کای فلانِ فلان، جانی خرقه پوش


باش تا عبرت روزگارت کنند

عاقبت دختران و زنان با خروش


تا دُم ات را بگیرند و بیرون کشند

از توی چاله ای در خیابانِ شوش



Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway