گـُوبـــاره
 

Monday, September 04, 2006


درمــان 



چشمانت را ببند و خورشيد را در جانت خاموش کن
کردی؟
و دريا را از نقشه جغرافيای جهانت بردار
تا ريشه ِ هر ترانه در خاموشی بخشکد
و گيسوان بيد در دست باد، بيهوده بشوخد

بهتر شد!؟

اينک هر درخت، عرعرِ آورگی ست
آسمان،….

- کدام آسمان؟ خورشيد مرده است. -
ديگر هيچ انگيزه و رنگيزه ای دلی را هوايی نمی کند

کوه ها در غربت غمناک خويش غنوده اند
و رودها در سياهی گم می شوند
و باران،
ترانه بی ترنم تنهايی ست.

بهتر نشد!؟

تو چشمانت را ببند و تاری بتن
از آيه "ا َمن ِ يُجبب"، برگرد ِ خويش
با فوت و فنی عتيق که تراست
تا بتارانی شيطان را

تو چشمانت را ببند و بمير
که اينجا خانه شيطان و شور و شيدايی ست.




Post a Comment
Comments:
Beautiful. Very beautiful. Why don't you post more "piece of art" of this type?

Vafa
 
به، به. آفرين برشما. آقا کی می گه شعر خوب فارسی ديگه نوشته نمی شه.
 
Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway