گـُوبـــاره
 

Monday, January 21, 2008


در ســراچه اکـنون 



حـوصله آب ديـگه داشـت سـر می رفت
خودشو می ريخت تو پاشوره در می رفت
(فروغ فرخزاد)


نگذاريم پلنگ از در ِ خلقت برود بيرون*

ايران زيستگاه گونه های ويژه ای از گياهان و جانوران بی همانندی ست که در هيچ کجای ديگر جهان يافت نمی شوند. در اين سرزمين تا کنون 6000 گونه گياه، 140 گونه پستاندار، 115 گونه خزنده، 20 گونه مار، 363 گونه پرنده و 90 گونه ماهی شناسايی شده است که ويژه زيستبوم ايران است. از ميان اين همه، هرسال ريشه هزاران گونه گياه و جانور از روی زمين کنده می شود که شناخته ترين آن ها؛ شير ايرانی، ببر مازندران و قوچ البرزی ست. در سايت انجمن حمايت از يوزپلنگ ايرانی خواندم که نسل اين گربه- سان زيبای ايرانی نيز اکنون بر لبه ترتگاه هستی ايستاده است و ديری نخواهد پاييد که يوزپلنگ ايرانی نيز از در خلقت برود بيرون. مبـــــاد.

ترفندهای ِ زندگی

آفتابی ترين روزهای دل انسان هميشه در راه است و شگفتا که آرزوی رسيدن به اين روزها، ما را به سياهچال نيستی می کشاند. يعنی که به اميد روزهای بهتر به پيشواز مرگ می رويم. بله، آرمان و آرزو ترفندهای زندگی ست تا انسان را پيش از فرارسيدن روز ِ رفتن، دلگرم و سرگرم بدارند. ترفندهايی زنگين و خيال پرور که ما را هميشه به هوای روزهای بهتر، به کام نيستی و مرگ در می افکنند. اين همه برای آن است که کسی پيش از فرا رسيدن مرگ طبيعی خود، هستی خويش را پايان ندهد.

درنگ

آدم فروشان که خرند
آدم خران تا چه خرند


وبـگردی

من اهل وبگردی نيستم. اين کار وقت می خواهد و کنجکاوی که من ندارم. اما سالهاست که گهگاه به چند وبلاگ سر می زنم. يکی از اين ها وبلاگ شراگيم است. نوشته های اين جوان رگه های نمکينی از طنز دارد. طنزی روان و دلنشين. می دانم که اين گونه وب نويسی هم دوستان زيادی دارد و هم دشمنان زيادی. از آن جايی که ساختار ذهنی ما ريشه در فرهنگ فقر دارد و پايه های ارزشی آن مذهبی ست، در ژرفای ذهن ما هنوز شادی و خُرّمی و خنده حرام است. پس خنداندن اگر برای هدفی برتر نباشد، ولنگاری و هرزگی پنداشته می شود. چنين است که در اين فرهنگ، گفتمان؛ "طنز"، را در برابر فکاهه و هجو هزال گذاشته اند تا بقول معروف، " کلاه شرعی" برسر خنده بگذارند و آن را " مشروع" سازند. از اينرو، اگر خنده ابزاری برای هدفی برتر باشد، پذيرفتنی می شود، اما نوشتن برای خنداندن هنوز برای بسيارانی، کاری ناشايست و سبک است. چنين است که می گويم نوشته های شراگيم دشمنان زيادی دارد.

اهميت کار شراگيم و نويسندگانی چنودر اين است که اينان خود را پرچمداران پيام های بزرگ نمی دانند و برآن نيستند تا جامعه را پيامبرانه به سوی رستگاری هدايت کنند. آن ها با اينجا و اکنون سروکار دارند و نوشتن برای خنداندن را نه زشت می دانند و نه گناه و نه کاری کوچک و يا بزرگ. از موضوع پرت نشويم.

داشتم از وبلاگ هايی که گهگاه می خوانم می گفتم. يکی ديگر محمدرضا عبدالملکيان است که تازه به جمع وبلاگبازان فارسی پيوسته است. عبدالملکيان در بيرون از ايران شاعر شناخته شده ای نيست. اما در ايران کسانی که با شعر سروکار دارند، او را می شناسند. شاعری توانا و خيال پرور. من بيست سالی ست که با شعر عبدالملکيان دورادور آشنا هستم و او را شاعر بزرگی می پندارم و خرسندم که وی اکنون به وبلاگستان فارسی پيوسته است.

يکی ديگر آوازهای ايرانی، پايگاه دوست هنرمندم علی تهرانی ست که آوازش روش رودباران روان را می ماند و خنکای پگاه سبلان و گرمای شراب خلاّر شيراز را با هم يکجا دارد.

ديگری وبلاگ نيـاک، دستکار احمد سيف ( ايرج خودمان) است که هماره از کج فهمی ها و کژ روی های دولت و روزگار گله دارد. در جوامعی که کارها بدست کاردانان نيست و آئين کشورداری تن به سنجه های روشمند و خرد پذير نمی دهد، نويسنده کاردان در هر زمينه ای که باشد به خروس بی محلی می ماند که هشداری بی اثر می دهد.

........................
* سهراب سپهری


Post a Comment

Tuesday, January 01, 2008


دموکراسی انتصابی 


گزينش پسر بی نظير بوتو به جانشينی وی به خواهش مادرش بار ديگر نشان داد که دموکراسی نمی تواند بدون پيش نيازهای خود در جامعه جا باز کند. جامعه دموکراتيک نياز به ذهنيتی دموکراتيک دارد که ريشه در ساختار اقتصادی و فرهنگی دموکراسی پذير داشته باشد. ذهنيت دموکراتيک ريشه در خاک و خون ندارد و به افتخارات نياکانی و سنت های ارباب و رعيتی بهايی نمی دهد. دموکراسی، سيستمی "شايسته- سالار" است که در آن کارها بدست کاردانان شايسته سپرده می شود. دموکراسی با خاندان پروری و سلسله بازی جور در نمی آيد. اين بازی ها ريشه در سنَت های فئودالی دارد که در آن خون اربابان رنگين تر از خون دهقانان پنداشته می شود. دموکراسی خاندانی، دست کمی از دموکراسی خودمانی که در آن مردم به خودی و نخودی بخش بندی می شوند، ندارد. پيدايش خاندان هايی مانند گاندی و بوتو در کشورهايی چون هند و پاکستان، نشانه ناکارگی و سستی سيستم دموکراتيک در اين کشورهاست. اين چگونگی با ما از ساختارهای پيش مدرن ذهنی و اقتصادی آن سرزمين ها سخن می گويد و پيشينه فئودالی آن ها را برمی نمايد.

اگر چه انتصاب پسر خانم بی نظيربوتودر چارچوب آئين نامه حزب مردم صورت گرفته است اما دست کمی از انتصابات همگون ديگرمانند؛ انتصاب پسر حافظ اسد و يا پسر شاه اردن و يا پسر ناکام صدام ندارد. اين گونه کارها در چارچوب قانون و پذيره های دموکراتيک، توهين آشکاری به هوش و رای مردم آن کشورهاست.

شايسته سالاری اساسی ترين ويژگی دموکراسی ست زيرا که کاربرد آن سبب می شود که هماره بهترين و کارآمدترين کارمند برای هر کاری گزيده شود. در اين گزينش تنها يک ويژگی سنجيده می شود که آن شايشتگی و کاردانی کاريابان برای آن کار است. آزادی در سيستم دموکراتيک، ابزاری برای فراهم آوردن زمينه شايسته سالاری ست. آزادی، آنچنان که بسيارانی می پندارند، هدف نهايی دموکراسی نيست، بلکه ابزاری برای دست يابی به آبادی ست و آبادی راهی بسوی شادی همگانی. آزادی ای که به آبادی کشور و سپس به شادی همگانی راه نيابد، آزادی اجتماعی نيست.


Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway