اگر لايه های رويين آنچه درباره آئين و اخلاق و قانون گفته و نوشته
شده است را پس بزنيم و از افسانه هايی که درباره پيدايش هريک آورده اند، بگذريم و با
ذهنی باز در اين باره بينديشيم، درمی يابيم که آئين و اخلاق و قانون، هيچ گونه
ريشه آسمانی و الهی و ماورايی ندارند و برساخته های ذهنی جانور زيرکی بنام
"انسان" هستند که اين گفتمان ها را برای سامانمند کردن روابط اجتماعی،
در واکنش به نيازهای زيستبومی و فرهنگی خود ساخته است. اين ترفندمندی هيچ برتری
ويژه ای به انسان در برابر جانوران ديگر نمی دهد. هرجانوری
استراتژی ويژه خود را برای سازگاری با زيستبوم خويش و ماندگاری در جهان دارد که
پرداختن به آن در اينجا، رشته سخن را به درازا می کشاند.