به گمان من، آینده نقش دین در ایران را نه کُنش ها و کوشش های آرمانخواهانه روشنفکران دینی و سکولار شکل خواهد داد و نه بودجه های کلان شیخ های شکمباره عرب برای بهم ریختن ِایران. این آینده را چگونگی برچیده شدن رژیم کنونی و شرایط اقتصادی و سیاسی جهان در آنزمان رقم خواهد زد.
بیهوده نباید امیدوار بود که خوانش تازه ای از متن های مقدس و حدیث ها و روایت ها چاره ساز باشد. بیهوده نباید دل خوش کرد که فلان ملای فکلی وحی را انکار کرده است و بهمان آیت الله، انتظار را نمادی سمبولیک خوانده است و یا با فلان بهایی چای خورده است. این ها رویدادهای حوزوی ست که حاکم بودن آخوندها، آنها را به میدان رسانه های همگانی می کشاند.
به گمان من آنچه دین را در دینای کنونی برای کشورهاِیی مانند ایران بی معنا می کند، رونق اقتصادی و کار و سرگرمی و دلگرمی و امیدواری مردم به زندگی ست. این چگونگی در مالزی و اندونزی رخ داده است و اکنون بیشترِ مردم آن کشورها بجای بحث های بیهوده درباره خوانش تازه از دین و آشتی دادن دین و دانش و کم کرد ن شُر ملاها و گفت و نوشت درباره وجود خدا و جان و جن، در پی پیوستن به قافله کشورهای صنعتی هستند.
هر چه انسان آسانتر و بهتر بتواند به این دنیا بپردازد، از پرداختن به آن دنیا بی نیازتر می شود. در دنیای کنونی، بیکاری و کسادی بازار، مادر همه بدبختی ها و خرافه پرستی هاست. در برابر آن، کار و سرگرمی و دلگرمی، شورآفرین و زندگی ساز و کهنه سوز است. آبادی، شادی می آورد و شادی بسی بیشتر از اندوه با آزادی سازگار است.