گـُوبـــاره
 

Friday, April 11, 2008



بازگشت

- با سلام.
- با کدام سلام!؟
- حق با شماست، ببخشيد. اما دليل هرچه بوده است، تنبلی نبوده است. در چند ماه گذشته حال و روز خوبی نداشته ام. از سويی هم - همانگونه که پيش تر نوشته ام – من از نوشتن برای نوشتن بيزارم. به گمان من نويسنده تا زمانی که سخنی برای نوشتن ندارد، نبايد بنويسد. حالا نه اين که من سخنی دارم که باز آمده ام که بنويسم، نه. البته امروز يکی از خوانندگان با وفای اين وبلاگ از ايران برايم نوشته است که وبلاگت فيلتر شده است. اميدوارم که اين دوست نازنين با من شوخی کرده باشد. فيلتر!؟ برای چی!؟ من که دوماهی بيشتر است که چيزی ننوشته ام! لابد برای ننوشتن.

پس از دوستانی که در ايران اين وبلاگ سر می زنند، خواهش می کنم که اگر چنين شده است، مرا با خبر کنند. به حق چيزهای نشنيده!!

***

فريب درمانی

شايد برايتان شگفت آور باشد اگر بگويم که خود فريبی، يکی از شيوه های بزرگ روان درمانی طبيعی در جهان است. اين شيوه از زمانی که انسان از هستی خود در جهان آگاه شده است تا کنون ابزار بسيار سودمندی برای فرار انسان از افسردگی و خودکشی بوده است. گفتنی ست که اين چگونگی بيرون از گستره آگاهی انسان است و تنها روانشناسان چيره دست می توانند آن را از دل کولاک ناخودآگاه بيرون کشند و برما بنمايانند. نوشتن بيشتر در اين باره را به زمانی بهتر و خوشتر وا می گذارم.

***

درنگ

خودنمايان که خرند
خود خران تا چه خرند

***
خوشبختی

گاه که ماندگاری بی معناتر و بيهوده تر و بگفته شاعر "بی چرا؟" تر می شود، برای زنده ماندن تنها بهانه ای بس است. شايد زندگی رشته ای ست که بهانه های وهم آميز و باردار ما را بهم پيوند می زند. راهی دراز از بهانه ای به بهانه ای ديگر تا انسان ملال يکدست هستی را تاب بياورد. بهانه شدن، رسيدن، ديدن. دويدم و دويدم/ سر کوهی رسيدم...دوتا....

خوشبختی مجموعه همين بهانه هاست. پيش ترها گمان همگانی براين بود که خوشبختی عقاب بالنده ای ست که در يک آن به ناگهان چتری از آزادی و آبادی و شادی را برسر انسان می گستراند. برای نمونه، آن که ناگهان برنده بليط بخت آمايی می شود و يا با پسر و يا دختر شاه پريان ازدواج می کند. برداشت همگانی از خوشبختان چنين بود. اما اين برداشت برای بيشتر مردم آرمانی و دور از ذهن است. به گمان من خوشبختی در چارچوب رويدادهای کوچکی که انتظارشان انسان را دلگرم و اميدوار می کنند، معنا پذير است. انتظار ديدن روی ماه دوستی همدل، ياد دلنشين خاطره ای خوش، انتظاری سفری در پييش، همنشينی با ياری ديرين، شاد کردن دلی درمانده، خوردن يک فنجان چای.

بی ترديد رودکی نيز همين گونه می انديشيده است که گفته است:

هیچ شادی نیست اندر این جهان
برتـر از دیـدار روی دوســتان

***

تمرين جدايی

اين رباعی زيبا را دوستی در پايان نامه اش به من نوشته است. نمی دانم کار کيست. بهررو، بسيار زيباست.

یک دو سه چار...را شمردم تک تک
آهسته به دنبال تو رفتم با شک

وقتی که بزرگتر شدم فهمیدم:
تمرین جدایی است قایم باشک!


Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway