گـُوبـــاره | |||
Wednesday, May 14, 2014
"روشنفکر ِدينی" گفتمان شگفت و آشفته ای
ست. شگفت از آنرو که با آن که آشفته است، اما برخی آن را پذيرفته اند و بکار می
برند و آشفته چون از دو واژه همگريز و ناهمنشين ساخته شده است. نمونه اين گونه
برساخته های ناساز اين هاست؛ سبز ِ بی رنگ، مثلث چارگوش، مايع ِ خشک و، کجل ِ
فکلی. روشنفکر دينی کسی ست که هم از عقل می لافد و هم طامات می بافد. اين چگونگی
از آنروست که روشنفکری پژوهش و پالايش و پرسش و جستجو از چشم انداز فرهنگ مدرن
است. فرهنگی که ويرانگر هر گونه دين و باور به نيروهای ماورايی ست و تنها آنچه را
در دسترس دريافت های حسی انسان است می پذيرد. فرهنگی که هيچ چيز را مقدس نمی داند
و همه پديدارهای هستی را به يک چشم نگاه می کند. فرهنگی که دستاوردهای دانشی ِآن،
جهان را ناهدهمند و خود خاسته و بی برنامه می پندارد و انسان را جانداری از ميان
بی شمار جاندارن جهان بی هيچ ارج و برتری می
داند.
از سوی ديگر، دينداری، پايداری در باور به پنداره
های خِرد ستيز و پيوندهای ماورای طبيعی ست. آدم ديندار، دلِ خوشی از فرهنگ مدرن و
بازتاب های آن که ويرانگر دين و ايمان اوست، نمی بايد داشته باشد. دين، حوزه
دلسپاری به افسانه های ِبی زمان و بی مکان است؛ افسانه هايی که در آن ها قوانين
طبيعت رعايت نمی شوند. در افسانه های مردی که با جانوران سخن می گويد و آنی که
زمستان را بهار می کند و عصايی که ماری آدمخوار می شود، کسی که برآب راه می رود و
يا با اشاره انگشتی کوهی را کاهی می کند و يا مرده ای را زنده می کند، قوانين
فيزيک و شيمی و رياضی و همه اصول دانشی و منطقی شکسته می شود. اين همه از چشم
انداز روشنفکری که پِيرو خِرَدمداری مدرن است، بايد رويدادهای بی اساس و دروغ
پنداشته شود. اما روشنفکر دينی، نه تنها چنان نمی کند که در پی توجيه آن ها بر می
آيد و اگر ناگزير بشود، معجزه را که اساس برتری پيامبران و امامان و قديسين است،
نمادين و سمبليک می خواند!
تا كنون چهار رويدادِ بزرگ تاريخی، اديان ابراهيمی را با خطر روبرو
كردهاست. نخست بازيابى انديشه هاى فيلسوفانِ يونانى بويژه آثارِ ارسطو در
سدههاى دوازدهم و سيزدهم ميلادی كه خِرَد مدارى و روشمندى آنها، ردِ وحى و
افسانه باورى بود. ديگر، رنسانس و پى
آمدهاى آن به ويژه انقلابِ صنعتىِ اروپا بود.
اين انقلابِ بزرگ، با به پرسش گرفتنِ همه باورها و راه ها و روش هاى پيشين،
ساختار افسانهاى جهان در پنداره غربيان را در هم ريخت و زمين را كه تا پيش از آن
مركزِ هستى پنداشته مى شد،
يكى از ميلياردها سنگ ريزه در گوشهاى از كيهان دانست. سومين رويداد، انتشارِ انديشه هاى داروين در نيمه قرنِ
نوزدهم بود. داروين با بررسى فسيل هاى زيستارانِ پيشين،
نشان داد كه گياهان و جانوران، نه آفريدگانِ پروردگارى آسمانى، كه پروردگانِ زمينى
با تاريخى چهار هزار مليون ساله اند
كه با گذر از هزاره هاى
صبر و ستيز، از زيندگان تك ياخته اىِ
درياهاى آغازين برآمده اند. اين چشم انداز، با ردِ آفرينشِ هستى، انسان را
كه تا پيش از آن ،"اشرفِ مخلوقات"، و "قلبِ عالمِ امكان" بود،
زينده اى
از مليون ها
زيندهِ زمين دانست.
رويدادِ نخست را، وانهادى از برخوردِ باورهاى دينى و فلسفى پديد
آورد. از آن پس، ديگر وحى و معجزه براى
پذيرشِ باورهاى دينى كافى نبود و كشيشان و كاهنان اين باورها را با دلايلِ خِرَد
پسند و منطقى مى آموختند
و مى آموزاندند. اگر چه بازنگرى و ترجمهِ آثارِ فيلسوفان
يونانى، مسيحيت را درگيرِ بسيارى از مفاهيمِ فلسفى نمود، اما اين درگيرى، نابودىِ
آن دين را سبب نشد. رويارويى با انقلابِ فراگيرِ صنعتى، يکی از اديان ابراهيمی،
يعنی مسيحيت را بر آن داشت تا با دست يازى به دستاوردهاى دانش هاى مدرن، اين دين را با دنيا هماهنگ كند. يكى از برآيند
هاى
اين هماهنگى، پيدايشِ مسيحيتِ خرد مدار بودكه بر اساسِ آن قانونمندىِ آفرينش در
راستاى فراهم آوردن رفاه و سعادتِ انسان پنداشته می
شود. مسيحيتِ خِرَد مدار برآن است كه چون خداوند،
جهان را به گونه اى
آفريده است كه همه قوانين آن براى بهزيستى و تعالى انسان است، پس او را ديگر نيازى
به دخالتِ روزمره در آن نيست. از اين
ديدگاه، دين و دانش همسو و همراهند زيرا شناختِ پديده
هاى
طبيعت، شناختِ خداست. بسيارى از
دانشمندانِ بزرگِ قرن هيجدهم مانندِ نيوتن، بسيارذهبى بودند و کوشش های دانشی خود را عبادی
نيز می پنداشتند.
در چنان زمانى كه خود شناسى، خداشناسى بود، پرداختن به طبيعت و كوشش در
راه شناخت و شناساندن گياهان وجانوران، كارى پسنديده و خدا پسند بود و بسيارى از
كشيشانِ مسيحى، طبيعت شناسى را سرگرمىِ عبادى مى
دانستند
و گاه و بى گاه بدان مى پرداختند.
يكى از پيش پندارهاى اين طبيعت شناسى اين بود كه؛ خداوند همه پديدارها را به
اندازه اى كه "بايد"،
آفريده است و جهان را هيچ كم و كاستى نيست.
از اينرو، بسيارى از كندوكاوهای آنان نيز در پى نشان دادنِ كمالِ مطلقِ
جهان بود و طبيعت، آينهاى خدا نما پنداشته مى
شد
كه خداوند آن را براى نمايشِ ذاتِ خويش در برابرِ انسان نهاده بود. روى آوردن به طبيعت در سده هيجدهم و نوزدهم،
تبِ ذهنى فراگيرى را مى مانست كه شاعران را نيز
گرفتارِ خود كرده بود. راسكين، شاعرى كه
ايمان به وجودِ خدا را "خطايى ابلهانه" مى
دانست، در نيمه دوم سده
نوزدهم نوشت كه : "كوهها براى شادمانى و بهره ورىِ ما ساخته شده اند و در ساختنِ آنها سلامت و رفاهِ انسان در
نظر گرفته شده است."
برترين طبيعت شناسِ دهه نخستِ قرن نوزدهم، ويليام پى لى* كه بخشى از
نخستين كتابِ داروين در پاسخ بدوست، خدا را صنعتگرى مى دانست كه جهان را مانند
ساعتى زيبا و دقيق ساخته است: هرچيزِ اين جهان، به گمانِ پىلى، بجا و نيكوست و هر
پديده را در راستاى سعادتِ انسان، وظيفهاى ست.
انديشه های پی لی و همپالکی های او در سده نوزدهم ميلادی در اروپا، امروزه
در کشورهای اسلامی، دستمايه فکری کسانی ست که، "نوانديش دينی"، خوانده
می شوند. البته مردم آن کشورها، بی خبر از وارداتی بودن اين انديشه ها و پخته
خواری نوانديشان دينی، آنان را دلسوزان دين و انديشه ورزان دينی می خوانند و می
دانند. اما با سيری هر چند سرسری در دنيای نويسندگان مسيحی در سده نوزدهم، در می
يابيم که نوانديشان دينی، بويژه گونه ايرانی آن چنان در دستبرد به آثار کسانی چون
ويليام پی لی و هماوردان او چابک و چالاک بوده اند که آگاهی از چگونگی کار آن ها،
مرغ پخته به پرواز در می آورد!
--------
يکی از عقل می لافد، يکی طامات می بافد
بيا کاين
داوری ها را به پيش داور اندازيم
(حافظ)
William Paley*
Post a Comment
Comments:
Post a Comment
|
يادداشت های ابراهيم هرندی eh118@yahoo.com نوشته های ديگر:مقاله ها و يادداشت ها برآيش هسـتی شعـــر طنـــــز پيوندها:کتاب های من بايگــانی:
August 2004
January 2005 May 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 April 2010 May 2010 August 2010 November 2010 December 2010 January 2011 February 2011 July 2011 October 2011 November 2011 December 2011 September 2012 October 2012 December 2012 January 2013 February 2013 March 2013 April 2013 July 2013 August 2013 September 2013 October 2013 January 2014 February 2014 April 2014 May 2014 June 2014 July 2014 August 2014 September 2014 October 2014 November 2014 December 2014 January 2015 February 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 July 2015 August 2015 September 2015 November 2015 December 2015 January 2016 March 2016 April 2016 May 2016 July 2016 August 2016 September 2016 October 2016 November 2016 December 2016 January 2017 February 2017 March 2017 April 2017 May 2017 June 2017 September 2017 October 2017 December 2017 April 2018 May 2018 June 2018 July 2018 August 2018 September 2018 October 2018 November 2018 December 2018 January 2019 February 2019 June 2019 September 2019 October 2019 November 2019 February 2020 March 2020 April 2020 May 2020 June 2020 July 2020 August 2020 January 2021 February 2021 March 2021 April 2021 August 2021 September 2021 October 2021 June 2022 July 2022 September 2022 October 2022 November 2022 December 2022 February 2023 March 2023 April 2023 May 2023 June 2023 July 2023 August 2023 September 2023 October 2023 November 2023 December 2023 February 2024 March 2024 April 2024 May 2024 June 2024 July 2024 August 2024 September 2024 October 2024 November 2024 December 2024 |