گوينده در آغاز ِ برنامه میگويد؛ " درود بر بينندگان و فارسی زبانان عزيز". هنوز اين جمله را به پايان نرساندهاست که تلفن زنگ میزند و کسی میگويد؛ " آقا من از شما گله دارم. شما هميشه فراموش میکنيد که ما آذری ها هم بيننده برنامه شما هستيم. شما هميشه برنامه خودتان را با دورد بر فارسی زبانان عزيز شروع میکنيد.... پس ما چی؟ پس تکليف ما آذریها چی میشه که زبان مادريمان فارسی نيست؟"
گوينده با پوزش خواهی میگويد که؛ " درود بر همه هموطنان عزيز" باز هم تلفن به صد ا در میآيد و صدايی از آنسوی خط پرخاشگرانه میگويد که؛ " پس ما کردها آدم نيستيم؟ ما حق نداريم که خودمان را کرد بدانيم و برای برپايی کردستانی آزاد و آباد دفاع کنيم؟ شما که اينقدر از حقوق بشر و اين جور چيزها دفاع میکنيد، بفرماييد که آيا ما میتوانيم که بخواهيم ايرانی نباشيم و کرد بمانيم؟"
گوينده باز از اول شروع می کند و می گويد که؛ " درود برهمه اقوام ايرانی از کرد و لر و ترکمن و بلوچ و عرب و قشفايی و بختياری و خلاصه همه عزيرانی که خودشا ن را ايرانی میدانند و نمیدانند.
باز تلفن زنگ میزند که؛ " آقای....چيز، يادتان باشد که ما افغانی ها هم در ايران زندگی میکنيم و برنامه شما را هم خيلی دوست داريم، ولی شما متاسفانه هيچ وقت يادی از ما نمیکنيد و روی سخن تان با ايرانیهاست. البته ما به درايران بودن و ايرانی بودن افتخار میکنيم، اما خب، ايرانیها به ما اين اجازه را نمیدهند ما خودمان را ايرانی بناميم."
گوينده تلويزيون با نگاهی سرشار از شگفتی و بیواژگی و درماندگی سرش را تکان میدهد که يعنی؛ چه بايد گفت؟