گـُوبـــاره | |||
Wednesday, April 30, 2008
در درون همه ما ايرانی ها پاسداری ست که هماره هوای فرهنگ دينی ما را دارد. رد پای اين پاسدار را در بازتاب های رفتاری و کرداری ما می توان ديد. نمونه ای از اين چگونگی که هم اکنون در پيش روی من است، غزلی از حافظ است که با شش بيت آن را که می خوانی در می يابی که در کسی در زمان های گذشته با خواندن پنج بيت از اين غزل، بقول امروزی ها "جوش آورده" و به رگ غيرت اش برخورده است و برآن شده است تا به خيال خود، آّبروی حافظ را حفظ کند و او را آمرزيده کند. از اينرو روانی آبوار اين غزل را با بيتی ناهمخوان برهم زده است و رودبار آن را گل آلود کرده است. پس بيتی ناهمخوان با بيت های پيشين ساخته است و در پی بيت پنجم آورده است. بخوانيد: زکوی يار می آيد نسيم باد نورزی از اين باد ارمدد خواهی چراغ دل برافروزی چو گل گر خرده ای داری، خدا را صرف عشرت کن که قارون را غلطها داد سودای زر اندوزی زجام گل دگر بلبل چنان مست می لعلست که زد بر چرخ فيروزه صفير تخت فيروزی به صحرا رو که از دامن غبار غم بيفشانی به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بياموزی چو امکان خلود ای دل در اين فيروزه ايوان نيست مجال عيش فرصت دان بفيروزی و بهروزی طريق کام بخشی چيست؟ ترک کام خود کردن کلاه سروری آن است کز اين ترک بردوزی سخن در پرده می گويم چو گل از پرده بيرون آی که پيش از پنچ روزی نيست حکم مير نوروزی .... در سراسر اين غزل، حافظ ما را به خوش بودن و خوشه چينی بهار ِ ناپايدار می کند و به خدا سوگند می دهد که در گذر نسيم نوروزی بايد مجال عيش فرصت دانست و چرغ دل برافروخت. اما بيت ششم از گفتمانی ديگر می گويد، از ترک کامجويی و خود داری از خوشی و ارتياض و.... خواندن و نوشتن پيش از پيدايشِ صنعت چاپ، پيرو مكانيزم ِ گفتن و شنيدن بود. بدينگونه كه چيرگى ذهن و زبان ِ شفاهى بر نگارش، در نهايت هر نوشتارى را به گفتارى مكتوب بدل مى كرد. از سوى ديگر چون تكثير و پخش ِ هر نوشته يا كتابى نيازمند به رونويسان گوناگون با علايق و سلايق متفاوت بود، فرهنگ مكتوب پيش از پيدايش چاپ نيز چون فرهنگ شفاهى، تغييرپذير و ناپايدار بود. چنين بود که دستبرد در نوشته های ديگران کاری آسان و شدنی بود. برابرى يك نسخه از ديوان حافظ كه در سده نهم باز نويسى شده است، با نسخه اى چاپ امروز، نشان مى دهد كه شمار ِ غزلهاى حافظ از چهارصد و چهل در قرن نهم به هشتصد و اندى در روزگار ما افزايش يافته است و دو برابر شده است1. اين پاسدار درون در من هرروز شکل ويژه ای به خود می گيرد و بهانه پاسداری از دين و آئين و سرزمين و هويت، ما را از روان شدن با روندهای سازگار و سازنده باز می دارد. ......................... ۱.محمد قزوينى. ديوان حافظ ، به اهتمام محمد قزوينى و قاسم غنى. چاپ چهارم. سال ۱۳۶۳ كتابفروشى زوار. Post a Comment Friday, April 11, 2008
بازگشت - با سلام. - با کدام سلام!؟ - حق با شماست، ببخشيد. اما دليل هرچه بوده است، تنبلی نبوده است. در چند ماه گذشته حال و روز خوبی نداشته ام. از سويی هم - همانگونه که پيش تر نوشته ام – من از نوشتن برای نوشتن بيزارم. به گمان من نويسنده تا زمانی که سخنی برای نوشتن ندارد، نبايد بنويسد. حالا نه اين که من سخنی دارم که باز آمده ام که بنويسم، نه. البته امروز يکی از خوانندگان با وفای اين وبلاگ از ايران برايم نوشته است که وبلاگت فيلتر شده است. اميدوارم که اين دوست نازنين با من شوخی کرده باشد. فيلتر!؟ برای چی!؟ من که دوماهی بيشتر است که چيزی ننوشته ام! لابد برای ننوشتن. پس از دوستانی که در ايران اين وبلاگ سر می زنند، خواهش می کنم که اگر چنين شده است، مرا با خبر کنند. به حق چيزهای نشنيده!! *** فريب درمانی شايد برايتان شگفت آور باشد اگر بگويم که خود فريبی، يکی از شيوه های بزرگ روان درمانی طبيعی در جهان است. اين شيوه از زمانی که انسان از هستی خود در جهان آگاه شده است تا کنون ابزار بسيار سودمندی برای فرار انسان از افسردگی و خودکشی بوده است. گفتنی ست که اين چگونگی بيرون از گستره آگاهی انسان است و تنها روانشناسان چيره دست می توانند آن را از دل کولاک ناخودآگاه بيرون کشند و برما بنمايانند. نوشتن بيشتر در اين باره را به زمانی بهتر و خوشتر وا می گذارم. *** درنگ خودنمايان که خرند خود خران تا چه خرند *** خوشبختی گاه که ماندگاری بی معناتر و بيهوده تر و بگفته شاعر "بی چرا؟" تر می شود، برای زنده ماندن تنها بهانه ای بس است. شايد زندگی رشته ای ست که بهانه های وهم آميز و باردار ما را بهم پيوند می زند. راهی دراز از بهانه ای به بهانه ای ديگر تا انسان ملال يکدست هستی را تاب بياورد. بهانه شدن، رسيدن، ديدن. دويدم و دويدم/ سر کوهی رسيدم...دوتا.... خوشبختی مجموعه همين بهانه هاست. پيش ترها گمان همگانی براين بود که خوشبختی عقاب بالنده ای ست که در يک آن به ناگهان چتری از آزادی و آبادی و شادی را برسر انسان می گستراند. برای نمونه، آن که ناگهان برنده بليط بخت آمايی می شود و يا با پسر و يا دختر شاه پريان ازدواج می کند. برداشت همگانی از خوشبختان چنين بود. اما اين برداشت برای بيشتر مردم آرمانی و دور از ذهن است. به گمان من خوشبختی در چارچوب رويدادهای کوچکی که انتظارشان انسان را دلگرم و اميدوار می کنند، معنا پذير است. انتظار ديدن روی ماه دوستی همدل، ياد دلنشين خاطره ای خوش، انتظاری سفری در پييش، همنشينی با ياری ديرين، شاد کردن دلی درمانده، خوردن يک فنجان چای. بی ترديد رودکی نيز همين گونه می انديشيده است که گفته است: هیچ شادی نیست اندر این جهان برتـر از دیـدار روی دوســتان *** تمرين جدايی اين رباعی زيبا را دوستی در پايان نامه اش به من نوشته است. نمی دانم کار کيست. بهررو، بسيار زيباست. یک دو سه چار...را شمردم تک تک آهسته به دنبال تو رفتم با شک وقتی که بزرگتر شدم فهمیدم: تمرین جدایی است قایم باشک! Post a Comment |
يادداشت های ابراهيم هرندی eh118@yahoo.com نوشته های ديگر:مقاله ها و يادداشت ها برآيش هسـتی شعـــر طنـــــز پيوندها:کتاب های من بايگــانی:
August 2004
January 2005 May 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 April 2010 May 2010 August 2010 November 2010 December 2010 January 2011 February 2011 July 2011 October 2011 November 2011 December 2011 September 2012 October 2012 December 2012 January 2013 February 2013 March 2013 April 2013 July 2013 August 2013 September 2013 October 2013 January 2014 February 2014 April 2014 May 2014 June 2014 July 2014 August 2014 September 2014 October 2014 November 2014 December 2014 January 2015 February 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 July 2015 August 2015 September 2015 November 2015 December 2015 January 2016 March 2016 April 2016 May 2016 July 2016 August 2016 September 2016 October 2016 November 2016 December 2016 January 2017 February 2017 March 2017 April 2017 May 2017 June 2017 September 2017 October 2017 December 2017 April 2018 May 2018 June 2018 July 2018 August 2018 September 2018 October 2018 November 2018 December 2018 January 2019 February 2019 June 2019 September 2019 October 2019 November 2019 February 2020 March 2020 April 2020 May 2020 June 2020 July 2020 August 2020 January 2021 February 2021 March 2021 April 2021 August 2021 September 2021 October 2021 June 2022 July 2022 September 2022 October 2022 November 2022 December 2022 February 2023 March 2023 April 2023 May 2023 June 2023 July 2023 August 2023 September 2023 October 2023 November 2023 December 2023 February 2024 March 2024 April 2024 May 2024 June 2024 July 2024 August 2024 September 2024 October 2024 November 2024 |